۱۵ پاسخ

استرس گرفتم بقیشم بگوو
فقط لایکم‌ کن ببینم

من چجوری میخام زایمان کنم یعتی😭😭😭😭

😭😭😭😭ای خدا

چقد بامزه داری تعریف میکنی😂ادامه بده عزیزم

میکشیدیش بیرون بعد دکترا صدا میزدی بیا درش اوردم بگیرش

چند سالته مگ

وایی چ باحال😂😂نمیدونم چرا خندم گرف از توضیحت
تجربه بچه اولته این؟

😀😀😀

چقدر طول کشید دردات؟

یا خدااااا
به معنی واقعی کلمه زایمان طبیعی بوده🤍🍃😂

واییییی😂😂😂😂عزیزه دلم

ماشالله به تو😅

😂😂😂

اوه داستان جالبی شد

😂😂😂😂چه صحنه ای بچه رو خودت گرفتی دیگه

سوال های مرتبط

مامان عرشیا و دلنیا مامان عرشیا و دلنیا ۷ ماهگی
تا ماما خیرندیده به خودش بیاد سر بچه تو دستم بود😟 یادم میاد با چه پوزیشنی رفتم رو تخت خندم میگیره😂 ماما اومد گفت با انقباظ زور بزن من زور میزدم ولی خب از اینجا به بعد نمیومد کتف بچه گیر کرده بود ک کفت محبورم قیچی کنم بچه تو فشاره فیچی ک زد خون زد بیرون ولی خداوکیلی اون بریدنع درد نداشت 🤔
بجه رو کشید بیرون و گزاشت رو سینم
ای خدااااا بچم میلرزید سردش بود کولرا روشن بود تا بچه دراومد تماممم دردا یهو خاموش شد دریغ از کوچک ترین درد حتی بخیه هم ک میزد نفهمیدم مامانم اومد داخل و بچه رو گرفت گزاشت تخت بغل لباساشو پوشوند 😍 قشنگ ترین و لذت بخش ترین درده دنیا بود اماااا تا قبل این ک شکمموببینم😩 چشمم ک افتاد به شکمم دیدم واااایی ددممم چروووک سیاههه اصن یه وضعیییی ها داغان چقد گریه کردم ماماهه بهم میخندید میکفت جمع میشه .فرداش اول صبح اومدن معاینه من خبرنداشتم کلی گاز استریل تو رحمههه اومد معاینه کنه دیدم هی یه جیزی ازم میکشه بیرون کشید کشید انقذ کشید بخدا سه چهارمتر گاز تو رحمم بود🤔😐 درد نداشت البته بعداونم مراقبتای بچه انجام شدووو تامامم با عشق جونم برگشتیم خونه😍
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۸ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان روژیا مامان روژیا ۷ ماهگی
......
مامانمم هی دلخوشیمو میداد رفته بود واسم عکس بگیره نشونم داد یه دختر معصوم و ناز کوچولو با دیدنش دلم اب شد اون خانمای هم اتاقیم به بچه هوشون شیر میدادن کنارشون بودن منم خیلی دلم به حالم خودم میسوخت ک بچم پیشم نیست همه خوابیده بودن منم از فکر بچم نمیخوابیدم مامانمم هی میگفت بخواب خوابیدم هرجور باشه نصف شب صرای گریه یه بچه می اومد از بیرون اتاق اصلا بند نمیاومد گریه ش منم گفتم این دختر منه مامانمم اونجا نبود دیگه خیلی شک کردم پاشدم ازتخت با هزارتا مکافاتو تحمل درد اومدم پایین و رفتم سالن ک یهو صدای بچه قطع شد رفتم اتاق دستگاه گفتم مامانم اونجا نبود یه زن اونجا بود گفتم اون بچه ای ک خودشو تو شکم مادرش کثیف کرده بود کدومه گفت من خواب بودم دستگاش این بود ولی الان اینجا نممونده نمیدونم بردنش کجا که یهو قلبم ایستاد گفتم خدای نکرده نمرده باشه ک یهو مامانم اومد گفت چرا از جات بلند شدی اومدی اینجا منم گریه کنان گفتم پس بچم کوو مرده چش شده گفت دیوونه شدی مردنی دیگه چیه زبونتو گاز بگیر پرستارا بردنش پیش خودشون اونجا بهش اکسیژن وصل کردن تا همش جلو چشمشون باشه
مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت سوم زایمان طبیعی
منو مستقیم بردن اتاق که بالاش نوشته بودن اتاق درد
سه تا تخت داشت
سه تا خالی
منو برد تخت وسط
ساک و وسایلم رو گذاشتم تو کمد و منتظر نشستم رو تخت استرس داشتم و بی دلیل گریه م گرفته بود
یهو رفتم یه پلاستیک خالی از ساکم در اوردم که اگه بالا بیارم خودمو کثیف نکنم.
یه مستخدمی اومد گفت بهتره شلوار تو دربیاری منم مثل یه بره حرف گوش کن شلوارمو دراوردم تا کردم بالا سرم
گفت پایین رو لخت کردی روسری برای چیه اونم دربیار. درش ادردم گذاشتم تو ساک
غروب شده بود . پرستار اومد زیرم یه پد نوار بهداشتی گذاشته بود منم دراز کشیدم که دیدم بخاطر فشاری که به رحمم اورده بودن ترشح خونی ازم میاد‌
برام شام یا بهتره بگم آخرین وعده غذایی آوردن
ماکرانی بد‌مزه
کنار همون پد کثیف نشستم و دو قاشق خوردم حالم بهم خورد رفتم انداختم سطل آشغال
و آبمیوه و کیک خوردم .
و اومدن بهم سرم وصل کردن
و یه دستگاه به شکمم وصل کردن برای نشون دادن انقباض رحمم‌
در سکوت دراز کشیده بودم که یه دختر ۱۶ ساله زائو به اتاق باهام ملحق شد
و تخت کناریم دراز کشید.
و من کم کم درد پریودی اومد سراغم.
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۳ ماهگی
مامانا 😂 همه زایمان شون و تعریف کردن 🥹 منم زایمان پسرم و لحظه به لحظه اش یادمه هم مینویسیم برا یادگاری هم خیلی تکنیک ها شاید به دردتون خورد 😍
