۱۱ پاسخ

ناراحتی نداره عزیزم یکی‌دوروز از عصربرید بیرون و زنگ هم زدن میخواهیم بیایم جواب ندین تماسشون رو و بعد یاد‌میگیرن از قبل زنگ‌بزنن و دم به دقیقه هم نیان
شماهم به آرامش نیاز دارید
همه جیز دست شماس

عزیزم اینو بدون آدما هر بلایی که سرشون میاد ریشه و علتش برمیگرده به خودشون وقتی شما و همسرت بلد نباشید برای آرامش خودتون و بچه تون رک و مستقیم ولی با احترام حرفتونو بزنید و اجازه ندید اونها هر روز بیان همین میشه که دیگران میان خونتون کیف میکنن و لذت میبرن و شما توی سختی و عذاب بسر میبرید گلم اینو بدون خودتون باید این اجازه رو بهشون ندید اصلا در میزنن باز نکن و چند روز بهونه بیار خودشون متوجه میشن

عزیزم دو سه روز پشت سر هم عصرا برید بیرون و وقتی خواستن بیان بگید خونه نیستیم

😐😐😐من باشم شوهرم وجرش میدم یعنی چی بچه من یه عادتی داره که کسی خونمون باشه نمی‌خوابه یعنی باید سکوت باشه حتی غذا خوردنش هم باید محیطش آروم باشه از اولش به همه فهموندم خواهر شوهرم بخواد بیاد مادر شوهر یا خانواده خودم رک گفتم الان وقت خوابشه در هم بزنن باز نکردم از اول زنگ میزنن میگم بچم میخواد بخوابه باشه برا بعد به نظرم باید از اولش باهاشون برخورد میکردی نه اینکه بزاری این همه مدت ازش بگذره تنها چیزی که مهمه آرامش و آسایش بچه هاست

ازاین ناراحتم جلو اینا دستش بریده واینا نگاه نکردن

حالا با این همه ناراحتی من اینا بازم با کمال پررویی گرفتن خابیدن توخونم درک ندارن
خدا شاهده ۱ هفته است نتونستم برم کنار شوهرم بخابم اینا همش اینجان واقعا نمیدونم چکارکنم

وا یعنی چی شب بمونن😅 ی جور همسرتو راضی کن باهاشون حرف بزنه

سلام عزیزم
به نظرم چند بار قبل اینکه اونا بیان تو و بچه هات برین خونشون و بمونین ، مثل خودشون رفتار کنین تا خسته بشن

از طریق شوهرت وارد شو اون بهشون بگه
نشد شما پاشین برین خونه اشون دقیقا چند روز مث خودشون بمونین تا یکم بفهمه شاید

مگه خونه ندارن خودشون؟

مگه خونشون کجاس؟😳

سوال های مرتبط

مامان هانا کوچولو مامان هانا کوچولو ۱ سالگی
تقریبان دوسال میشه اومدم این خونه
دخترم به خاطر دندونش دیشب نخوابید لج داشت حالا اومد بخوابه
دیوار اتاق ما با حیاط همسایه بغلی یکیه دخترم تازه خوابید دیدم از اون طرف سنگ میزنن به دیوار بعد دوسال رفتم دم درشون اول عذر خواهی کردم گفتم بچه کوچیک دارم اگه میشه به بچه ها بگید یه یکی دوساعت خورده آرومتر بازی کنند . دخترم خوابه مرده گفت باشه چشم ببخشید
بعد ده دقیقه زنش اومده در مارو میزنه که به چه حقی به نوه هام میگی آروم بازی کنن بچه ات رو ببر اون طرف اتاق بخوابون سختته . موندم خدایا مگه چی شده که این اومده دم درمون صداش رو بالا میبره
گفتم حاج خانم من از اول عذرخواهی کردم بچه ام مریض بود دیشب نخوابید تازه بعد کلی گریه خوابید . میگه نه نباید میگفتی
آخه چرا بعضی ها اینجورین گردن افتاده هستن
الان انقدر اعصابم داغونه میگم کاش پام میشکست دم در چنین آدمی نمی‌رفتم همسایه ها صدای اینو شنیدن دم در ما داد می‌کرد الان پیش خودشون میگن چی شده که این زنه سروصدا داشت با من
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن