بچه ها بيايد از تجربه زايمان طبيعى اولم بگم 🤪 هفت سال پيش ان تى به من گفت دوم تير زايمانته، دقيقا صبح دوم تيرماه ساعت ده صبح يه حالت مثل پريودى منو گرفت پاشدم رفتم حموم خودمو شيو اينا كردم ساكمو چك كردم، به همسرم زنگ زدم بياد، بعد هرنيم ساعت دوباره همون حالت منتهى دردش تشديدتر ميشد ، دگ ساعت دوازده رفتم بيمارستان معاينه كرد گفت دو سانت باز شدى زوده برو خونه ناهار بخور نوشابه مشكى گاز دار حتما بخور( ميگن كه براى زور خوبه) هرچقدر ديرتر بياى بهتره برات، منم اينكارارو كردم ساعت ٣ بود دگ رفتم خوابيدم گفت چهارسانتى ، درازكشيدم رو تخت دردام خيلى بيشتر شده بود اصلا نميدونستى كجات درد ميكنه از نوك سر تا نوك پا درد داشتى ، ول كه ميكرد انگار اصلا هيچ دردى ندارى بعد دوباره شروع ميكرد افتضاح بود، يادمه خيلى گرم بود خيس خالى شده بودم، من كلا جيغ اينا نميزدم وضعم از هم تختيم كه داد ميزد بهتر بود پرستارم هى به اون ميگفت ببين مثل اين خانوم باش جيغ نزن دردت بيشتر نشه جاى جيغ زور بزن، بعد واقعا ديدم عع هرچى زور ميزنم بهتره تا اينكه هفت سانت شد اومد كيسه آبمو پاره كرد ، واى دردم بيشتر و بيشتر ميشد دگ اومدن گفت پاشو بريم براى زايمان اونجا دگ در حد توانم زور زدم دكترم كمك كرد دختر گلم اومد به دنيا😍 واى اون لحظه اصلا انگار نه انگار كه من داشتم جون ميدادم اصلا دگ ذره اى درد نداشتم، دخترمو بغل كردم دكتر داشت بخيه ميزد هم متوجه نشدم ، كلا حواسم رفت به بچم و نگاش ميكردم كه پرستارا چى ميكنن باهاش😅 خلاصه كه خيلى سخت بود ولى وقتى جواهرتو ميدن بغلت كلى برات ارزش داره چالش سخت و شيرينى بود واقعا دوسش داشتم🥰

۱۳ پاسخ

ایجانم الهی شکر ❤️
مامان عاطی منم چند شبه درد پریود دارم هرشب شدید تر از شب قبل میشه و دهانه رحمم ۲ سانته ولی نرفتم بیمارستان یعنی میگم وقتش نیس چون دردش یکم زیاد میشه بعضی وقتا ولی قابل تحمله و بعد آروم میشه تو خونه وقتی میخوابم من چیکار کنم از کجا بفهمم کی برم؟

وای درداتو گفتی یاد زایمان خودم افتادم یه جوریم شد ترس افتاد به دلم .
ولی اولش خندم گرفت چه با ناز بیدار شدی رفتی حموم ساک جمع کردی زنگ زدی شوهرت بیاد دنبالت

من بیچاره شش و ۴۵ صبح دردم گرفت انگار دردم منتظر بود شوهرم از خونه بزار بره به نصف راه که بره سرکار درد من بیچاره شروع شد
رفتم شونه رو آوردم موهامو شونه کنم نتونستم پدر و مادرشوهرم پیشم بودن
زنگ زدم ب شوهرم گفتم دردم گرفته بیا و قطع کردم 😆😆

چه قشنگ😍❤انشاالله این یکی رو هم به همین شیرینی بدنیابیاری گلم

خدا خفظش کنه 😘

من طبیعی دوسدارم ولی میترسم بلایی سر بچه بیارن.دوباره از دیروز گیردادم میخوام سزارین شم.واقعا نمیدونم چیکارکنم دوراهی سختیه

کدوم بیمارستان رفتی عزیزم

راستشو بخوای بهت حسودیم شد با اینکه همه از درد زایمان طبیعی میگن که خیلی طاقت فرساست دلم میخواست طبیعی زایمان کنم

