۴ پاسخ

وای طبیعی وحشتناک ترین درد دنیاست
خدابهت کمک کنه خواهرر
از من بتو نصحیت اپیدورال بگیر حتما

یه شیاف گزاشتم سوراخ کرده بودم خوابیدم وای بیدارشدم همش ریخت بیرون بجز جلدش🙂

منم اپیدورال زدم خوب بود زایمانم درد حس نکردم فقط زور زدن بلد نبودم

ان شالله خودتم مثل اون خانوم خوش زا باشی

سوال های مرتبط

مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان طبیعی پارت اول
پنجشنبه یازدهم اردیبهشت بود عصر ناهارمو خوردم که ناهار کله پاچه بود ، سرویس که رفتم یه رگه ی خونی رو لباس زیرم دیدم اول بهش توجه نکردم چون اصلا درد نداشتم، غروب رفتم بیرون برای پیاده روی یه لحظه گفتم به مامای همراهم زنگ بزنم بگم رگه ی خونی دیدم ، بهش که گفتم برو بیمارستان یه چک بشی ، رفتم بیمارستان چک کرد گفت سه سانتی ، گفت برو نوار قلب بده اگه خوب بود برو خونه ورزش و پله و پیاده روی کن چهار سانت شدی بیا برای پیاده روی اگه خوب نبود باید بستری بشی رفتم یه دونه کیک بستنی و یه کیک خوردم و اب و بعدش رفتم برای نوار قلب ، نوار قلب گرفت گفت ضربان قلبش یکم بالاست وایسا دوباره بگیرم ، دوباره گرفت گفت نوار قلبت اصلا خوب نیست چی خوردی ؟ نوشابه خوردی ؟ گفتم نه کیک و بستنی خوردم گفت به همراهت بگو بره برات یه کیک و یه مانجو بخره که مجدد بگیرم ،به شوهرم گفتم گرفت آورد دوباره گرفت گفت اصلا نوار قلبت خوب نیس به شوهرم گفتم میگه نوار قلب اصلا خوب نیس ، گفت میخوای بریم بیمارستان حافظ ؟ دیگه نذاشتن من نگاه گوشیم کنم بعدا پیام شوهرم دیدم ، رفتم بیرون گفتم میگه برو لباس بستری بخر میخواد بستری کنه ، مامانم اینا تو راه بودن میومدن گفتم به مامانم نگو که تو مسیر نگران نشن ،زنگ زدم به دوستم فورا اومد (من اصلا یادم نبود که کله پاچه خوردم و اینکه باعث ضربان بالای قلب بچه میشه هم اصلا نمیدونستم )
شوهرمو ک دیدم گریه کردم چون من با امادگی بستری رفته بودم ولی بخاطر نوار قلبش خیلی ترسیده بودم ، خلاصه با ویلچر بردن برای بستری و از ویلچر بیشتر ترسیدم
مامان سلما مامان سلما ۴ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت دو



