زایمان پارت چهارم
ادامه بخیه زدن  ده الی ی ربع
بردنم اتاق ریکاوری
(اونجا ی خانوم بود ک از لحظه بدنیا اومدن و اومدن بابای بچه فیلم برداری میکرد)
۲ساعتی تویه ریکاوری بودم اکسیژن وصل کردن یکم لرزش داشتم همسرم اومد دیدنم بچه هم دید
ب پسرم شیر دادم
دگ اوردنم تویه بخش پسری هم همرام بود (اتاق خصوصی گرفته بودیم و پمپ درد صورتحساب با بیمه تکمیلی رو ببینم میگم جقدر شده
ساعت ملاقات رو ب اتمام بود اکثرا دگ رفتن
مادر همسرم و همسرم موندن کنارم تا ۱۱ شب
عصرم چند نفر دیگه اومدن دیدنم
شب شد و ابجیم و همسرم موندن
پسری اصلا نخوابید گرسنه بود شیرم سیرش نمیکرد قرص شیرافزا خوردم هیج ب هیچ
دکتر اطفال چکش کرد واسش ی سری‌ویتامین و مکمل نوشت
وزنش ۲۳۰۰
خداروشکر زردی نداره تا ۳ روز دیگه برم دکتر اطفال باز چک شه
حالمون خوبه
اگ ب عقب برگردم بازم سزارین رو انتخاب میکنم و حتماااااا دکتر شفیعی رو انتخاب میکنم بشششششدت صبور و مهربون و بشدت دلسوز
بهم سر زد زنگ زد حالمو پیگیر بود امروز اومد پیشم کلی سفارشمو گرفته بود الهی ک دست ب خاک میزنه طلا شه واسش😘😍🌷
همتون رو موقع عمل یاد کردم واسه مامانا ک نی نی شون دنیا بیاد
واسه اقدامی ها ک دامنشون سبز شه
تمامتون رو دعا کردم
درد دارم سوزش بخیه درد کمر
نمیشه گفت همه چی خوش و خرم هستش بهرحال سختی های خودشو داره
صورتحساب بیمارستان با اتاق خصوصی ۴۵۰۰
فیلم برداری ۱۵۰۰
جمعا ۶ میلیون
بماند ب یادگار از تولد یهویی و عجله ای پسر قشنگم ۲۰ / ۱۱ / ۴۰۳بیمارستان راضیه فیروز 😍😍😍😍😍😍😍😍

۱۹ پاسخ

خداروشکرررر خداروشکررررر
الهی بسلامت باشید همیشه هردوتون
خیلیییی خیلی خوشحالم 😍
از تایم اقدامت تا نتیجه واقعا برام هیجانیه😍
امیدوارم گل پسرت همیشه سلامت باشه❤️😍

خداروشکر بخیر گذشت😍❤️
راه دور سختت نبود خدایی؟ من بودم همون شهر خودم زایمان میکردم اینهمه استرس نداشنم 😇

ایجونه دلممم🥹❤️
ما بس که باهم صحبت میکنیم من اینا رو ندیدم
قدمش پر از خیر باشه قشنگم

عزیزم ایشالا بسلامتی خداحفظش کنه همین که خودتو بچه صحیح و سالمید خداروشکر

عزیزمممم به سلامتی کلی برات خوشحال شدم🥰🥰سقف بیمتون چقدر بود؟

بسلامتی و دلخوش گلم خداروشکر خودت و پسری حالتون خوبه😍

عزیزم پمپ درد حواست باشه برات هفت میلیون حساب نکنن نمیدونم عمدی بود یا سهوی برای من اشتباه حساب کردن بعد ک فاکتور میخواستن بدن برای بیمه گفتن اشتباه شده و دو تومنه
ب سلامتی مبارکت باشه
قرص لاکتوول
لیدی میل
گشنیز
کنجد
گندم برشته
اب زیر گوشت
بخور ک به شیر بیای
ب هیچ وجه پستونک بهش نده ک دیگه سینه ت نمیگیره
چ خوب ک دکتر عباسلو رو انتخاب نکردی
برای من افتضاح بود هنوز شیرینی ش هم ندادم و نمیدم
چند گرفت دکتر شفیعی شیرینی؟

