۵ پاسخ

نه شکر خدا بد غذا نیست البته چندتا غذا دوست نداره ولی میپرم چندتا حرف میگه میگم بعدا که گشنش شد نون پنیر میخوره میخوابه

عزیزم خیلی ناراحت شدم برات
هرکسی به نوعی درد وغم ومشکل داره
باهاش صحبت کن بگو‌منم آدمم یه ذره درک داشته باش
گاهی با صحبت کردن باورکن آدما به خودشون میان

دقیقا منم همین مشکل بد غذایی رو دارم، در مقابل اینکه خیلیم شکمو هست همیشه باید غذا اماده باشه

خیلی سخته واقعا درکت میکنم غذاهای که دوست داره رو بنویس بعد روزی که سرکار یکی از غذاهارو بهشون میدن تو ازش بپرس واسه شامش ی غذای دیگه بار بذار کا اصلا شباهتی به ناهارش نداشته باشه

وای شوهرم منم خیلی بدغذاس

سوال های مرتبط

مامان 🌙لین مامان 🌙لین ۱ ماهگی
مامان شاهان شایان مامان شاهان شایان ۱ ماهگی
من رفتم خیاطی شوهرم رفت کارگری ک واسه خودمون وسایل بخریم کم کم داشتیم پیشرف میکردیم ک من افسردگی گرفتم همش خود زنی میکردم دارو مصرف میکردم شوهرم دید حالم خرابه گفت نرو سرکار ک من حامله شدم بعدش ک حامله شدم خیلی روزا گذشت ک به خودم برگردم ک عاشق یه مردی شدم ک به هم دیگه رسیدن غیر ممکن بود بود
ک من خواستم زایمان کنم منو بستری کردم ک فهمیدم شوهرم داره با یکی دیگه بهم خیانت میکنه ک من از هفته زایمانم کم بود ک منو مرخص کردن من اومدم خونه شبش شوهرم با اینکه میدونست بدنم درد میکنه رقت با زنه خوابید حال مستیش اومد خونه من دعوا انداختم این چه وضعشه ک گفت تورا نمیخوام ک من درد زایمان گرفتم منو بردن بیمارستان ک زایمان کنم منو بردن زایشگاه پسره رفت دنبال دختره بعد ۴ ساعت ک زایمان کردم اومد پیشم حتی بچه رو هم بغل نکرد منو منتقل کردن بخش ک دیدم شوهرم میاد با ۱۰ تا کاغد دستمالی گفتم اینا چیه گفت لازمت میشه نه گلی نه شیرینی نه خوراکی ک گفتم باشه آبروم رفت جلوی همه همچنان بین ما سرد بود ک وقتی ترخیص شدم ماه ها گذشت ک بهش گفتم میخوام بچمو بردارم برم خونه پدرم ازت طلاق میگیرم اونم گفت چرا گفتم نه محبت میکنی نه چیزی فقط خیانت میکنی من دیگه نمیتونم بکشم ک گفت یه فرصت بده جبران میکنم ک خواستیم بازم بچه دار بشیم ک شدیم الان پسر اولم ۱۸ ماهشه بچه تو شکمم ۲ هفته دیگه به دنیا میاد ۹ ماهه هست ک من حاملم ۴ سال هست ک از پدر و مادرش جدا شدیم تو ۹ ماه زندگی رو تجربه کردیم ۴ ساله همش بینمون سرد بود


اینم داستان زندگی من