دیگه فرداش رفتم بیمارستان اون پرستاری که پذیرش می‌کرد وقتی بهش گفتم به فلان دلیل اومدم برای نوار قلب با بداخلاقی گفت نوار قلب لازم نیست منم اصرار کردم گفتم دکتر خودم الان شیفته خودش گفته بیام با اکراه قبول کرد که نوار قلب بگیره
وقتی گرفت گفت جوابش خوب نیست چیزی خوردی گفتم آره آبمیوه و کیک و اینا خوردم قبلش گفت ناهار چی گفتم نه دوباره کلی دعوا کرد که مارو علاف کردی مگه ما مسخره توییم اومدی الکی بستری بشی برو یچی بخور دوباره بیا
رفتم یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب خوردم دوباره رفتم برای نوار قلب دیدم پرستاره خیلی مهربون شده هی عزیزم عزیزم میکنه یهو دیدم دکترم پشت سرشه و خودش اومد برای چک کردن نوار قلب
بار دوم هم نوار قلب خوب نبود دکترم گفت برات سرم میزنیم اگه بازم خوب نباشه باید بستری بشی
دیگه من رفتم سرم هم تزریق کردم بازم نوار قلب خوب نبود و بستری شدم من از اول تصمیمم زایمان طبیعی بود بخاطر همین استرس نداشتم فقط نگران سلامتی دخترم بودم
و اینکه من تصميم داشتم برم بیمارستان خصوصی زایمان طبیعی با اپیدورال بگیرم که نشد ماماهمراه هم گرفته بودم
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۱ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ روزهای ابتدایی تولد
شوهر من کلا خیلی ادم بیخیالیه از اول بارداری هرموقع گفتم درد دارم گفت طبیعیه نگران نباش 😐 انگاری مثلا ده تا شکم زاییده ، خلاصه من یه روز حالم بد بود انقباض کاذب هم گرفته بودم ، بهش گفتم بریم اول فشارمو بگیرم بعدش برم نوار قلب بگیرم گفت بابا طبیعیه گفتم باشه تو منو ببر ، منم دیدم هی داره میگه طبیعیه و نگران نباش و اینا حسابی کفری شدم ، شروع کردم به آخ و اوخ، گفتم نفس تنگی دارم ، وای زیر شکمم درد میکنه انگاری بچه داره میاد پایین ، گفت به خودت تلقین نکن تا بدتر نشی ، یعنی خدایی اینقدر حرصم گرفت خواستم حالشو بگیرم از این حرفش گفتم بچه اومده پایین تو واژنمه گفت ینی چی گفتم انگاری داره میاد یه نگاه بهم کرد ترسیده بود گفتم وای داره میاد گفت چی میگیییی گفتم ای وای بچه داره میاد اقا اصلا از این ادم انتظارشو نداشتم ولی چنان ترسیده بود بخدا میخواست پشت فرمون غش کنه 😂😂 که خودم ترسیدم گفتم تصادف میکنیم ، فورا بهش گفتم شوخی کردم 😂😂 ولی خدایی یه طوری بود میترسم دفعه بعد کیسه ابمم پاره شد باور نکنه وقتشه باید بریم بیمارستان 😂😂😂😂
مامان ۳ قلوها مامان ۳ قلوها ۱ ماهگی
سوند رو وصل کردن و منتظر بودن اتاق عمل خالی بشه تا منو بفرستن تا اون لحظه آروم بودم یه هو یادم افتاد به شوهرم خبر ندادم🤣گوشی ام نداشتم چون نمیذاشتن تو زایشگاه ببریم رفتم اونجا با کلی خواهش و تمنا یه گوشی گرفتم زنگ زدم بهش گفتم ک اون بدتر از من استرس داشت 😂😂 بعدش ب مامانم گفتم ک اونم خودشو رسوند بیمارستان بعدش منو بردن اتاق عمل بازم اصلاااا استرس نداشتم آرومه آروم بودم ک یه دکتر خیلی جوون باحال اومد بالا سرم من یه هو سردم شد گفتم سردمه گفت اشکال نداره چون بار اولته بعد گف بشین نشستم یه امپول زد تو کمرم ک اینم اصلااا درد نداشت بعد یه هو پاهام گرمه گرم شد بعد دراز کشیدم دیدم به ۵ دیقه نکشید تو چند ثانیه پاهای من شد فلج😅😅