من ۱۸ سالم بود سر پسرم ماه آخر خیلی انقباض های الکی داشتم هی می‌گرفت و ول میکرد میرفتم بیمارستان میکفتن اینا ماه درد برید خونه من سه شنبه بود همین جوری نشسته بودم دیدم دوباره کمر درد پ انقباض اومده سراغ گفتم حالا این همه راه پاشم برم بیمارستان الکیه ساعت ۵ عصب بود دیدم نه انگار آروم نمیشم قشنگ منظم بود ده دقیقه ای می‌گرفت با دقیقه می‌گذشت باز می‌گرفت زیر کمر و دلم همزمان اینم بگم من از اول ماه نهم پیاده روی شروع کردم در حد یه ساعت با مامانم می‌رفتیم پیاده روی یه ساعت میشد شکمم هی سفت میشد تو پیاده روی و ترشح زیاد داشتم به نظرم پیاده روی خیلی تاثیر داره خیلی تو خونه هم اسکات میزدم کار زیاد انجام میدادم بشین و پاشو
پله رو نگفتم 😂 الکی تا بالا میرفتم میومدم پایین باز میرفتم باز میومدم اذیت میشدم ولی خب تو ماهم بودم میخواستم بدنم آماده باشه برا زایمان
ساعت پنج که دردم شروع شد پا شدم خونه رو جمع کردم یکم اسکات زدم دیدم ساعت هفت شد و همین جوری درد ها داره نزدیک میشه بهم
رفتم حموم و تمیز کاری انجام دادم 😁 تو حموم دردم آروم تر شده بود تو حموم ام یه چند باری ورزش کردم اومدم بیرون مامانم وسیله ها رو جمع کرد و با شوهرم رفتیم برا بیمارستان. اونجا که رفتیم از شانس کن انقد شلوغ بود که نگو
ادامه تاپیک بعدی 🥹
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۳ ماهگی
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۳ ماهگی
ادامه 🥰۱۲ شب دردم زیاد بود ولی بازم قابل تحمل بود به نظرم باید اعتماد به نفس داشته باشید من هر لحظه اش میگفتم الان پسرم میاد بغلم صورت کاهش و میبینم بعد انگار مسکن بود برام فکر. کردن بهش ساعت ۱۲ یکم با شوهرم چت کردم مامانم گوشیمو یواشکی آورده بود داخل شوهرم و راه نمی‌دادن .یکم با شوهرم چت کردم یکم سر به سرم گزاشت دردام یادم بره ولی چه فایده گذشت خواهر شوهرم اومد با یکی صحبت کرد اومده داخل نوبتی با مامانم هی میومدن کمر مو ماساژ میدادن میرفتن چون خودم با مادرم راحت تر بودم مامانم و گذاشتم بمونه خواهر شوهرم رفت. ساعت ۲ شب شد یهو درد عجیبی اومد سراغم یعنی داشتم راه میرفتم انگار یه فشار بدی رو واژن و مقعدم هست دیگه اونجا واقعا جیغ میزدم که دکترم اومد گفت بخواب دید ۹ سانت شدم. فولم گفت اصلا انتظار نداشتم اینجوری پیش بری بخواب مامانم و بیرون کردن و وسیله ها رو آماده کردن از اونجای که بچه آلوم بود و من نمی‌دونستم چه خبر خیلی خوش خوشی سر کرده بودم 😁 راستی هفت سانت کیسه ابم و خودشون پوکوندن. بعد هی میگفت هر موقع درد داشتی زور بزن هر موقع درد نداشتی نفس عمیق بکش منم یه چند زور زدم فایده نداشت پسرم یکم تو کانال زایمان مونده بود دیدم یکی از خانما گفت عزیزم یه زور محکم بزن بچه ات خفه میشه ها واییییی اینو بگه من انگار دنیا تو سرم خراب شدم از ته دلم زور زدم دیدم گفت سرشو و دارم میبینم و بچه رو گذاشتن تو بغلم راستی سرشو که دیدن بی حسی زدن تو لبه بیرونیمخ سر بشه و قیچی کردن بعد که پسرم و گزاشتن بغلم انگار کل درد تموم شد شایدم سر بودم چیزی نفهمیدم همون لحظه تو ثانیه یچم مدفوع مرد روم 😂 برش داشتن بردنش منم تمیز کردن و بخیه زدن
بخیه چون سر بودم هیچی نفهمیدم هیچی
مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت چهارم زایمان طبیعی
هر ۱۰ دقیقه درد پریودی خفیف میاد سراغم و اون دستگاه کنارم شروع میکنه بوق زدن
دو ساعت گذشت تا مخم کار کنه و فهمیدم انقباض گرفتم و اون دستگاه نوار درد منو گزارش میده
یه پرستار اومد یهو بی دلیل سرم داد زد گفت شنیدم با دکتر همکاری کردی و یهو دست کرد تو واژنم. گفتم تو رو خدا با پماد معاینه کن خشک خشک درد داره. گفت اینجا پماد مماد نداریم و چون پرستار چاق بود انگشتهاش هم تپل بودن و کوتاه خیلی زور میزد که دستشو برسونه رحمم و باز فشار فشار فشار. منم چون ترسیده بودم یهو با صدای بلند به خودم گفتم عزیزم تحمل کن تحمل کن تموم میشه تموم میشه بخدا تموم میشه. یهو دلش سوخت گفت عزیزم میدونم درد داره منم دارم کمکت میکنم. اره عزیزم تموم میشه میری خونه.
ساعت ۱۱ شب اومدن سرم رو از دست من و اون دختر کشیدن
گفتن شبها آمپول فشار ب زائو نمیزنیم.
یه پرستار برام یه توپ گنده اورد گفت میخوام امشب فول بشی ها
گفت نیم ساعت موقع درد رو توپ بپر بپر کن و موقعی که درد تداری هی باسنتو بچرخون
از اونجا که من ساعت نداشتم به جای نیم ساعت سه ساعت رو توپ این حرکت رو انجام دادم. و اون پرستار رفت گرفت خوابید .
که یهو جیغ های اون دختر شروع شد
با تموم وجودش جیغ میزد
بی وقفه جیغ زد خودشو محکم میزد
پرستارا اومدن بهش گفتن حقته تا پریود میشی میری شوهر میکنی. از مادرت میپرسیدی درد زایمان چجوریه بعد حامله میشدی.
هر کی اومد یه چیزی بارش کرد
یکی گفت اینو ببین کنارت نشسته جیکش در نیومده هر دوتا سه سانت هستید
ولی اون خودشو به دیوار میزد
دلم براش سوخت بلند شدم یه لیوان آب دادم دستش.
مامان لنا و تودلی 🤰 مامان لنا و تودلی 🤰 هفته سی‌وسوم بارداری
❌تجربه زایمان طبیعی من سر بچه اولم‌ ❌