بسلامتی عزیزم 🥰 از بیمارستان راضی فیروز بگو ، رسیدگیشون خوب بود ؟ تمیز بود ؟

به به مباااارکه😍😍🥳🥳🥳 حالم خوب بود بهترم شدم پیامتو خوندم عزیزم خدا حفظش کنه گل پسرت رو 🤲🤲🤲🥰🥰❤️❤️

خیلی هم عالی 🥲❤من کجای ذهنت بودم راستشو بگو نکنه منو یادت رفت 😁🤣

ای جان ان شاءالله به سلامتی پاقدمش پر خیر و برکت باشه ان شاءالله
عزیزم فک کنم قبلا پرسیدم ولی یادم نمیاد،بیمتون چی بود؟
دکتر چقد گرفت؟

مبارک باشه عزیزم بسلامتی و خوشی 😍😍😍😍

به سلامتي عزيزم قدمش مبارك باشه 💙

سلام دلارام جان عزیزخداروهزارمرتبه شکربه سلامت زایمان کردی وگل پسرتوبغل گرفتی🧿🧿🧿😍😍😍😍😍
توروخداپاکشون نکن دستم بنده منم بیام بخونم♥

عزیزم قدمش مبارک😍
وزنش2300 آخ کوچولو😌

خداروشکر عزیرم چقدر خوب شد هزینه بیمارستان

خدا حفظش کنه قدمش پر از خیر برکت باشه براتون عزیزم
خوبه هزینه بیمارستان کم شده الان برا من نیمه خصوصیه ۳۰تومن میشه

