مامانم میخاد بره حس میکنم نمیتونم دست تنها دوتا بچه رو اداره کنم یک پسر ۳ ساله دارم ک خیلی حسودی میکنه ب بچه دومم دست تنها تو شهرغریب خدامیدونه چجوری بگزرونم اخه تو سن ۲۵ سالگی دوتا بچه پشت سرهم اوردم ک نتونم اداره کنم مامانمم کارداره باید بره وگرنه مامانم بود خیلی کمک حالم بود فک میکنم اصلا نمیتونم بدون کمکی

من ۲۳سالمه ۳تابچه شیر ب شیر دارم
اونم دست تنها دیگه دارم روانی میشم

عزیزم انشالله به همه چی عادت میکنی و عادی میشه تو میتونی
واقعا سخته درکت میکنم
من با یه بچه کم آوردم برسه به دوتا
منم اوایل اینجوری بودم الان کم کم داره همه چی برام عادی میشه
من الان ۲۴سالمه اولین بچمو آوردم😁
اصلا نمیتونم دوتا با هم مدیریت کنم حداقل این باید هفت سالش بشه بره مدرسه دومیو بیارم

فکر میکنی منم مامانم سر ده روز رفت شبی ک میخواست بره یه بغضی داشتم همش میگفتم خدایا با این دوتا چیکار کنم دخترم بشدت حسودی میکنه
اما خیلی بهتر شد همچی
البته بگم شوهرم دست کمکم بود

عادت میکنی

من ۲۲سالم دوتا بچه مامانمم اینجا نیس دست تنها سختی خودشو داره درکت میکنم

میتونی عزیزم پشت هم سخته واقعا اما خب تو ی مادر قوی هستی حتما از پسش برمیای گلم توکلت ب خدا باشه

ایشالله خدا کمکت می‌کنه گلم با بچه بزرگت مهربونتر باش زودتر عادت میکنه

خواهر منم تو این وضعیته منم میخوام زایمان کنم کسی نیست کمکش خیلییی سخته بچه سه ساله واقعا غیر از حسودی خیلی فعالیه و کنترلش سخته

منم تفاوت سنی بچه ها ۳ سال و ی هفته است خیییلی سخته یعنی احساس میکنم تو این یکسال خیلی داغون و پیر شدم تازه مامانم هم نزدیکمه خدا بهت ی انرژی و قوت ی بده بتونی از پسش بر بیایی

خوب چرا جلوگیری نمیکنین اخه🫠