مامان دلماه 🌙🫀 مامان دلماه 🌙🫀 ۴ ماهگی
مامان دوتا ماهی کوچولو 🫧 مامان دوتا ماهی کوچولو 🫧 هفته هفتم بارداری
۵ مرداد ۱۳۹۳ عروسی یکی از دوستای صمیمی دانشگاهم بود با بقیه بچه ها هماهنگ کردیم و رفتیم‌ عروسی البته با خانواده دعوت کرده بودن اما چون مختلط بود بعضیا نگفته بودن و با پارتنرشون اومدن اما خانواده من میدونست ماشین و برداشتم رفتم دنبال سه تا از دوستام که که مثل خودم سینگل بودن 🤭 اخی نگم براتون که چقدر دوستم ماه شده بود موقع عکاسی بود اومدیم‌عکس‌بندازیم یهو داماد گفت دوستای من چی؟ عروسم گفت بگو بیان خب همونجا بود ک اولین بار دیدمش اخماش انقدر زیاد بود که به دوستم گفتم خب اذیت میشه نمیومد گفت کی گفتم دوست داماد دیگه همون کت سرمه ای ببین چقدر اخم داره خندید گفت ولی جذابه گفتم منکه خوشم نیومد از اخم‌ کردنش موقع انداختن عکس یکی‌از دوستای دیگه داماد گفت عه شما لباستون سبزه بیاین کنار‌من با کت من ست شیم اونم کت شلوار ست پوشیده بود من ناخواسته خندیدم وعکس انداختیم نگو من زیر نظر یه بنده خدایی ام که هر لحظه داره اخماش بیشتر و بیشتر میشه
اخر شب شد و از اونجایی که دوستان سینگل بنده در عروسی بختشون باز شده بود من فقط سرم کلاه رفته بود تنها برگشتم خونه فاصله خونه ما تا تالار زیاد نبود ما مرزداران بودیم عروسی پونک نزدیک خونه بودیم من راهنما زدم بپیچم تو پارک ک دیدم ماشین پشت سرم مدام چراغ میده نگه داشتم که از اینه دیدم‌ عه اینکه همون اخمو هست شیشه رو خیلی کم دادم پایین گفتم بله گفت میشه ی لحظه بیاین پایین ؟ گفتم چرا؟ گفت خانم عزیز من قصد مزاحمت ندارم فقط چند لحظه رفتم پایین گفتم امرتون؟ گفت از سرشب تاحالا دارم با خودم کلنجار‌میرم‌ بگم یا نه اما آخرش گفتم‌نگم تو دلم میمونه من تهران زندگی نمیکنم دارم برمیگردم شهرمون اگه میشه شمارتونو داشته باشم برای آشنایی؟ گ
مامان نورا خانم مامان نورا خانم روزهای ابتدایی تولد
مامان سلین مامان سلین ۱۷ ماهگی