سوال های مرتبط

مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان پارلا مامان پارلا ۳ ماهگی
ادامه تجربه سزارین
از ریکاوری که اومدم‌ بخش تو مسیر همراه هام و دیدم
من بیمارستان بهمن سزارین شدم اصلا از بیمارستان راضی نبود به هیچ عنوان
ولی دکترهاش خیلی خوبن دکتر بیهوشی عالی بود
وقتی رسیدم توی بخش دیگه ساعت ملاقات رسیده بود
بعد که ملاقات تموم شد اومدن گفتن باید راه برم
از تخت که اومدم پایین درد زیادی نداشتم ولی ولی ولی یک سطل ماست خونریزی کردم دلیلش شاید فیبورم هام بود بهم‌ گفته بود بعد عمل نباید چیزی بخورم تا ۸ساعت که دیگه وقتش که‌ رسید چایی با عسل بهم دادن چندین لیوان بعدش هم بیسکوییت ساقه طلایی و کمپوت گلابی و انجیر
بعد خونریزیم اومدن ماساژ دادن شکمم و درد داشت اندازه قابل توجهی ولی در حد مرگ نبود
وقتی ماساژ دادن مجدد همون اندازه خونریزی کردم
چند ساعت بعد باز گفتن‌ راه برو که دوباره خونریزی کردم
هر بار هم‌ خدماتی ها خودشون اومدن زیرم و تمیز کردن البته ما یه شیتیلی بهشون داده بودیم
اخرین ماساژ رحمی دیگه خونریزی نداشتم زیاد
تا ساعت ۱ شب درد نداشتم که سرم داشتم
سرم رو قطع کردن یکم درد داشتم ولی نه زیاد
فرداش هم صبحانه آوردن و اومدن اموزش شیردهی معاینه بچه ها
ولی من شکمم کار نکرده بود بهم گفتن مرخص نمیشم تا شکمم کار نکنه
دکترم بهم زنگ‌ زد گفت یه چیزی بخور تا شکمت کار کنه ولی پرستار نذاشت
خانمی که شما باشید ساعت شد ۲ظهر
مامان ایلیا کوچولو مامان ایلیا کوچولو ۳ ماهگی
#تجربه زایمان (پارت۵)

آروم آروم خودم یه شیاف گذاشتم و تازه داشتم شرو میکردم خوردن مایعات رو. با نسکافه و چای خیلی کمرنگ شرو کردم. پرستار هم همش میومد و میگف پاشو قدم بزن که واقعا انگار بهم فحش میداد. آروم از تخت پایین اومدم که فک کنم حدود ۱ساعت طول کشید. اولین بار خیلی سخت بود. بار دوم یکم سخت بود و بار سوم دیگه داشتم تو سالن قدم میزدم. روز بعدش ظهر مرخص شدم و نشستن و پا شدن سخت بود. روز سوم رفتم حموم و پانسمان رو درآوردم و در حد چند دقیقه دوش گرفتم. دکتر گفته بود از روز سوم تا دهم، هر روز دوش بگیرم و با کف شامپو بچه، بخیمو بشورم و بعدش با باد سشوار خشکش کنم. روز چهارم دیگه خوب شده بودمو خودم لباسامو عوض میکردم. البته اینم بگم بچه همش بغلم بود و همش شیرمیدادم بازی می‌کردم باهاش جاشو عوض میکردم. و اینکه خیلی زود سرپا شدم اصلا استرس نکشین. درد فقط برا دو روز اوله که اونم با شیاف قابل تحمله واقعا. منو که خیلی ترسونده بودن. فقط خودتونو به سرما ندین و کار سنگین نکنین و به تغذیتون برسین. الانم بچه شیر میخاد برم که کلی کار دارم😄
اینم از تجربه من ☺️❤️
مامان نیکان

🩵 مامان نیکان 🩵 ۳ ماهگی
حالا دلم میخواست بچه رو بغل کنم نازش کنم ولی نمیتونستم از شدت درد🥲یه دردی بود که آدم نمیتونه بیان کنه🥲
هی درد میکشیدم باز میومدن دوتا شیاف میذاشتن و امپول و سرم.