بعد آوردن یه پارچه جلوم کشیدن بعد من بی اختیار اوق زدم هیچی نمیومد ولی اوق میزدم ک یه دارو نمیدونم چی بود زد سریع قطع شد بعد گفتم من هنوز کامل سر نشدم گفت اشکال نداره منتظر میمونیم هر وقت سر شدی شروع میکنیم منم ساده گفتم باشه بعد راحت سرمو گذاشتم 😂😂بعد هی میدیدم من دارم تکون میخورم رو تخت هعی می‌لرزید تخت بعد گفتم دکتر چ خبره چرا انقد من تکون میخورم زد زیر خنده گفت قل اولت به دنیا اومد😍😅واااای منو میگی چشام چهار تا شد گفتم چی میگی ک دیدم پسرمو اورد گف این اولیش پشت بندش دیدم صدای دخترم اومد🥹😍دیگ اینجا بی اختیار زدم زیر گریه و فقط شروع کردم دعا کردن واسه همههههه همرووووو گفتما بعدش آوردن بوسشون کردم سریع بردنشون بعد بخیه اینا زدن و تمامم پیش خودم گفتم همین سزارینی ک میگفتن این بود؟بعدش منو بردن ریکاوری اونجا عین چی داشتم میلرزیدم آوردن دوباره یه دارو زدن ک آروم شدم یه چند ساعتی گذشت بعدش منو بردن بخش
ادامه بعدی...
مامان سوین مامان سوین ۲ سالگی
سه تا نوار بهداشتی خریده بودم که تو اتاق داشتم یکیشو باز میکردم استفاده کنم یه دونه در آوردم که برم سرویس یهو دیدم در اتاق یکی واستاده یه لحظه دیدمش ترسیدم یه جیغ کوچولو کشیدم دیدم امیرعلیه گفتم چته ترسیدم با ابروهای در هم کشیده گفت چه خبرته تا الان دهتا نوار بهداشتی استفاده کردی!!!منم آب دهنمو قورت دادم گفتم مگه تو پولشو میدی ؟ دستشو از چهارچوب در کنار زدم رفتم سمت دستشویی دوباره با صدای بلند گفت میگم چه مرگته که اینقد استفاده میکنی؟
گفتم خب پریودم نمیدونم چرا انقد زیاد خونریزی دارم گفت ولی من میدونم با تعجب نگاش کردم ترس برمداشت یه کم صدام میلرزید گفتم خب چرا؟؟؟ بسته ۵تایی جلد خالی قرص رو نشونم داد گفت این چیه؟؟؟
با صدای لرزون گفتم از کجا بدونم؟؟ گفت چرا ترسیدی؟ گفت چون تو ترسناکی محکم گفت خفه شو گوشواره هات کو ؟ دستمو برم سمت گوشم گفتم تو کمدمه اومد سمتم منم ترسیده بودم رفتم عقب مچ دستمو محکم گرفت برد سمت کشو گفت کو کجاست؟ گریم گرفت گفتم به تو چه مال خودم بوده فروختمش پول لازم داشتم ...گفت واسه خرید این قرص لعنتی ...هیچی نگفتم نشستن رو تخت گریه میکردم دخترم خواب بود
مامان آقا سامیار💙🫀 مامان آقا سامیار💙🫀 ۴ ماهگی
سلام وقت بخیر.
تجربه زایمان، طبیعی میخاستم ولی اورژانسی سز شدم.
روز ک این تاپیک و گذاشتم و فک نمیکردم زایمان کنم.
دو شب بود پای چپم از کمر تا نوک انگشت خیلی درد میکرد فک کردم برای اینکه همش سمت چپ خوابیدم اینجوری شده، چون من درد پریودی رو تجربه نداشتم درد و نمشناختم پریودیه یا زایمان، البته ۴ ۵ روز قبلش ترشحات موکوسی شروع شده بود و منم منتطر بودم دردهای منطم کمر و شکم با هم بیاد که این حرفو از خانمای گهواره شنیده بودم ک درها باید منطم باشه هی بگیره و ول کنه، شب ۷دی بچه حرکت نداشت فک کردم چون خیلی درد دارم حرکت بچه رو حس نمیکنم، تا فردا صبر کردم حرکتی ندیدم، فردا از خواب پا شدم لک خون دیدم روی ملافه رفتم دستشویی دستنال کشیدم ک خونی غلیظ دیدم، ترسیدم، دوش گرفتم و همسرمو گفتم باید بریم بیمارستان، ساعت ۱۱ بیملرستان رفتم گفتم لک خون دیدم و بچم تکون نمیخوره، ماما معاینه کرد حین معاینه یه آب گرم ازم خارج شد گفت کیسه آبت پاره شده متوجه نشدی گفتم نه من آبریزشی ندیدم فقط صبح خون دیدم، ماما گفت باید بستری بشی، همسرم کارای پذیرشو انجام داد ساعت ۱۲ بستری شدم و نوار قلب گرفت از بچه و گفتن ضربان قلب بچه خیلی تنده ساعت یک گفت باید سزارین بشی، منی ک از هفته ۳۵ پیاده روی و ورزش های آمادگی زاتیمان طبیعی رو شروع کرده بودم خیلی نا راحت شدم😥😥😥 هی ب دکترم زنگ میزدن دکترم گفته بود باید سز بشم و ساعت دو خدارو شکر به سلامتی پسر خشکلم بدنیا اومد.