انشالله عزیزم برای من

دقیقا منم اینطوری بودم،سر زایمان اولم،با این تفاوت که دهانه رحمم باز نمیشد به سختی و به کمک ماما باز شد و پارگی زیادی داشتم
انشالله زایمان دومم راحت تر باشه🥺

اما تا قبل فول شدن نباید زور زد ایندفه نزن

چه جالب منم دلم میخواد طبیعی زایمان کنم تاحالا نترسیدم امیدوارم بتونم جسورانه بدون ترس زایمان کنم

ببخشید گلم درد زایمان طبیعی دردش درد پریودیه؟؟؟

منم دلم طبیعی می خواد دعا کن زایمان راحتی داشته باشم بتونم طبیعی بیارم

سوال های مرتبط

مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۵ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا روزهای ابتدایی تولد
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا روزهای ابتدایی تولد
ادامه 🥰۱۲ شب دردم زیاد بود ولی بازم قابل تحمل بود به نظرم باید اعتماد به نفس داشته باشید من هر لحظه اش میگفتم الان پسرم میاد بغلم صورت کاهش و میبینم بعد انگار مسکن بود برام فکر. کردن بهش ساعت ۱۲ یکم با شوهرم چت کردم مامانم گوشیمو یواشکی آورده بود داخل شوهرم و راه نمی‌دادن .یکم با شوهرم چت کردم یکم سر به سرم گزاشت دردام یادم بره ولی چه فایده گذشت خواهر شوهرم اومد با یکی صحبت کرد اومده داخل نوبتی با مامانم هی میومدن کمر مو ماساژ میدادن میرفتن چون خودم با مادرم راحت تر بودم مامانم و گذاشتم بمونه خواهر شوهرم رفت. ساعت ۲ شب شد یهو درد عجیبی اومد سراغم یعنی داشتم راه میرفتم انگار یه فشار بدی رو واژن و مقعدم هست دیگه اونجا واقعا جیغ میزدم که دکترم اومد گفت بخواب دید ۹ سانت شدم. فولم گفت اصلا انتظار نداشتم اینجوری پیش بری بخواب مامانم و بیرون کردن و وسیله ها رو آماده کردن از اونجای که بچه آلوم بود و من نمی‌دونستم چه خبر خیلی خوش خوشی سر کرده بودم 😁 راستی هفت سانت کیسه ابم و خودشون پوکوندن. بعد هی میگفت هر موقع درد داشتی زور بزن هر موقع درد نداشتی نفس عمیق بکش منم یه چند زور زدم فایده نداشت پسرم یکم تو کانال زایمان مونده بود دیدم یکی از خانما گفت عزیزم یه زور محکم بزن بچه ات خفه میشه ها واییییی اینو بگه من انگار دنیا تو سرم خراب شدم از ته دلم زور زدم دیدم گفت سرشو و دارم میبینم و بچه رو گذاشتن تو بغلم راستی سرشو که دیدن بی حسی زدن تو لبه بیرونیمخ سر بشه و قیچی کردن بعد که پسرم و گزاشتن بغلم انگار کل درد تموم شد شایدم سر بودم چیزی نفهمیدم همون لحظه تو ثانیه یچم مدفوع مرد روم 😂 برش داشتن بردنش منم تمیز کردن و بخیه زدن
بخیه چون سر بودم هیچی نفهمیدم هیچی
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۵ ماهگی
خاطره زایمان :
(قسمت اول)
سلام این خاطره زایمان اولمه گفتم تعریف کنم شاید به درد کسی بخوره و از استرس بعضی ها کم کنه☺

من تو بارداری اولم کلاسای تئوری زایمان رو بیمارستان صارم میرفتم تا ۲۰ هفته بعد از اون هم کلاسای ورزش بارداری و پیش خانم کرباسی رفتم که واقعا عالی بود.😊