تا نصفه شب ساعت۲ پرستار اومد گفت باید بلند بشی🥺بدترین قسمت ماجرا🥲قسمت شکم و جای بخیه انگار یک‌تن میشه و‌نمیتونی حرکت بدی
برای منکه اینطوری بود از شدت درد🥲بزور هرجور بود نشستم و کم کم پاهامو دادم پایین و با کلی گریه کردن راه افتادم و ده قدمی راه رفتم الان فکرمیکنم چجوری اون دردو تحمل کردم فقط بخاطر بچم بود🥺باز دراز کشیدم و امپول زدن که دردم کم بشه🥲ولی درد همچنان بود🥲صبح باز بلند شدم و با کلی درد راه رفتم و سوند هم گرفتن و همچنان میومدن شیاف هم میذاشتن🥲
دکترمم چون جمعه بود دیگه نیومد حتی برای مرخص کردن☹️زنگ زد تلفنی گفت مرخص کنید و کارای ترخیص انجام دادیم اومدیم و خونه تازه شروع دردا بود چون امپولی در کار نیود و فقط شیاف بهم دادن و دراز کشیدن خوب بود ولی بلند شدن کار حضرت فیل بود خیلی دردم میومد🥲امروز که ده روز شد تازه یکم میتونم خودم بلند بشم دردش قابل تحمل تر شد
مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۳ ماهگی
مامان دلارا مامان دلارا ۲ ماهگی
پارت ۳
حدود سه ساعت بعد عمل بونم بی حس بود کمکم بی حسی اثرش از دست داد پرستار امد برام شیاف گذاشت و من دردی بعد عمل نفهمیدم و از ۳ تا۴ساعت یک بار شیاف جدیدی میزاشت من دردی رو نمیفهمیدم که صبح ساعت ۸ بهم گفتن بلندشم بشینم و شروع به خوردن کنم و من اولین درد انجا احساس کردم درد زیاد سختی نبود فقط به کمرم فشار میامد با مثانم من بعد خوردن صبحانه به دخترم دوباره شیر دادم و ساعت ۹ و ۴۰ دقیقه صبح اولین قدم هام برا راه رفتن انداختم بعد یکم راه رفتن دوباره برگشتم به تخم و من ساعت پنج عصر مرخص شدم من دوشب تو خونه فقط از شیاف استفاده کرم برا اینکه درد کمتری بفهمم و بتونم بخوابم و روز ها از مسکن استفاده میکردم فقط دو روز خوردم و باقیه روز ها تلاش کردم درد تحمل کنم چون وقتی دارو میخوردم دردنمیفهمیدم و به بخیم فشار میامد و میترسیدم باز بشن اینجوری درد میفهمیدم کاری نمیکردم که اتفاقی بی افته پنج روز بعد زایمانم سرپا شدم فقط یکم نشستن و بلند شدن برا سخت بود کمرم به خاطر بیحسی درد میکرد که اونم با اب گرم تو حموم ماساژ دادم چند بار که کلن دردش از بین رفت و من از روز ۷ خداروشکر سرپاهستم و هیچ دردی ندارم از جانب بخیه یا کمر درد و حسی عالی نصبت به زایمان سزارین دارم تا طبیعی
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۵
ساعت ۹ پرستار اومد و گفت که شربت و چیزای شیرین بخور که باید راه بری ، راه رفتنش اصلا سخت نبود ، درد کمی داشت، یکم دولا دولا رفتم تا سرویس بهداشتی بعد با شورت و نوار بهداشتی که خودم با کمک پرستار گذاشتم رفتم بیرون واسه راه رفتن...