مبارکه عزیزم
بیمه تکمیلی هزینه سزارین اختیاری میده یعنی؟

عزیزمممم انشالله خدا حفظش کنه مبارکتون باشه

سوال های مرتبط

مامان 🌸دیان من🌸 مامان 🌸دیان من🌸 ۳ ماهگی
مامان النا ♥️😍 مامان النا ♥️😍 ۴ ماهگی
دیگه کلا زایمانم ده دقیقه طول کشید اینقدر خوب برام بخیه زد هیچی حس نکردم همش بهش گفتم خدا خیرت بده از تنها کسی ک راضی بودم تو بودی
دیگ بچم گذاشتن رو بدنم بهترین حس دنیا بود 🥲♥️ ارزش این همه درد داشت دیگه بعدش ک بخیه هام تموم شد خانمه گفت بچت می‌بریم پیش دکتر اطفال و برات میاریم
دیگه بچمو بردن و من موندم تو اتاق تا ی نفر اومد گفت بشین رو ویلچر بریم اتاق ریکاوری
گفتم بهش میشه کمکم کنین اصن جواب نداد خودم ب بدبختی از تخت زایمان اومدم پایین رفتم رو ویلچر
بردنم اتاق ریکاوری و بچمو آوردن پیشم برام غذا آوردن گفتن بلند شو بخور گفتم نمیتونم بشینم گفتن ب ما ربطی ندارع دیگ زنگ مامانم زدم ک بیا پیشم تا اون اومد بچم آوردن پیشم و گفتن شیرش بده منم بلد نبودم ک چجوری شیر بدم دیگ یک ساعت بعد مامانم اومد و کمکم کرد شیر دادم بهش و غذامو خوردم و بردنم بخش
تا صبح اونجا بودیم رفتار پرستار های بخش خیلیییی بهتر بود
دیگ ظهر موقع مرخص شدنم گفتن بیمت ب مشکل خورده و باید آزاد هزینه رو بدی من بیمارستان دولتی آزاد رفتم ۱۰ میلیون و ۴۰۰ گرفتن البته پس فرداش همسرم رفت دنبال کاراش و بیمه قبول کرد ک پول رو بهمون تا آخر برج برگردونه
ولی دیگ بمیرم هم سمت بیمارستان دولتی پامو نمیزارم
مامان نخود مامان نخود ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دوم 🍼👶
بعد از اتمام سرم پرستار ازم خواست ک بخوابم برای وصل سوند و هرکاری کردم گفتن قبل از اتاق عمل باید وصل بشه از شانسم پرستاره خیلی عنق بود مایع ضد عفونی دست ک الکل داره رو سیل داد رو بدنم ب شدت میسوخت موقع وصل سوند هم حسابی سوزش داشت و دردم اومد بغض گلومو گرفته بود پاهام یخ زده بود رفته رفته استرسم بیشتر میشد و میلرزیدم اونجا اجازه دادن همسر بیاد داخل منو بزاره تو ویلچر ک راهی اتاق عمل بشیم توی راهرو اتاق عمل همسر و فرستادن رفت بعد از ربع ساعت اومدن دنبالم بردنم تو اتاق تا چشمم ب اونجا افتاد قالب تهی کردم ب دکتر بیهوشی گفتم ک بیهوشم کنه اونم از عوارض بیهوشی گفت و اینکه تو شرایط خاص بیهوش میکنن آ اس آ خورده باشی یا مشکل دیگ ولی قول داد ک بعد از بیحسی داروی خواب آور بهم تزریق کنه درد بیحسی مث زدن سرم بود کم کم پاهام گرم شدن بعدشم دکتر تو دستم ی دارو تزریق کرد و خوابم برد وقتی بیدار شدم داشتن پانسمانم میکردن ک برم توی ریکاوری تا اینجا درد نداشتم تو ریکاوری دوتا سرم وصل کردن ک یکساعت اونجا بودم ب شدت سرد بود و میلرزیدم میگفتم بچم کو اونام گفتن خوبه حالش حالا میری میبینیش ..
مامان آقا هاکان مامان آقا هاکان ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲

