۹ پاسخ

اولا اینکه مبارکه 🩷🥰آره من زایمان قبلیم حس کردم دکترم گفت ب تکنسین بیهوشی بگو خدا کنه منم مثه شما اینسری متوجه نشم

مبارکه عزیزم
ترو خدا از تجربت بگو آمپول بی‌حسی ک تو کمرت زدن درد داشت تزریقش؟؟؟؟
من خیلی میترسم خدایا

خیلی مبارکه منم خیلی میترسم خیلی وقتا تو تنهایی گریه میکنم از استرس دیگه اونقدر ترسیدم که میخوام به دکتر بگم بیهوشم کن همش میترسم بی حس نشم و بفهمم 🫠🫠😭😭

دعا کن منم سزارین راحتی داشته باشم

شیاف دیکلوفناکم خوبه

ببین بار اول میخوای بلند شی حقیقتا دردو که داره اما هرچی هی راه بری انگار کمک میکنه دردات هم کمتر شه

خیلی تبریک میگم گلم انشالا قدمش مبارک باشه

بعد اینکه از بیحسی در میای دردا در چ حدن

گلم بی حسی چن ساعت طول کشید بره تونستی پاهاتو تکون بدی من خیلی استرس دارم

سوال های مرتبط

مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۲ ماهگی
پارت ۶‌
زایمان سزارین :
بردنم تو بخش و از اونجایی ک من ب دکتر از قبل گفته بودم چه قد از درد بعد بی حسی میترسم تو بخش فهمیدم بهم پمپ درد داده .
بقیه اومدن پیشم و من سر بودم . بعد از این ک سری پاهام رفت یه درد مثه پریودی خیلی کم داشتم با پمپ درد .پرستار اومد گفت میخام برات شکم بند ببندم شرت تنت کنم و پد بزارم باید شکمتو بلند کنی . این حرکتم زدم و درد انچنانی نداشت . بعدش دیگ استراحت کردم تا غروب ک گفتن پاشو راه برو 😐🤨
کم کم با پرستار بلند شدم و وایسادم . اولش درد دارید دو سع قدم ک راه برید متوجه میشید ک بهتر میشید . تند تند راه برید ک زودتر خوب شید .
من پمپ دردمم ک تموم شد هر ۶ ساعت پرستار میومد و برام شیاف میزاشت ک مثه پریودی خیلی کم درد داشتم . راستی ماساژ شکمی و برام تو بی حسی انجام دادن ک من نفهمیدم
روز بعدم خیلی راحت راه رفتم و حموم رفتم .
اینم از تجربه فوق العاده من از سزارین ک برگردم عقب باز انتخاب میکنم تو همین بیمارستان و این دکتر .
امیدوارم همتون بع سلامتی و خیلی عالی و پر از حس خوب زایمان کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۶
من ک باورم نمیشد اصلا گفتم جدی گف اره پیشرفت نداری گفتم خدا خیرت بده من دیگ نمیتونم تحمل کنم اومدن و سوند وصل کردن ک اصلا درد نداشت چون با اون سوند فرق می‌کرد لباسم تنم کردن منم همچنان درد داشتم سرم و فشارم قطع کردن و بردنم اتاق عمل رفتم روی تخت و کمرم و بی‌حس کردن ولی من حس داشتم و پاهامو تکون میدادم ک میگفتم من حس دارم ک دوباره بی حس کردن گفتن دراز بکش دراز کشیدم و پاهام و آوردم بالا گفتم دکتر من حس دارم یهو تیغ نزنی ها گف دختر تو چقد شیطونی بیهوشت میکنم ها گفتم نه نکن ولی من حس دارم اومد بتادین زد ب شکم و پاهام چن تا ویشگون ریز از شکمم گرفت ک گفتم دکتر چرا ویشگون میگیری دیگ یه دکتر اومد یه چیزی زد تو انژوکتم و بیهوش شدم😅😂
ساعت ۱۱ونیم تو خواب بیداری بودم ک دیدم دارن شکمم و فشار میدن و زیاد دردی حس نکردم فقط گیج بودم و میگفتم بچم کجاس میگفتن خوبه دیگ بردنم از اتاق عمل بیرون و مامانم و شوهرم و ک دیدن گریم گرف حالا من گریه اونا گریه
دیگ تو اتاقم یه شکمم و فشار دادن و بچه رو آوردن