من از ۳۴ هفته دو سانت باز بودم.
۳۷ و ۱ روز بود که شب ساعت ۱۱ دردم خفیف گرفت اما منظم بود تا ۵ صبح راه رفتم و رفتم معاینه گفت همون ۲ سانتی برو فعلا .اومدم خونه تا ۸ شب درد کشیدم از ساعت ۳ ظهر تا ۸ شب دیگه طوری شدید شده بود دردم گرفتنی خم میشدم از درد اما چون گفته بودن وقتی دردت گرفت ورزش هارو بکنی زودتر باز میشی منم‌ موقع ک درد میرفت میشستم و درد اومدنی بلند میشدم ببین چ صبری داشتم ها 😁 رفتم معاینه گفت از صبح چیکار کردی عالی شدی گفتم والله پیاده روی تو خونه و ۶-۷ باری حموم رفتم زیر اب مامانم کمرم ماساژ داده
گفت الان باید بستری بشی اما چون کرونایی داریم ماما اونور کم‌ هست اذیت میشی نمیرسن بهت پس برو ۱۲ شب بیا دیدی دردت زیاد شد زودتر هم میتونی بیای.خلاصه ۱۲ با سه سانت بستری شدم و با سه سانت بازم معاینه تحریکی کرد منو‌ و کیسه ابم رو خودشون پاره کردن و تا ۳ شدم ۸ سانت و بعدش آمپول فشار زدن تا ۴ شدید درد کشیدم و بعدش سرش اومده بود اومد معاینه کرد گفت دیگ‌ از این ب بعد زور بزن و ۴:۱۷ دنیا اومد