خلاصه یه آقایی اومد و تختمو برد داخل اتاق عمل و من همش میگفتم وای کاش طبیعی زایمان میکردم خدایا چکار کنم میترسم. دخترایی ک داخل اتاق بودن خیلی مهربون بودن متخصص بیهوشی اومد گفتم بیهوشم‌کنید گفت باشه مشکل نداره بذار دکترت اجازه بده امروز اعصاب ندارم و چونه نمیزنم دخترای داخل اتاق عمل اشاره دادن ک بذار بیحست کنه ب نفعته. آاقاهه بداخلاق بود گفتم باش اگه میگید بیحسی بهتره بیحس کنید و تزریقشو انجام داد. منم دراز کشیدم و لرز از تنم نمیرفت شانسم یکی از تکنسین های اتاق عمل از دوست پسرش حرف میزد منم از این بحثا خوشم میاد بش گفتم بیا پیشم بهت بگم چکار کنی ک باهات سرگرم شم با اون حرف میزدم ک یهو دکتر گفت کی چال چونه داره بچه ات چال داره. گفتم باباش داره بچه رو نشونم دادن گفتم‌عه شبیه باباشه. خلاصه دکترم بخیه امو زد همه میگفتن دکترا خودشون نمیزنن ک دکترم خودش زد و من متوجه هیچی نشدم. بعدش منو بردن ریکاوری همچنان میلرزیدم ک حتی نمیتونستم کسیو صدا بزنم ب زور گفتم خانم من دارم میلرزم و برام بخاری آورد وای تایم ریکاوری برام خیلی خسته کننده بود دوست داشتم زودتر بچه امو ببینم همسرمو ببینم منو ک ب بخش منتقل کردن اول آجیم اومد وقتی دیدمش انگار دنیا رو بهم دادن حس کردم هنوز زنده ام و بعد مادرمو همسرم و مادر همسرم اومدن و جالبتر اینکه همسرم بچه رو اتفاقی داخل اسانسور دیده بود و ب پرستاره گفته میشه اسمشو چک کنی حس میکنم این پسرمه . اثر بی حسی از تنم‌رفته بود و بخیه هام‌ میسوختن خیلی . ی خانمی اومد لباسامو عوض کرد و پوشک گذاشت و شیاف گذاشت ک شیاف طول کشید اثر کنه و من درد داشتم کمرمم خسته شده بود گرسنه و تشنه بودم از قبل عمل تشنه بودم اجازه ندادن آب بخوزم
مامان آوینَم🤱🏻❤️ مامان آوینَم🤱🏻❤️ ۷ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴
دکتر برام سه دز قرص زیر زبونی تجویز کرده بود که هرسه تارو بهم دادن و من هیچ پیشرفتی نکردم و هیچ دردی هم نکشیدم فقط بچم خودشو شل و سفت میکرد ،مامانم از سه چهار ساعت پیشم بود تو اتاق زایشگاه ک دیدم ساعت ۱۱ شب دکترم اومد گفت اماده شو می‌برمت برای سزارین 😍قبل من ی مریض اورژانسی داشت بعدش نوبت من بود ،حالا منو میگی انگار دنیا رو بهم داده بودن ،چون تو زایشگاه از صبح اینقد جیغ داد بقیه باردارارو برای طبیعی شنیده بودم واقعا روحیم تضعیف شده بود و در توان خودم نمی‌دیدم طبیعی بزام 😑مامانم از خوشحالی رفت خبر ب شوهرم و خونوادم بده ،دستیار دکتر اومد سون برام وصل کرد (اصلا نترسین از سون چون فقط ی سوزش کوچیک همون اولش داره )شلوار بیمارستان پام داد کلاهم سرم داد منتظر بودم ی ۲۰ دقیقه ک اومدن کمکم کردن نشستم رو ویلچر راهی اتاق عمل شدم البته قبلش همسرم اومد کفشام عوض کرد خونوادم دیدم با همه خدافظی کردم 🥲😅
یکی از پرسنل مرد اتاق عمل اومد ی سری سوال پرسید بهم روحیه داد منو برد اتاق عمل ....
مامان فندق مامان فندق ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3#
