سلام
بیخشید نگرانتون کردم و مرسی که برام دعا کردید ...
والا هنوز حالم برای تعریف کردن تجربه ی مذخرف زایمانم خوب نیست
نمیدونمم کی خوب میشه
ولی چون دیدم خیلی نگران شدین گفتم بیام ی خلاصه بگم بهتون
...
من دیشب کیسه ابم پاره شد بستریم کردن با همون دوسانت . بماند که چه فلاکتایی داشتم تا این دو سانتو‌کردیم 9
یهو گفتن دهانه رحمت ورم کرده 9ت شد 7🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
باز ورزش برعکس دادن بهم که بچه برگرده عقب تا دهانه رحم ورمش بخوابه

دردامم هی داشت زیاد و زیادتر میشد بحدی ک‌دیگ اپیدورال هم جواب نمیداد ی مسکن تزریقی یکی هم تو سرمم زدن بازم افاقه نکرد
داشتم میمردم از درد
بعد دکتر و ماماها با فرض اینکه شکمم بخاطر چاقی خودمه نه وزن بچه
هی باهام دعوا میکردن که چرا زور نمیزنی لگن به این بزرگی بچه هم که ظریف و 3 کیلوییه
بعد ک با پاره شدن من و بدبختی و مرض سکته رفتن و هزار درد و بدبختی دیگه
بچه بدنیا اومد
کاشف به عمل اومد که چی ؟
بچه ۴۴۰۰ کیلو بوده و من بدبخت مادر مرده زور میزدم ولی بچه بزرگتر از توانم یوده
بعد اینام با کارایی ک کردن سر زایمان
هم جون من هم بچه رو به خطر انداختن
الان هم من بستری ام و کلی ازمایش دارن ازم میگیرن ک مطمئن شن زایمان برام عوارض نداشته باشه هم بچه ...
ممکنه بچه بخاطر زایمان دچار عوارض شده باشه فعلا ک دارن ازش ازمایش میگیرن 😭😭😭😭
منم فقط همون لحظه اول دیدمش که اونقدر بی حال بودم حتی الان یادم نمیاد چه شکلی بود 😭😭

برامون دعا کنید جفتمون فردا مرخص شیم 😭😭😭😭

۳۷ پاسخ

الهی بگردمت چرا اینقدر ذجرت دادن قبلش مگه سونو وزن نرفته بودی 🥺😞چرا اینقدر اذیتت کردن بیشرفا ، کدوم بیمارستان رفتی

اخ الهی بگردمت عزیزم 🥺🥺
ایشالله ک فردا دوتاتون با دل خوش از اون جای مسخره مرخص میشین و نی نی قشنگتو بغل میگیری🥹🤤

عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟؟میشه بگی

جاااانم قدمش مبارکدخانوم..
جدیداااا این سونو ها خیلی اشتباع میکنن..ب منم کفته بودن بچه ۲،۶۰۰هس اما ۳،۵۰۰در اومد،ولی جسههههریز😐

مبارک باشه عزیزم
زایمان خیلی سختی داشتی
واقعا متاسفم برای دکتر و بیمارستان..
ان شاالله به زودی زود هم پسرتو بغل کنی.
منم تصمیم داشتم برم رضوی فعلا مردد شدم.
هزینه های بیمارستانتون چقدر شد؟بیمه داشتین؟
دکترتون زیرمیزی هم گرفت؟

سلام عزیزم خوبی حال نی نی خوبه خیلی به فکرتون هستم خوبید خداروشکر

الهی بگردمت عزیزم🥲
چقدر اذیت شدی.انشالله که ب سلامتی و زودی برگردین خونه تون عزیزم.
من روز قبل زایمانم رفتم سونو که سونوش هیچ حالیش نمیشد گفت ۳کیلو ۴۰۰ ولی پسرم دنیا اومدنی ۳کیلو ۹۰۰ بود🫠
ناراحت نباش و غصه نخور که باز شیر تو میخای به پسر کوچولوت بدی.
دکترت کی بود

مگه رضوی نبودی؟
اونجااااا که خیییلی خوب و حرفه ای هستن

الهی بگردم
غصه خوردم برات😭

خدا لعنتشون کنه مرده شور برده هارو هی زر میزنن زایمان طبیعی خوبه خوبه مردم و تا مرز کشتن میبرن خودشون که نمیزان که
ان شاءالله بچت و خودت بسلامتی مرخص بشید برید خونه چون زایمانت بزور بوده وزنشم زیاد بوده برای همون ناله میکرده منم خواهرم با اینکه بچش ۳۲۰۰ بود ولی زایمان خیلی بدی داشت همینطور بزور بود بعد شب اول بچه تو بیمارستان ناله می‌کرد بردن دستگاه سه روز دستگاه بود

