تجربه #زایمان_سزارین اورژانسی پارت دو




خلاصه رفتم تو‌اتاق زایمان بهم ان اس تی وصل کردن ک ضربان قلب بچه رو چک کنن همش
من دردام هنوز منظم نشده بود
یکم ک گذشت دکترم اومد بالا سرم گفت قندت بالاست ضربان صلب بچه یکم رفته بالا شاید سزارین بشی
گفتم نه تروخدا گفت خب خطرناکه برای بچه
قندتو میاریم پایین اگه قلبش اوکی شد طبیعی میاریمش
دیگه قندم نرمال شد ضربان قلب بچه ام نرمال شد گفتن امپول فشار برام بزنن
وقتی امپولو زدن دردام هی بیشترو بیشتر شد
و دردا داشت وحشتناک میشد
غیر قابل تحمل
اومد معاینم کرد گفت سه سانتی
گفتم تروخدا اپیدورال برام بزنین دیگه نمیتونم
امپول بی دردیو برام زدن خیییییلی اروم شدم درحدی که خابم گرفت یکم خابیدم تو همون حالت😁(پیشنهاد مبکنم اگه میخاین طبیعی بیارین حتما بی دردی اپیدورالو بزنین)
خلاصه معاینم کردن گفتن ۴ سانتی
میخاستن به ماما همراهم زنگ بزنن ک بیاد دکترم اومد بالا سرم به صفحه ان اس تی نگاه کرد یهو به پرستارا گفت ببرینش اتاق عمل باید سزارین شه🤦🏻‍♀️
چشمام چهارتا شد😳😳
گفتم چیییییی
چرا اخه ؟؟؟



ادامه پارت بعد..

۵ پاسخ

ادامه ۵ روز بعد.........😂

آمپول بی حسی درد نداره؟

پارت یک کو

کدوم بیمارستان بودین

خبببببب

سوال های مرتبط

مامان آقا دایار🤰🏻 مامان آقا دایار🤰🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،
مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی بدون درد پارت ۲
تا صبح دردام هر یک ربع یبار بود و نذاشتن همراه پیشم باشه تا اینکه ساعت ۶ صبح سرم فشار بهم وصل کردن و از ساعت ۷ دردام شدید شد و ساعت ۸ و نیم دیگ ب اوج رسید و واقعا میخواستم زمین و گاز بگیرم و بی حسی میخواستم. تا اینکه دیدن تازه ۳ سانت شدم گفتن باید تا ۵ سانت صبر کنی. من اینجا اشتباه کردم و گفتم همراهم بذارید بیاد پیشم و همسرم ک اومد منو تو اون حال دید خیلیییی اذیت شد، شما این کارو نکنید. انقد دردام اذیت کننده بود داد میزدم و گریه میکردم هرچی میگفتن نفس عمیق بکش نمیشد اصن، اینجا دردام هر ۳ دیقه شده بود. البته دو سه نفر قبل من هم زایمان طبیعی بودن ولی فقط موقع زایمان اینجوری درد داشتن(میخوام بگم بدن به بدن فرق میکنه)
خلاصه ساعت ۱۰ بود ک معاینه کردن گفتن ۵ سانت کامل پر شده ب ۶ سانت هم میرسه تا بی حسی اسپاینال به کمرم زدن و ب معنای واقعی نفس راحت کشیدم دیگه دردی حس نمیکردم. بعدش پرستار کیسه آبم و ترکوند و دید بچه مدفوع کرده و ضربان قلب بچه افت کرده. معلوم بود خیلی استرس گرفتن اینجا هنوز دکترم نیومده بود و دائم با ان اس تی داشتن ضربان قلب بچه رو چک میکردن. ولی دیدن ضربانش نرمال شده و منتظر دکتر شدن. دکتر ک اومد گفت بچه ات مدفوع کرده دهانه رحمت هم ک آماده نیست ببریم سزارین؟ انگار پارچ آب یخ ریختن روم این همه درد وحشتناک طبیعی کشیدم آخرش برم سزارین؟!
مامان آرتا🐣🩵 مامان آرتا🐣🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت۲