دکترم اومد و جلو دید منو بستن ب دکترم گفتم من هنوز میتونم پاهامو تکون بدم برا اینکه مطمن بشین بی حس شدم یکاری بکنید یوقت بی هوا نبرین گفت ن حواسم هست ولی وقتی داشتن شکممو برش میدادن متوجه شدم اما هیچ دردی نداشتم بعدشم دکتر سر دلمو فشار میداد و میگفت بیا بیرون دیگه فشار دکتر رو هم متوجه میشدم مدام ی خانومی بالا سرم میگفت چشماتو ببند حرف نزن ولی من همش یچی میگفتم یهو حس کردم چشام سیاهی میره و کل بدنم داره بی حس میشه ب خانومه گفتم یوقت نمیرم دکتر بی هوشی رو صدا زدن فشارم شده بود 4 سرمو همش میاوردم بالا و عق میزدم ولی خب خداراشکر بالا نیوردم بعدش یچی زدن فشارم اوکی شد و زیر سرمو اوردن بالاتر تو اون لحظه گفتن ک بچه بدنیا اومد وسالمه دخترخوشگلمو با پارچه پوشوندن واوردن جلو صورتم تا وقتی کار بخیه زدن و ماساژ دادن شکمم تموم بشه بچه کنارم بود بعدشم چندتا اقا اومدن منو از تخت اتاق عمل گذاشتن رو ی تخت دیگه و بردن اتاق ریکاوری اونجا پاهام بی حس بود ولی دلدرد داشتم اومدن ک ببرنم بیرون باز شکممو ماساژ دادن ک دردش زیاد نبود باز گذاشتنم رو ی تخت دیگه ک برم داخل بخش ی خانومی اومد شکممو ماساژ داد درد بدی داشتم و با داد زیاد ناله میکردم بعدشم بردنم تو بخش درد زیاد نداشتم و قابل تحمل بود شب وقتی شیفت عوض شد پرستار اومد شکممو باز ماساژ داد اونقد از درد جیغ و داد میکردم ولی فایده نداشت و محکم دستامو گرفته بودن خیلی لحظه بدی بود بعد اون شبچیاف استفاده کردم کلی گریه میکردمنصف شب هم اومدن سوند رو باز کردن ب هر سختی بود از تخت اومدم پایین راه رفتم
با همه سختیاش و درداش تجربه خوبی بود ♥️
امروزم پنجشنبه 21تیر 4روزه ک زایمان کردم خداراشکر حالم خوبه
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۳ ماهگی
#پارت دوم
رسیدم بیمارستان آشتیانی
تا نوبت برام زدن و معیانم کردن و اینا یه دوساعت طول کشید . همسرم سره کار بود .
بهم ان اس تی وصل کردن و نوبتم شد برم سونو بدم
تا پرستار منو ببره پایین سونو کلیه بدم
دکتر اومده بود نوار ان اس تی و دیده بود گفته بود سریع اتاق عمل
بچه قلبش سه تا در میون میزنه
حتی اجازه ندادن من به همسرم زنگ بزنم گفتن جون بچه در خطره
تا کارای پذیرش و عمل و انجام بدن خودشون زنگ به همسرم زده بودن ‌
دیگه اومدن آنژیو کت دو تا . و سند و بهم وصل کردن لباسامو عوض کردن طلاهامو گرفتن و موهامو بافتن
من بدون دیدن همسرم و هیچ کس رفتم اتاق عمل
سریع در عرض ده دقیقه بچه رو آوردن بیرون
دیدن که سه دور بند ناف دور گردن بچه است . نی نی اصلا گریه نکرد انگار جون نداشت گریه کنه . سریع بردنش گذاشتنش زیر اکسیژن .
از طرفی هم خودم چون بچه بند و ناف و کشیده بود رحمم پاره شده بود
اول بچه رو آوردن بیرون . اولش برای سزارین یه بی حسی از کمر بهم زدن اما بعدش که نی نی اومد بیرون دیدنرحم پاره شده دوباره یه بی حسی از گردن بهم زدن .
نی نی رو بردن و من ندیدمش . دیگه عمل سه ساعت و نیم طول کشید .
یه ماساژ رحمی تو اتاق عمل گرفتم
بعد آوردن منو ریکاوری . چون خونریزی شدیدی داشتم سه بار وحشتناک و با درد شدید ماساژ اونجا گرفتم
بعد اومدن منو بردن بخش سه بارم اونجا ماساژ رحمی گرفتم تا خونریزیم کنترل بشه ‌
تو بیمارستان سینا آشتیانی مرد اصلا نمی‌زارن ملاقات بیاد