همه فک میکنن اگ‌ از اول زور بدی زودتر دنیا میاد اما اشتباه
اگ‌از اول زور بدی بیشتر پاره میشی باید وقتی فول شدی ۱۰ سانت شروع کنی زور زدن من این کار کردم و اینکه تا ساعت ۲ دو نیم ورزش هارو انجام میدادم همش با مامانم
مامان نورا و پارسا مامان نورا و پارسا ۲ ماهگی
بچه ها از استرس تپش قلب ❤❤ گرفتم
چند روزی بود چون ترشحات آبکی خیلی زیادی داشتم ترشحاتم اینجوری بود که لای پاهام یه مایع سفید آبکی و بوی شبیه منی مرد ☹️
به هر کی میگفتم میگفت کیسه آبت نشتی داره من میترسیدم برم بیمارستان.
ولی یه روز حرکات بچه کم شده بود اگه قبلا به یه نارنگی لگد میزد ولی اون روز با شش تا نارنگی و شکلات هیچ حرکتی نداشت
مجبور شدم برم بیمارستان زنان و زایمان همدان فاطمیه 😔 به دکترم زنگ زدم گفت مراجعه کنید حتمآ 🙁
من رفتم بیمارستان فکر کردم میخواد نوار قلبNST بگیره و سونوگرافی جنین به خاطر کیسه آب اونا هم گفتن بخواب رو تخت ☹️☹️
بعدش یه دفعه دکتر آمد گفت شلوارتو دربیار نوار بهداشتی که گذاشته بودم یه مقداری خیس بود دید یه دفعه معاینه تست آمینوشور کرد خیلی وحشتناک بود خیلی رد کرد داخل بعدش یه مقدار خون و آب اومد بیرون ولی تست آمینوشور منفی بود
میخواستم بپرسم که معاینه خیلی خطرناکه راست میگن آدم زایمان زودرس میگیره، من خیلی از دیشب استرس و درد دارم به خاطر معاینه
هفته ۳۴ شدم گفت NST خوبه ولی برام سونو بررسی آب دور جنین نوشته 😔