رفتیم پذیرش ک گفتن برید زایشگاه رفتیم طبقه دوم برگه بستریمو مهر کردن گفتن ک همسرم بره پذیرش منم برم بستری شم ولی من چون اتاق وی ای پی میخواستم نرفتم بستری با همسرم رفتم طبقه درخواست اتاق کردم ک اول میگفتن نمیشه و باید از قبل میومدی رزرو الان دیره ولی بعد ی پرستاره گف مشکلی نیس بزار بیاد ببینه و بعد گف چون باهات حال میکنم برو پذیرش برات رد کنه و پذیرش چون قبلا رفته بودم مسئولش می‌شناختم و بهش گفتم و اوکی کردرفتیم طبقه همکف و و پذیرش کاراروهمسرم انجام داد و منم۱۰:۲۰ رفتم زایشگاه چون قبلا رفته بودم برای ان اس تی همه چیشو میدونستم و گفت ک لباسمو تعویض کنم برم برای ان اس تی ومدارک و بهش بدم ک فقط سونوی ان تی وسونوی اخرو گرفتن ازم ورفتم روی تخت دراز کشیدم بعد اینکه اسم و اینارو وارد پرونده کردن ماما اومد برام دستگاه وصل کردوبعدش ست سرم واورد ک تا صدای دستگاه دراومداصلا ریتم قلب بچه منظم نبود حتی خودمم متوجه شدم ک مشکل داره تندی بهم اکسیژن وصل کردن و دکترم یسر اومد پیشم و گفت ک استرستو کم کن و نگران نباش و بهم اعتماد کن یکم باهام حرف زد و گف منتظر جواب ان اس تیه و رفت ک بعدبهش اطلاع بدن و گفتن زود ب زود نفس عمیق بکش و آنژیوکت و سرم برام زدن بعد ۵دیقه سوند و آوردن برام زدن ک بنظرم خیلی بد بود و ی حالت چندش و دردداشت و میسوخت وبعدرفت و زنگ زدن ب دکترم داشتن شرح حالمو میگفتن ک متوجه شدم میگفت ضربان قلب بچه رفته بالا و اکسیژن مادر کمه و بعد قطع کردن به پرستار گفت آماده کن ببرش اتاق عمل۱۰:۵۰دیقه بود اومدسمتم ویلچر آورد وگفت بیا پایین و بعد آماده شدن رفتیم بیرون و وارد آسانسور شدیم و بردنم طبقه۵...
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
پزشکم خانم دکتر مینا قدیری بودن
بیمارستان خانواده اصفهان زایمان کردم
چهارشنبه 27 فروردین معاینه تحریکی شدم یک سانت بودم و دهانه رحمم خوب بود طبق ان تی هفته 39 بارداری بودم ... تقریبا هفته آخربارداری ام روزی یک ساعت پیاده روی میکردم و در طول روز هم از آسانسور استفاده نمیکردم پله میرفتم. من درد خاصی نداشتم فقط این چند روز واژنم تیر می‌کشید و زیر دلم و کمرم می‌گرفت ولی شدید نبود ، ترشح هم داشتم . شب زایمانم دکترم گفت بدون جلوگیری رابطه داشته باشید کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه
برام نامه نوشت 6صبح بیمارستان بودم تا بهم سرم وصل کردن و معاینه ام کنن مامای زایشگاه ساعت 8 شد که سرم فشار هم بهم وصل کردن ، تقریبا حدودای 9 صبح بود اولین انقباضی که اشکمو درآورد رو حس کردم که ماما اومد و معاینه ام کرد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن ، به کمر که خوابیده بودم خیلی کمرم درد می‌گرفت اولش بیشتر دردام مثل کمردرد و گرفتگی پریود بود به پهلو که میخوابیدم آرومتر میشد دردام ولی چون میخواستن انقباض هارو ثبت کنن ماما نمیذاشت
بعدش که منظم شد دردام گفتن از تخت بیام پایین و بردنم اتاق جدا بهم دو مدل راه رفتن یاد داد و موقع انقباض هم گفت که اسکات بزنم
هنوز دردام شدید نبود و قابل تحمل بود و فاصله هاش زیاد بود ....
درخواست ماما همراه دادم زنگ زدن برام هماهنگ کنن و دکترم حتما خواسته بود که بی حسی اپیدورال بشم
مامان پناه خانم مامان پناه خانم ۱ ماهگی
پارت دوم
