من امروز روی گندمو کلا نشون همه دادم

و کلا گند زدم امروزم‌و با صدق ام دعوا کردم


قضیه اعصاب خوردی من امروز از اینجا اومد که امروز همسر سابقم محمد. و برد پیش خودش من رفتم پایین دیدم دوتا چمدونا من تو راهرو خونه اس

پیام داد که تو رفتی اما لباسات موند در دوتا چمدونا رو که باز کردم تمام لباسا و چادر و بندریام و شلوار بندریام از بدم چاقو خورده بود از دلم

خیلی بهم برخورد خیلی من که اصلا تو فکر لباسام نبودم خودم نیوردم اصلا اما

منو خورد کرد این کارش حس بی ارزشی کل وجودمو گرفت و ۶سال عمرم جلو چشمم اومد

هیچی زنگ زدم صدق ی باز زنگ بزن جواب نداد دوبار زنگ بزن جواب نداد

دوتا چمدون بالا نرفت گذاشتم کنار اشغالی

ساعت ۸ زنگ زد گفتم چرا زنگ زدم جواب ندادی گفت عزیزم خواب بودم دیگه دست خودم نبودتا میتونستم گفتم

من کجای زندگیتم یا خوابی یا کار میکنی یا هم دایی داره کاراشو میده تو بکنی

من کجام اصلا تو دوسم داری اگه دوسم داشتی تا ۸شب نمیخوابیدی ن پرسیدی اسما خوبه بده

گفتم بچه ها ۱۵دقیقه گفتم و آخرش گفت حق با تواه ببخشید چقدر این مرد من خوبه

من امروز روز بدی داشتم و اگه صدقم باهام بحث می‌کرد دیگه من میشدم بنزین و تموم

اما این مرد گوش داد گفت اسما عشقم حق با تواه ببخشید

تصویر
۱۷ پاسخ

بجای اینکه به صدق غر زدی
باید زنگ میزدی ب پدر محمد هر چی لایقش بود میگفتی

اسما اسما
بخاطر چیز بی ارزش روزتو چرا خراب کردی

لعنت به شوهر سابق تو که دست بر دار نیست

امروز قویتر شدی 😘

اسما جدا شدی از شوهرت یا هنوز نرسیده ب مرحله طلاق؟

اسما جان شما نامزد کردین یا عقد؟
شوهر سابقت میدونه؟

بجاش یکیو داری عاشقته🙃

گلی درخواست دوستی یده لطفا

یعنی لباساتوپاره کرده بودآورده بود؟ روانیه؟

اسما من بعد از طلاق که دیگه همه چی تموم شد با پسرم از خونه مادرم برگشتیم توی خونه خودم.شوهرسابقم برای اینکه منو عذاب بده زن خونه خراب کن رو با ماشینی که با طلای من خریده بود آورد جلو درخونم بچمو داد بغل زنیکه و موند تا من ببینم اینا رو .من اونموقع چقدر داغون شدم هیچکس نمیدونه ولی کوچکترین حرکتی و حرفی نزدم

این روزا داره نفسای اخرشو میره چون روزای روشن و پراز حال خوش و ارامش داره میاد

خب شوهر سابقت دیده لابد فهمیده ازجدایتون ناراحت نیسی خاسته بااین کار آتیشیت کنه که موفق ام شده

فدا سرت
خاک تو سرش برا چی اینکارو کرده ؟
اون می‌خواسته تو رو عصبانی کنه و به هدفش هم رسیده 🫤

ببخشید عزیزم یبار دیگم این سوالو پرسیدم ولی جواب ندادی
چن وقته که جدا شدی؟؟ الان یادش افتاده لباساتو بیاره

عزیزم اسما جونم سعی کن رو خودت بیشتر کار کنی تو این زمینه ، تو خیلی مهم تر و با ارزش تر از اونی هستی ک بخوای بخاطر اون آدم عوضی حالا ب هر دلیلی هر بار بهم بریزی

کی تموم میشه این زندگی؟
بخدا دیگ هیشکی خوشحال نیست💔

پایدار باشید

سوال های مرتبط

مامان گلی مامان گلی ۴ سالگی
من اصولا عیدا جاهای دیدنی شیراز و نمیرم از بس شلوغه میگم این ایام واقعا سهم مسافرا هست ولی دوبار تو این ایام رفتم پشت ارگ کریمخان یبار مهمون داشتم بردمش یبارم امشب رفتیم هردو بارم یه مسافر پیدا شده دست بچمو گرفته یکم کشیده که برو کنار میخوام عکس بگیرم یجاش هست یه قلبه کنارشم نوشته شیراز.خلاصه خیلی بدم اومد چجوری بعضیا بخودشون اجازه میدن دست یه بچه غریبه رو بگیرن بگن برو کنار میخوایم عکس بگیریم دفعه اول خواهرم به خانمه گفت نکن عزیزم بمن بگو من میبرمش شما دست نزن به بچه که خانمه معذرت خواهی کرد امشبم تا رفتیم اونجا یه خانم تا ما رسیدیم سریع اومد دخترمو کشید که برو کنار میخوام عکس بگیرم گفتم عزیزم چرا بچه رو هل میدی!؟گفت خب میخوام عکس بگیرم منم عصبانی شدم گفتم زاویه ت و عوض کن گفت خب این همه آدم میخوان عکس بگیرن بچه شما تو کادره منم چون بچمو کشیده بود لج کردم گفتم میتونی صبر کنی کار ما اینجا تموم شه بعد عکست و بگیری اونم دید من کم نمیارم گفت باشه😆منم یکم الکی معطل کردم بعد بچمو بردم.چرا بعضیا انقد از خود راضی هستن فکر میکنن فقط وجود خودشون مهمه کلی آدم از اونجا رد میشه همه که نمیتونن وایسن تو صدهزارتا عکس بگیری که دوسه تا بگیر برو مردمم معطل خودت نکن.
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
چقدر دنیای بچه ها پیچیده اس، من با جاریم تو یه ساختمون زندگی میکنم قبلا کم و بیش رفت و آمد داشتیم در حد سر زدن دو سه ساعت خونه هم میرفتیم الان دوسه ساله جاریم دیگه نمیاد بگم پارسال اومده باورتون نمیشه ، در صورتی که من بیشتر میرم خونه اونا چندوقتی دیدم نمیاد منم گفتم خب وقتی اون نمیاد من چرا میرم؟ منم رفت و اومدم کم شد ، بعد پسراش یکیش ۱۰ ساله یکیش ۷ ساله پسر من خیلی باهاشون جوره ،امروز برده بودمش دوچرخه بازی کنه پسر کوچیکه جاریم هی به پسر من می‌گفت دنبالم نیا، پسر منم مگه ول میکرد هی میدونید دنبالش ،بهش گفتم مامان ندو دنبالش دوس نداره دنبالش بری! پسر من خیلی دوس داره اونو ولی اون چسبیده بود به پسرای همسایه ها و به پسر من اینجور میگفت منم با خوبی بش گفتم دوسِت داره که دنبالت میاد تو خونه هم بهونتو می‌گرفت بعد تو اینجوری میکنی ! منم دیگه به پسرم گفتم بازی خودتو بکن کاری به بقیه نداشته باش ولی باز میرفت ، دیگه وقتی خواستیم بریم خونه پسرمم بهونه نگرفت که بره خونشون باهاش بازی ! 🥲 طفلی پسرم دید چجوری باهاش رفتار کرد نرفت پیشش دیگه💔 دلم کباب شد واسه بچم ، شما اینجور وقتا چی میگید به بچتون که خودشو نبازه و دلش نشکنه؟