من یه مدته خونه پدرم هستم پدرومادرم خونه ییلاقیمون هستن من اقدام طلاق کردم شوهرم وقتی فهمید بازم مثل قبل به گوش همه رسوند حالا که من اینجام میگه باشه خونه پدرت باش هروقت آروم شدی برگرد من اصلا این مدت کاری باهاش نداشتم سرگرم کارای خودم کلاسام روضه شدم اونم مشغول کارای خودش تا شد دیروز محبتش گل کرد کباب برام آورد امشب گفتم کارت زشت بود همینجور که تو گوشت خوک مش روب میخوری من سکوت میکنم توأم برای من احترام قائل شو گفت من نمی‌دونستم دنبلان حرامه چرا هر دفعه یه چیزی اضافه میکنی بقیه میخورن گفتم من به بقیه کار ندارم فقط با من کاری نداشته باش حالا اینا به کنار رفته به اسم من دست چک گرفته یه دوستی داره تو بانک همه کاراشو انجام میده بعد آمار حساب منو بهش میده سری قبل ما برای چند تا عروس 300 تومن پول کردیم که اومد حساب من که بعدش خرید کردیم دوباره 9تومن کمک به استان رضوی کردم این همشو درآورد گفت چرا این پولارو خرج کردی همه کارای منو زیر سوال میبری ولی خودت هرکاری می‌کنی گفتم اون پولای من نبود جز اون 9تومن که از پس انداز خودم بود باز خوبه من خرج کار خیر میکنم نه اینکه تو پولت خرج مش روب مهمونی میشه گفتم من تو مسیرمون جداست همش باید این مدلی زندگی کنیم نه تو تغییر می‌کنی نه من

اول از همه برو پیش رییس بانک و شکایت کن از اون اقا
بعدش اگ واقعا قصدت جداییه اصلا با همسرت حرف نزن

بیخود کرده بدون اجازه دسته چک داده تنا شکایت کن چک بی،مح نکشه بیچاره ت کنه

واقعا دوتا آدم متفاوت با دوتا طرز تفکر و روش زندگی متفاوتین....
بهتره که جدا بشین...
قبل ازدواج میدونستین که این طرز تفکر ها رو داره

جداشین واثعا

همونطور ک من نمیتونم با یه فرذ مذهبی زندگی کنم شما هم نمیتونین
فق موندم شما تغییر کردبن یا همسرتون؟
طفلک بچه ها این وسط

سلاله هرچی بگذره بازم زندگیت همینه تصمیم جدی بگیر قوی باش و پای حرفت بمون
حرف پدرت رو زمین ننداز و تموم کن

مادر پدرت خبر دارن داری کارای طلاق می‌کنی ؟