خلاصه اصلا نگران نباشید ، راه رفتن اول اگر خوب استراحت کرده باشید اصلا سخت نیست
همون شب هم شکم خودم کار کرد ، هم شکم پسرم ، فردا صبح هم ازمایش زردی ازش گرفتن و ساعت ۲ هم مرخص شدیم
خلاصه اگر باز برگردم عقب صد در صد سزارین رو تو همین بیمارستان با همین دکترم انتخاب میکنم .👍🏻
الان هم بعد از یک هفته فقط یکم موقع بلند شدن درد بخیه دارم، چون استراحتم تو خونه به خاطر اینکه پسرم درست شیر نمیخوره و استرس دارم کم بود و اینکه زیاد نمیتونم غذا بخورم انگار هنوز معده و اینا برنگشتن سرجاشون ، همین 🤗
خلاصه پسرم ۳۷ هفته و دو روز با وزن ۲۵۰۰ به دنیا اومد و با اینکه وقت نشد امپول بتامتازون بزنم دستگاه نرفت خداروشکر🧿🤲🏻
اما خب الان چون کوچولوئه واقعا سخته نگهداریش 🥺
بهترین و راحت ترین مراحل بچه دار شدن از نظر من به ترتیب :
بارداری ، زایمان ، بچه داری 🥴
پیشنهادم بهتون اینکه حتما هفته های اخر ارامش داشته باشید 💪🏻✌🏻
مامان پناه جونم💗👶🏻 مامان پناه جونم💗👶🏻 ۱ ماهگی
پارت ششم زایمان سزارین
تازه بعد اون فهمیدم چرا دکترم منو انقد خوابوند هم بلند شدنم راحت تر از تخت بغلیم بود و هم قدم صاف تر بود
دوباره دراز کشیدم که یه سری پرستار دیگه اومدن داشتن باهام حرف میزدن که یکیشون یهو بی هوا شکممو ماساژ داد من مردمممم جیغ و گریه دستاشو گرفتم که ولم کن درحالی که من اصلا ادایی نیستم واقعا درد داشتم پرستاره هم تا فرداش که شیفته عوض بشه هی میومد به من می‌گفت ببخشید الان با من دوست شدی یا هنوز قهری😂
خلاصه بعد اون چون دردم زیاد شد یه شیاف دیگه زدنو رفتن
تا صبح که معدم کار نمی‌کرد شربت دادن شیاف دادن کمپوت گلابی خیلییی خوبه حتما ببرید با خودتون تا بالاخره کار کرد
ساعت دو فردا مرخص شدیم و با دختر کوچولوم اومدیم خونه
اولین شب تو خونه خیلییی سخت بود چون هم رو زمین میخوابیم و هم دسشویی ایرانی داریم و بی قراری های دخترم شب که چون دوشب نخوابیده بودم واقعا حالم خراب بود نداشتن شیر و درد نوک پستانم که اینور
ولی خداروشکر همش گذشت و یواش یواش دارم سرپا میشم
می ارزید همش به بغل گرفتن عروسک مامان پناه قشنگم😍
پایان
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
پارت ۴
وقتی دراز کشیدم لامپ روشن کردن رو شکمم چون سقفش حالت شیشه ای داشت شکم خودمو توش دیدم و حالم بد شد احساس بالا آوردن داشتم خیلی حالت تهوع داشتم خلاصه وقتی شکمم پاره کردن زور زدن بچه رو درآوردن وقتی صداشو شنیدم بهترین حال داشتم همه چیو یادم رفت
کلا زیر ۳ دقیقه شد که بچه رو آوردن ولی وقت بخیه زدن یه ۱۰ دقیقه ای طول کشید ولی دکتر بهم گفت تا ۸ ساعت نه پاتو تکون بده نه سرتو چون کمردرد وسردرد شدید میگیری
وقتی آوردن تو اتاق اتاق شلوغ بود خانوادم جمع شده بودن تا نوه شونو ببینن از همه خوشحال‌تر همسرم
ساعت نزدیک ۱ شب بود که کم کم داشت حسم برمی‌گشت درد داشتم فقط حای بخیه هام درد میکرد خلاصه اومدن ماساژ رحمی دادن اونم اصلا درد نداشت خداروشکر غیراز سوزش بخیه هام هیچ دردی حس نکردم اونم دوتا شیاف گذاشتم خوب شدم
تا فرداش ساعت ۸ صبح یه چای خرما خوردم ساعت ۱۱ شروع کردم به راه رفتن رازیانه دم شده هم خوردم که باعث می‌شد لختگی خونو بیاره بیرون دیگه سرپا شدم
ساعت نیم عصر مرخص شدم
ساعت ۸:۳۵ دقیقه ۱۳ آبان شب یکشنبه پسر من به دنیا اومد