سلام حالت خوبه حال نینی ات چطوره عزیزم؟

حالت بهتر شد؟ چه خبر؟ نی نی چطوره؟

عزیزم به دلت بد راه نده

من میخواستم برم رضوی

الهی عزیزم
مردشور اون سونوگرافی اشغال که رفتی رو ببرن
نترس بچه چیزیش نیست
ان شاالله فردا صبح هم حال خودت بهتره هم نی نی قشنگمون

لحظه آخر که سونو میگیرن ازت متوجه وزنش نشدن؟؟؟
الان واقن آدم نمی‌دونه بگه تقصیر دکتره که نفرستاده یا تقصیر بیمارستانه که دقه آخر چک نکرده🤦🏻

خدا ذلیلشون کنه انشاالله چرا سزارین نکردن براشون شکایت کن پدرشونو ذر بیار

وای خدای من😢 خدا لعنت کنه اینجور کادر درمانو. ان شاالله خدا خودش کمکتون کنه. ان شاالله فردا عیدیتو بگیری و هردوتون بسلامت مرخص بشین😢😢

الهی بمیرم برات😓😓😓

عزیزم بخیه هم شدی یان

وایییی چقد درد کشیدی🤕🤕🤕
خدا لعنتشون کنه اخه چرا درست نمیگن هیچی رو
فقط یه جا رو برش زدن؟

ان شاءالله خدا هواتو داره

دکترت کی بود؟

مبارکت باشه مامان گل♥️ انشاالله که هم خودت و هم نی نی گلت سالم و سلامت مرخص میشین. خدا برات ببخشه گلم

آخ چقدر سونو گرافی احمق بودههههه
کجا رفته بودی؟؟؟؟
دکترت کمک نکرد بهت؟؟؟
راضی بودی ازش؟؟؟

وای عزیزم انشالله زود سر پاشی
خدا ازشون نگذره چقد اذیتت کردن
انشالله پسته حالش خوبه و زودی باهم به خونه میرید
خوشحالم ک یه خبری از خودت بهمون دادی خیلی نگران بودم
انشالله بهتربشی فدای ت بشم من ❤

ای واییییی وایییییی 🥲🥲🥲🥲🥲
این چطور دم و دستگاهیه که بچه ۴ کیلو رو نشون ندادهههههه چ ب سر مردم میارننن خدا نگذره ازشون
الهی بگردم چقدر عذاب کشیدی انشالله که عوارض نداشته و سالم برمیگردین خونه 😭

الهی🫠🫠 اصن یجوریم شد🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ من با وزن ۲۷۷۰ بچه الان با ۳ تا مسکن یکم میتونم راه برم چه برسه به ۴۴۰۰🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
الهی که هر جفتتون سالم و سلامت میرین خونه نگران نباش🥲🥲

الهی بگردمت ان شا الله که صحیح و سلامت دوتاتون مرخص میشین عزیزم.

انشالله بهتر بشی . بچه‌گلت بغل بگیری..

چه آدمای بی وجدانی
انشاالله که عوارضی براتون نداشته باشه و زودی مرخص بشید

خدالعنتشون کنه که اینقدر عذابت دادن ، الهی که فردا خودت و نی نی صحیح و سالم مرخص بشید 💖🙏

ماشاالله پهلوون🥹
بگردمت که چه فشاری بهت اومده
انشاالله طوریتون نیس زودی مرخص پیشین😘

دكتر خودت اومد بالا سرت؟

وای عزیزم مگه قبلش سونو نرفتی که بفهمی وزن بچه چنده؟؟

سلام عزیز دلم امشب امروز کلی دعا کردم به خدا فردا هم خودت و و هم کوچلو سریع سالم میآید بیرون مطمعن باش خدا کمک میکنه عزیز دلم