از هفته ۳۳ دردای پریودی اومد سراغم و هربار پیش دکتر میرفتم میگفت طبیعی....
گذشت تا ۳۶ هفته و ۶ روز بودم از شب قبلش همون دردای پریودی اومد سراغم
ولی کمی بیشتر بود هم تعداد دفعات هم شدتش ولی اصلا جوری نبود که اذیت بشم یا فکرم پیش زایمان برم
فقط تا صبح نتونستم درست از درد بخوابم.
من وقت دکترم هفته ی بعدش بود اما صبح به شوهرم گفتم نره سرکار که بریم دکتر ویزیت شم.😁
ساعت ۱۲ ظهر رفتیم مطب دکتر و گفتم بین مریض اومدم و تا ساعت ۱:۳۰ معطل شدم.
وقتی رفتم دکتر گفتم دیشب درد داشتم گفت پس بزار معاینه ات کنم😯 منم چون اولین معاینه ام بود و خیلی ترس از معاینه داشتم کلی ترسیدم🤕
اما خداروشکر با کلی ژل معاینه کرد و اصلا درد نداشت 😊
وسط معاینه چشمای دکتر اینجوری شد (😳😳)
گفت الان درد نداری؟ گفتم اصلا از صبح‌درد نداشتم فقط دیشب درد داشتم.
نشست پشت میزش یه نسخه نوشت داد دستم با خنده گفت دختر ۵ سانتی برو بیمارستان تا من بیام 🤒🤒
این جمله رو که شنیدم یه دفعه استرس گرفتم چون اصلا منتظر زایمان نبودم.
دیگه من وسایلمم اماده کرده بودم رفتم خونه یه دوش سریع گرفتم و تند تند وسایلمو جمع کردم و رفتیم سمت بیمارستان
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌ونهم بارداری
مامان رهام و رونیا💕 مامان رهام و رونیا💕 ۱ ماهگی
تجربه زایمان اولم (پسرم الان ۴سال و نیم هستش)


