سلام مامانا عزیز (تجربه زایمان)
بالاخره من زایمان کردم یه دختر کوچولو ناز اوردم که از الان رنگو بوی زندگیمو عوض کرده ...صبح ساعت ۵ روز ۲۷ همراه همسر شناسنامه هامون مامانم رفتیم بیمارستان بعد از یه نیم ساعت معطلی ۵.۳۷ دیقه پذیرش شدم رفتم زایشگاه طبقه بالا لباس پوشیدم صدا قلب بچمو گوش دادم سرم بهم وصل کردن و سونددددد اولین ترس خود وصل کردن ترس نداشت شل گرفتم راحت وصل کردن اما هربار که ادرارم میخاست بریزه داخل سوند حس میکردم و سوزش داشت مثه وقتی میمونه که ادرار دارید ولی هنوز به دستشویی نرسیدین دقیقا چنین حالی خلاصه تا بالاخره ساعت ۸ صدام کردن مریض دکتر رضوانی بیاد برا اتاق عمل از خوشحالی بال دراوردم‌چون فکر میکردم حالا حالا ها معطل بشم گذاشتنم رو ویلچر یه شنل هم پوشیدم اومدم برا اتاق عمل دکترمو دیدم داشت اماده میشد منو خوابوندن رو تخت و شروع کردن از شکم تا پایین رون هامو بتادین زدن ولی اصلا استرس نداشتم ولی خیلی خجالت میکشیدم ازینکه پاهام باز وهی دکترا پرستارا اقا رد میشدن خیلی سریع دارو بیهوشی زدن و خانم گفت بسم الله بگو و برو تا بریم ساعت ۱۱ بود بهوش اومدم وفقط میگفتم بچمممم سالم بیارید ببینم یه نگاه اوردن ولی درست چیزی نموند ازش تو ذهنم دوباره از حال رفتم اینبار که اومدم بهوش گفتم همسرمو میخام گریه گریه همسرمو بگین بیاد ولی کو گوش شنوا اومدن به بهانه خونریزیت چقدره شکممو فشار دادن فک کنم ۵ ریکاوری و ۲ بار تو بخش شکممو فشار دادن ...اولش درد داشت ولی بعدیاش دیگه نه زیاد ...

قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم 💕
ی سوال من دیدم یکی از مامانا گفت وقتی سوند رو وصل کردن من فک کردم دیگه میتونم جیش کنم راحت ،ولی وقتی جیش کردم ریخت رو پام درسته ؟ پرستارا گفتن سوند خودش میکشه یعنی چی

بسلامتی عزیزم
دکترتون کی بود

چرا بیهوش شدی؟ موبارکه

قدم کوچولوت مبارک باشه گلم❤️❤️سوند برای من وصل کرده بودن اصلا نمیدونستم کی ادرار میکنم حس نمیکردم

واییی خداا شکم منو ی بار فشار دادن مردم زنده شدم😖

عزیزم قدم نورسیده مبارک باشه🥹🌸❤️

خدا واست نگهه داره انشالله
گلم مگه بی حسی نزدن واسه چی بیهوش کردن؟؟

وای خدا حفظش کنه برات عزیزم ایشالا به سلامتی باشه براتون

به به تبریک میگم عزیزم مبارک باشه قدم نو رسیده منم پس فردا ان شالله زایمان میکنم