انشالله عزیزم به سلامتی مرخصی میشید فرشته کوچلوتو بغل میگیری

انشالله بسلامتی بیاین خونه

سوال های مرتبط

مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
پارت دو زایمان
سریع آماده شدم حتی دوش هم نگرفتم یک پد گذاشتم چون سرکلاژ بودم فقط نگران بودم ک فشار بیاد بهش و باعث پارگی رحم بشه رفتم زایشگاه از تایمی ک پد رو گذاشتم قشنگ می‌فهمیدم مثل شیر آب باز شده داره ازم خارج میشه خیلی زیاد بود رفتم اول معاینه کردن گفتن آره کیسه آب پاره شده اما فشاری روی سرکلاژت اصلا نیست دهانه رحم هم عالی باید بستری بشی برای زایمان بالاخره تا بستری شدم و رفتم لیبر برای زایمان اول ک رفتم اینو بگم واقعا واقعا تحمل و کنترل درد هرکسی فرق داره هیچوقت فکر نکنید شما هم مثل بقیه هستید اول ک رفتم ی خانومه بود ماشاالله ریلکس انگار ن انگار یهو بهش گفتن فول شدی زور بده نیم ساعت نشد زور داد و بچه بدنیا اومد بعد ی خانومه اومد دوساعت فول شد بجا زور خودشو میزد و موهای خودشو میکشید آخرش هم ضربان قلب بچه افت کرد و بچه رو با وکیوم کشیدن خلاصه من رفتم اول چکاپ شدم بعد سرکلاژ باز کردن برام بعد معاینه شدم یک سانت بودم و برام قرص زیر زبونی گذاشتن ساعت های ۱۱ درد هام در حد دو سه تا پریودی شدید بود میشد تحمل کرد اما چون زایمان اون خانومه رو دیدم خیلی ترسیدم و گفتم بگید ماما بیاد برام همه تعجب کرده بودن با دوسانت ماما درخواست کردم😁😁
مامان حانیه و علی مامان حانیه و علی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۳ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
خلاصه رفتیم که بریم رو تخت زایمان و من که دراز کشیدم دکتر بخش هم اومد و بهم گفتن که هر وقت حس زور داشتم زور بدم و تنفس هم انجام بدم
و من بعد از سه تا زور محکم دیگه داشتم میمردم که برش پرینه انجام دادن برام و بعد برش هم یدونه زور محکم دادم و دخترم بدنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم همینکه بچه در اومد کل دردای من رفت و دیگه هیچ دردی نداشتم بعد از اونم جفت رو در آوردن که اونم اصلا درد نداشت بعد از بریدن بندناف دخترمو گذاشتن رو سینه ام همون لحظه شروع کرد شیر خوردن بعد اونم بردن لباساشو بپوشون و بخیه منم شروع شد کل پروسه بخیه هم نیم ساعت اینا کشید زیاد هم درد نداشت یه سوزش ریزی داشت کل زایمان من چهارساعت طول کشید ساعت ده صبح آمپول تزریق شد ساعت یک و نیم رفتم رو تخت زایمان و ساعت دو ظهر دخترم بدنیا اومد و زندگی من سرشار از عشق شد اون لحظه که آدم بچه اشو میبینه کل درداش یادش میره
اگه بخوام از زایمان طبیعی بگم من خیلی راضی ام که رفتم طبیعی و همون روز یه ساعت بعد زایمان من سرپا بودم و چون موقعیت زندگیم یجوری شد مجبور شدم خودم پاشم کارامو انجام بدم برام خیلی خوب شد اینم از تجربه من🥲❤️
مامان جوجه🐣🩷 مامان جوجه🐣🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت۳)
❌❌❌❌❌❌
دردم از بین رفته بود تقریبا که برام توپ اوردن که بشینم روش و حرکات اسکات و نرمش انجام بدم برای کامل باز شدن دهانه رحمم ،ساعت نزدیک ۶بعدظهر شد که دردم دوباره شروع شد ولی اینسری بخاطر این بود که بچه داشت میومد تو لگن برای زایمان
خیلی خیلی درد داشتم و دوباره حرکات سجده ای ماما گفت بزنم که خیلی درد داشت ،دردام اینقدر زیاد بود که دوباره اپیدورال یه دوز تزریق کردن ولی اونقدر تاثیری نداشت ،ماما خودش گفت اپیدورال بزنیم درد باز شدن دهانه رحم رو متوجه نمیشی ولی درد اینکه بچه میاد تو لگن رو متوجه میشی
هر وقت ماما معاینه میکرد اصلا درد رو بخاطر اپیدورال متوجه نمیشدم
میزدم ولی تاثیری نداشت که ماما گفت جوری باید زور بزنم که مدفوع بیاد،منم همون حین واقعا احساس مدفوع داشتم ،که اینقدر زور زدم و واقعا گلاب به روتون مدفوع اومد که سریع بلند شدم رفتم سرویس و وفتی اومدم بیرون دکترم رسید اومد وضعیتمو دید و گفت امادس بریم برای زایمان
مامان آریان مامان آریان ۳ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان جوجه🐣🩷 مامان جوجه🐣🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت۴)
❌❌❌❌❌