خب اول از همه من از ۲۵هفتگی کلاس های زایمانمو شروع کردم و خیلی کمک بهم کرد ،ورزشایی که اموزش دادن از هفته ۳۵شروع کردم به انجامشون من لگن درد بدی داشتم ولی به سختی بازم ورزش میکردم
دکترم ماه اخر بهم گفت اگه تا ۷اذر دردت گرفت که هیچی اما اگه درد نگرفت ۷اذر ساعت ۸صبح بیا بیمارستان
من دیگه ماه اهر کلی پیاده روی کردم و پله هارو بالا و پایین میرفتم
رابطه بدون حلو گیری و ….هرچیزی که بلد بودمو به کار بردم😄
دیدم نه دردم نگرفت رسید به ۷اذر من صبح پاشدم اماده شدم کارامو کردم رفتم بینارستان تا کارای پزیرشو کردیم شد ۹من بستری شدم
معاینه که کرد ۲سانت باز شده بود ولی هیچ دردی نداشتم
خلاصه زنگ زد دکترم اومد و منم رفتم تو زایشگاه و شرررروووع ماجراااااا 😁
امپول فشار بهم زدن (امپول فشار دیگه اخرته زایمان طبیعیه از نظر درد)
تا ۵سانت دردا قابل تحمل بود مثل پریودی بعد ۵سانت وارد فاز فعال میشی
دردا زیادتر میشه ولی خب روند زایمان سریع تر میره جلو
اشتباهی که من میکردم موقع معاینه ها همکاری نمیکردم و اذیتشون میکردم خودمو سفت میکردم هم خودم اذیت میشدم هم اونا ریلکس باشین و خودتونو شل بگیرین و نفس عمیق بکشین
زور الکی نزنین وقتی دمار میگه زور بزن ،همون موقع زور برنین جیغ و‌داد الکیم نکنیم انرژی خودتون گرفته میشه
خلاصه این بینا هم چنتا روش بی دردی هم برام اوردن که بد نبود تصمیم گرفتم زایمان دومم اپیدورال کنم .
دیگه بعد کلی ۱۰سانت فول شدم ماما گفت سرشو دارم میبنم دکترو صدا زد اومد
و جنتا زوردرست خسابی زدم و پسر قشنگمو دادن بغلم
نمیدونین چه حس نابیه کل دردام از بین رفت خستکیام رفتن فقط حالم خوب بود سبک شده بودم
موقع بخیه هم اصلا متوجه چیزی نشدم
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا روزهای ابتدایی تولد
مامانا 😂 همه زایمان شون و تعریف کردن 🥹 منم زایمان پسرم و لحظه به لحظه اش یادمه هم مینویسیم برا یادگاری هم خیلی تکنیک ها شاید به دردتون خورد 😍
من ۱۸ سالم بود سر پسرم ماه آخر خیلی انقباض های الکی داشتم هی می‌گرفت و ول میکرد میرفتم بیمارستان میکفتن اینا ماه درد برید خونه من سه شنبه بود همین جوری نشسته بودم دیدم دوباره کمر درد پ انقباض اومده سراغ گفتم حالا این همه راه پاشم برم بیمارستان الکیه ساعت ۵ عصب بود دیدم نه انگار آروم نمیشم قشنگ منظم بود ده دقیقه ای می‌گرفت با دقیقه می‌گذشت باز می‌گرفت زیر کمر و دلم همزمان اینم بگم من از اول ماه نهم پیاده روی شروع کردم در حد یه ساعت با مامانم می‌رفتیم پیاده روی یه ساعت میشد شکمم هی سفت میشد تو پیاده روی و ترشح زیاد داشتم به نظرم پیاده روی خیلی تاثیر داره خیلی تو خونه هم اسکات میزدم کار زیاد انجام میدادم بشین و پاشو
پله رو نگفتم 😂 الکی تا بالا میرفتم میومدم پایین باز میرفتم باز میومدم اذیت میشدم ولی خب تو ماهم بودم میخواستم بدنم آماده باشه برا زایمان
ساعت پنج که دردم شروع شد پا شدم خونه رو جمع کردم یکم اسکات زدم دیدم ساعت هفت شد و همین جوری درد ها داره نزدیک میشه بهم
رفتم حموم و تمیز کاری انجام دادم 😁 تو حموم دردم آروم تر شده بود تو حموم ام یه چند باری ورزش کردم اومدم بیرون مامانم وسیله ها رو جمع کرد و با شوهرم رفتیم برا بیمارستان. اونجا که رفتیم از شانس کن انقد شلوغ بود که نگو
ادامه تاپیک بعدی 🥹
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌ونهم بارداری
پارت ۳
بله من به شوق اینکه انقباضم نداشتمو دردم نداشتم با شنیدن اینکه صبحم زایمان میکنم تا صبح به درو دیوار اتاق نگا میکردم که فقط بشه ساعت ۷ من زایمان کنم چون هیچی نمیدونستم سنمم کم بود فک میکردم همه چی دیگ تمومه پرستارا رفتن گرفتن خوابیدن منم تک و تنها تو اتاق هیچکسم نبود گوشیم همراهم نبود همراهم نداشتم تا صبح یماه گذشت البته هر یکساعت یبار میومدن منو معاینه میکردن که حاضر بودم ده تا بچه بیارم اون پرستارا نیان منو معاینه کنن خیلی بد اخلاق و وحشیانه معاینم میکردن تنها قسمت سخت همین بود ساعت ۷ صبح دکتر اومد اونم دستکش پوشید اونم‌معاینم کرد گفت این خانوم از دیشب تا حالا یه بند انگشتم دهانه رحمش باز نشده سرم فشار و چند تا امپولم‌ریختن توش برام‌وصل کردن که بعلههه دردای من شروع شد اولش دردا فاصلشون زیاد بود منم تنها امیدم این بود که به ۴ سانت برسم اپیدوال برام انجام بدن از قبل در مورد اپیدوال تحقیق کرده بودم که تنها انگیزم برا زایمان طبیعی همین بود که اپیدورال انجام میدم راحتم
من هر نیم ساعت یبار معاینم‌میکرد که بدون تغییر بودم تا ۱۲ ظهر من به ۱ سانت رسیدم بعد از دیشب هر چی خورده بودم بالا اورده بودم ابم‌نمیتونستم بخورم فوری بعدش بالا میاوردم فشارمم پایین بود کیسه ابمم که دیگ اب نمیومد ازم لخته خون میومد که از ضربان قلب بچم‌میگفتن اوضاع خوبه باید ادامه بده یه چیزی خیلی مهمه اصلا نباید جیغ بزنین دادو هوار بکشین فقط موقعی که دردا میاد سراغتون باید تند تند نفس بکشین ورزش کنین که خیلی کمکتون میکنه با جیغ دردا بیشتر میشه من درد داشتم ولی دردای زایمان واقعا غیر قابل تحمل نیست اصلا نگران نباشین مثل دردای پریودی از کمر به پایینه