تجربه ی زایمان
بخشی از پارت اول جا مونده
(با آمبولانس از امیر کبیر انتقالم دادن بیمارستان امام توی آمبولانس مدام ضربان قلب بچه رو چک میکردن )
ادامه ی پارت اول .
سرم فشار زدن ساعت ۷
ساعت ۹ دردام شروع شد هر چی می‌گذشت شدید و شدید تر میشد .دیگ واقعا نای برام نمونده بود همش دردم می‌گرفت. کم کم بدنم شروع به لرزیدن کرد اسهال میشدم .حالت تهوع داشتم همش سرم گیج میرفت بی‌حال میشدم
یهو شدت لرزش بدنم زیاد شد هر چی می‌گذشت بیشتر بیشتر می‌شد تب و لرز شدید کردم یهو از حال رفتم دکترا اومدن بالا سرم باهام حرف میزدن هی گفتن نخواب حرف بزن مدام ازم سوال میپرسیدن سرعت سرم فشار و کم کردن .رفتم دستشویی دوباره بعدش دیگ دردام عصبیم کرد رفتم نصف سرم و خالی کردم توی سینک روشویی اومدم بیرون دوباره درد داشتم یکی از پرستارا جفتم بود درد میکشیدم دستاشو فشار میدادم هی میگفتم نمیتونم سزارین کنید به همراهم بگید بیاد توجه نمیکردن فقط میگفت لگنت پهنه بزرگه میتونی سزارین نمی‌کنیم الکی دوباره ساعته ۱۲ شد تعویض شیفت شد من همینجور میلرزیدم کسی اهمیت نمی‌داد دکترا و پرستارا اومدن شروع کردن دوباره معاینه کردن من نفر آخر بودم درد داشتم .صداشون میکردم نمیومدن سمتم ‌‌.بعد یهو دردام رفت یه حس فشار توی واژنم احساس کردم فهمیدم بچه است چون اون درد و دیگ نداشتم روی تخت دراز کشیده بودم دستامو فشار میدادم و زور میزدم صداشون میکردم محل نمیدادن ۲ تا دیگ مونده بود ک بهم برسن اوناهم چک کردن اومدن سمتم داشتم برگه هارو چک میکردن داد زدن معاینه کنید بچه رو دارم احساس میکنم بچه تو واژنمه دست زد گفت آره سره بچه اومده زور بزن ...
مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت پنجم
تا اونجایی واستون تعریف کردم که رفتم بخش زایمان واسه ان اس تی مجدد
وارد بخش زایمان که شدم؛رفتم رو یه تختی دراز کشیدم و منتظر شدم بیان واسم ان اس تی انجام بدن
که یهو کمکی بخش صدام کرد و گفت بیا خانم دکترمون میخواد قبل از ان اس تی معاینه ت کنه
رفتم اتاق کناری و خانم دکتر با یه دستگاهی میخواست صدای قلب جنین ها رو بشنوه که فقط صدای قلب یکیشونو شنید و بعدشم معاینه م کرد که یهو در حین معاینه کیسه آبم پاره شد....ساعت طرفای ۲۱:۱۵ بود که کیسه آبم پاره شد...منم ازینکه فقط صدای قلب یکی از تودلیامو شنیده بود اشک میریختم و حالم خیلی بد بود...
سریع به دکتر خودم اطلاع دادن و دکترم از اتاق عمل اومد بالا سرم و بهم گفت نگران نباش،صبح سونوی بچه هات خوب بوده،بذار خودم صدای قلبشونو بشنوم که خدا رو شکر صدای قلب دوتاشونو شنید و خیالم راحت شد و بعدم بهم گفت از الان که کیسه آبت پاره شده تا ۱۲ ساعت وقت داری که طبیعی زایمان کنی وگرنه که باید سزارین بشی...
منم ازونجایی که مطمئن بودم بعد از زایمان کمکی ای ندارم و خودم باید از عهده ی تو دلیام و کاراشون بربیام؛تمام عزممو جزم کردم که زایمانم طبیعی بشه...و تو دلم فقط از خدا کمک میخواستم که هوامو داشته باشه تا بتونم طبیعی زایمان کنم
تو این فکرها بودم که یه مامای خیلی مهربون اومد بالا سرم و آنژیوکتمو چک کرد و گفت این که خرابه و مجدد خودش واسم آنژیوکت زد و سرم بهم وصل کرد و در حین دریافت سرم هم ان اس تی ازم گرفت...
و من همچنان درد نداشتم.....
ادامه در تاپیک بعدی...