از تو قسمت ریکاوری میخاستم برم بخش دیدم مادر شوهرم منتظرمه بهترین حس دنیا بود اون موقع چون تنها رفته بودم و هیچ فک و فامیل اینجا ندارم احساس کردم دنیا رو بهم دادن
#تجربه سزارین
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 روزهای ابتدایی تولد
ادامه۳:
این‌داروی بیهوشی بود و بیهوشمم کردن(وقتی انقباض و درد زایمان داشته باشی کامل بیحس نمیشی )اما انگار دوز بیهوشی زیاد بالا نبود چون من یکی دوبار یچیزایی رو شنیدم [خب یه اتفاق جالب و عجیب ک برای من رخ داده بود این بود موقعی ک دکتر شکمم رو باز کرد شنیدم ک گفت بچه با پاعه در صورتی ک من فقط یک روز قبل از زایمانم رفته بودم پیش دکتر دکتر تو مطب سونو انجام واسم و بپه با سر بود کلا بچم تو کل سونو ها سفالیک بود اما تو یک روز چرخیده بود و بریچ شده بود ] و یک چیز دیگم ک شنیدم دکتر گفت مثل پنبه اس بچه ...خلاصه عمل من تموم شد و منو بردن داخل بخش ریکاوری دستگاهارو بهت وصل میکنن و پتو روت میکشن و یچیزی مثل لوله ک گرما ازش بیردن میار رو گذاشتن زیر متو تا لرز نکنم و سردم نشه
زیاد لرز نکردم ما چون اتاق خصوصی گرفته بودیم تقریبا ۳ ساعت داخل بخش ریکاوری بودم ک اتاق خالی بشه تو این فاصله یک بار اومدن رو شکمم افتادن تا خونا بره و اینکه کم کم بی حسی رفت و دردا شروع شد اون فشار دادنه ک بیحسی داشتم دردم نیومد
یچیز دیگه من پمپ درد هم ددشتم ک هزینش ۲ تومن‌بود ب پرستار و دکتر گفتم و داخل همون اتاق عمل برام وصلش کردن
از وقتی بیحسی رفت و دردا شروع شد پمپ دردو فشار میدادم و یکم ارومتر میشدم
دردای داخل ریکاوری زیاد شدید نبود و قابل تحمل
داخل همون ریکاوری یه رب ۲۰ دقیقه بعد از اینکه رفتم بچمو اوردن خودشون گذاشتن رو سینم و چند قطره شیر خورد
خلاصه بعد از اون گذاشتنم روی تخت دیگه و بردنم ک برم‌ سمت بخش و یکبار هم اینجا روی شکمم افتادن ک اینجا خیلی درد داشت
مامان آریان مامان آریان ۵ ماهگی
سوم
رفتم اتاق عمل خیلی از امپول بیحسی ترس داشتم از سون خیلی ترس داشتم و بقیه ترسا ک همه داشتن ساعت هشت وارد اتاق عمل شدم تا پرونده تشکیل بدن و برم تو اتاق بخوابم رو تخت ی ربی زمان برد بعد امپول بیحسی خواستن بزنن ک گفتم من خیلی میترسم درد امپول بیحسی رو بخوام براتون بگم در حد ی نیشگون بود یعنی بهم گفت دراز بکش من باورم نشد امپول زده اصلا سون هم تو بیحسی وصل کردن هیچی متوجه نشدم دراز کشیدم ی پرده کشیدن جلوم و هشتو نیم پسرم ب دنیا اومد ک بهترین لحظه بود انشاالله همتون ب سلامتی تجربش کنید بعدش تا برم بخش شد ساعت ده شب ک چون بیحس بودم دردی نداشتم فقط موقع عمل چون من برای طبیعی بستری بودم کلی خرما و ابمیوه خوردم حالت تهوع داشتم ک سریع با ی امپول تو سرمم رفع شد تو ریکاوریم لرز داشتم ک طبیعی بود بعد رفتم بخش تا شیش ساعت چیزی نباید میخوردم کم کم ک بیحسی رفت اومدن سون رو کشیدن ک اونم در حد سی ثانیه ی سوزش بود بعدش کمکم کردن تا برم سرویس و دستو پامو بشورم و راه برم کلی چای و نسکافه خوردم ک سر درد نگیرم وقتی اومدن شکممو ماساژ دادن درد داشت ولی چ طبیعی چ سزارین ماساژ شکمیو انجام میدن دیگه باید تحمل کرد فقط بهتون بگم اگه زایمان سزارین هستین حتما پمپ درد بگیرین خیلی خوبه خیلی از درداتون کم میکنه