با کمک ماما بلند شدم رفت سمت اتاق زایمان تا بحال اتاق زایمان رو از نزدیک ندیده بود و وقتی رفتم داخلش خیلی ترسناک بود برام ،من تا الان دوبار اتاق عمل رفتم اینقدر برام ترسناک نبود که اتاق زایمان رفتم
سریع روی تخت دراز کشیدم و دستگاه اکسیژن و فشار خون و ان اس تی وصل کردن برام ،خیلی درد داشتم و اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم که دوباره یه دوز دیگه برام تزریق کردن،دکترم میگفت زور بزن و نمیدونم توان زور زدن رو نداشتم یا زور میزدم بچه بدنیا نمیومد،همون لحظه ضربان قلب بچه کم شد و میخاست ببرن منو سزارین کنن ولی دکترم سریع اومد بتادین ریخت روم و لحظه برش زدن واژن رو هم حس کردم و دونفر کنارم رفتن روی پایه محکم شکممو فشار دادن ،اون لحظه از درد و ترس کلی جیغ زدم و تا مرز سکته کردن رفتم ولی وقتی دخترم بدنیا اومدن اصلا نفهمیدم چی شد فقط اون لحظه بچه رو گذاشتم بغلم همه چیز فراموش شد و باورم نمیشد،دکترم گفت حالا زور بزن که جفتت بیاد بیرون که از درد و ترس رو به بهوش شدن بودم که دکترم گفت برات بیهوشی میزنم راحت بخوابی که جفتت رو بکشم بیرون هم برات بخیه بزنم
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت پنجم
مجبور شدن دهانه رحممو کامل برش بزنن ک بازور خودم بتونم بچه رو دربیارن اما متاسفانه بخاطر دردایی ک کشیده بودم بی جون افتاده بودم رو تخت و هیچ توانی برای زور زدن نداشتم.( اینم بگم برای کسایی ک از مرحله زور زدن میترسن بگم ک بهترین مرحلش شاید همون مرحله زورزدنه نگران نباشین). بخاطر ورزشایی ک قبلش انجام دادم با ماما سر بچع توی لگن اومده بود ولی من توانی برای زور زدن نداشتم و اونا مجبور شدن ک تا میتونن دهانه رحممو برش بزنن ک زودتر بچه بیاد و شاید من طولانی ترین تایم زایمان رو داشتم کل پرستاراو پرسنل بیمارستان اومده بودن اتاق من و همشون تلاش میکردن ک من بتونم زور بزنم تا بچه از لگن بیرون بیاد ولی نمیتونستم... برام اکسیژن وصل کردن ک از حال نرم خلاصه بچم موهای سرش اومد داخل ناحیه رحم و همونجا متوقف شد و بدترین لحظه زندگیم رو اونجا تجربه کردم که ضربان قلب بچم کم کم افت میکرد..و بچه توی رحم مونده بود... و من داد میزدم ک منو ببرین سزارین التماس میکردم ولی چون دهانه رحممو برش داده بودن خونریزیم زیاد بود نمیتونستن سزارین کنن. زنک زدن دکتر شیفت بیمارستان اومد همهمه ای داخل اتاق شده بود حتی خدمه بیمارستان التماس دکتر ومیکردن ک نجات بدین بچشو و اونجا بود ک من فک کردم برای همیشه بچمو از دست دادم
مامان مرسانا مامان مرسانا ۵ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان پناه👼🏻🩷 مامان پناه👼🏻🩷 ۳ ماهگی
#تجربه شیرین و سخت زایمان طبیعی من...پارت دوم...
تا یه ذره ناله میکردم دستگاه رو روشن میکردن و من گیج میوفتادم رو تخت از شدت سرگیجه بالا آوردم و دستگاه رو تمیز کردن دوباره بهم دادن بعد دیدم دیگ درد ندارم و فقط دارم زور میزنم با اینکه دهانه رحمم نزدیک.۶.۵سانت بیشتر نبود گفتن چون بچه تو لگن داره بهش فشار میاد...
با هر۲.۳بار زور زدنم بالا میوردم و مرتب جامو عوض میکردن اینقد فشار زیاد و دهانه رحمی که باز نمیشد بهم فشار آورد ک کلی مجبور بودم وسط درد و فشار معاینه تحریکی بشم و انگار رودم چنگ میخورد تا بالاخره ۹سانت شدم و با برش و قیچی افتادن ب جونم و پارم کردن...بعد ک اینقدر زور زدم ک نمیشه حتی تصورش کنم و براتون تایپ کنم ولی باز من یکی دو سانت دیگ جا داشتم و نمیومد بیرون و انگار بچه داشت خفه میشد...با همون زخم و پارگی باز شروع کردن معاینه کردم ک اون لحظه احساس کردم دارم میمیرم...با چنتا زور ک انگار جونم داشت باهاش بیرون می‌رفت بچه ب دنیا اومد بعد ک حس کردم راحت شدم شروع کردن ب درآوردن جفت ک از خود بچه سخت تر بود جفتم چسبیده بود و در نمیومد بعد جفت هم درد معاینه و تمیز شدن و فشار دادن شکم بعدش واسه دفع خون کثیف و گاز هایی بهداشتی ک میکردن داخل واژن تا تمیز کنن بعد از اون همه درد بخیه هااا هنوز بعد از دو سه روز نمیتونم از سر جام بلند شم ...
ولی با این همه سختی باز خداروشکررررررررر میکنم و حاضرم هزار بار اون روزا تکرار بشه چون الان یه دختر ناناس دارم ک عاشقشممممم🥲❤️‍🩹