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۶
من ک باورم نمیشد اصلا گفتم جدی گف اره پیشرفت نداری گفتم خدا خیرت بده من دیگ نمیتونم تحمل کنم اومدن و سوند وصل کردن ک اصلا درد نداشت چون با اون سوند فرق می‌کرد لباسم تنم کردن منم همچنان درد داشتم سرم و فشارم قطع کردن و بردنم اتاق عمل رفتم روی تخت و کمرم و بی‌حس کردن ولی من حس داشتم و پاهامو تکون میدادم ک میگفتم من حس دارم ک دوباره بی حس کردن گفتن دراز بکش دراز کشیدم و پاهام و آوردم بالا گفتم دکتر من حس دارم یهو تیغ نزنی ها گف دختر تو چقد شیطونی بیهوشت میکنم ها گفتم نه نکن ولی من حس دارم اومد بتادین زد ب شکم و پاهام چن تا ویشگون ریز از شکمم گرفت ک گفتم دکتر چرا ویشگون میگیری دیگ یه دکتر اومد یه چیزی زد تو انژوکتم و بیهوش شدم😅😂
ساعت ۱۱ونیم تو خواب بیداری بودم ک دیدم دارن شکمم و فشار میدن و زیاد دردی حس نکردم فقط گیج بودم و میگفتم بچم کجاس میگفتن خوبه دیگ بردنم از اتاق عمل بیرون و مامانم و شوهرم و ک دیدن گریم گرف حالا من گریه اونا گریه
دیگ تو اتاقم یه شکمم و فشار دادن و بچه رو آوردن
مامان بردیا 🥰 مامان بردیا 🥰 روزهای ابتدایی تولد
سزارین قسمت سوم
رفتم بیمارستان، اول رفتم پذیرش و نامه پزشک و دادم و بعد بخش زایمان و آوردن ازم رگ گرفتن و بعد سوند زدن
ک البته سوند خودش درد چندانی نداشت ولی من بعدش همش حس ادرار داشتم دوست داشتم در بیارم برم دستشویی اما بتادین ک قبلش زدن منو اذیت میکرد و واقعا سوخت.
بعد منتظر موندم تا دکترم بیاد.
دکتر ک اومد بردنم اتاق عمل
دکتر بیهوشی بی حسم کرد ک اصلا درد نداشت
در حین عمل هم هی منو چک میکردن ک حالم خوبه یا نه
در آوردن بچه از شکمم خیلی زود بود شاید 5 دقیقه ولی بستن و دوخت و دوز شکمم طولانی تر بود و نمیدونم فشارم میدادن یا چی ک تپش قلب میگرفتم و حالم منقلب بود و یکم بی‌حال بودم ولی بد نبود.
بعد منو آوردن ریکاوری و ماساژ رحمی دادن چون بی‌حس بودم نفهمیدم هیچی
کلا بی حسی چیز بیخودیه
سرم نباید تکون میدادم و احساس می‌کردم پوست سرم خواب میره
خلاصه بچه رو آوردن و تماس پوستی و یکم شیر دادم ک البته نداشتم.
بعد از حول حوش یک ساعت میخواستن ببرنم بخش ک دم در یه ماما دیگ دوباره منو ماساژ رحمی داد و من چیزی حس نکردم چون بی حس بودم.
مامان میراث💙👶🏼 مامان میراث💙👶🏼 ۱ ماهگی
خانوما تجربه سزارينم رو ميگم شايد به درد يكسري خورد مخصوصا دوستاي اينجا ك ميدونن چقدر ترس داشتم از اتاق عمل
من شب قبل بستري شدم صبح ساعت ٨ رفتم اتاق عمل وحشتناك ميترسيدم داشتم سكته ميكردم اما چيزي ك فكر ميكردم نبود اينقدر همه مهربون بودن ديدن ترسيدم برام موزيك گذاشتن دوتاشون كلي رقصيدن اينقدر ازم سوال پرسيدن به خودم اومدم ديدم من تو تخت اتاق عمل دراز كشيدم بدون ذره اي ترس دارم همجارو نگاه ميكنم
امپول بي حسي واسه من دردناك بود شايد خيليا متوجه نشن سوند رو همونجور ك دكترم قول داد تو اتاق عمل گذاشتن فقط حس داشتم درد نداشت
برش زد شكمم رو حس كردم دكترمم توضيح ميداد ميگفت شكمت رو باز كردم اسم بچه رو ميپرسيد و اين چيزا
موقع بيرون كشيدنش دل و رودم انگار داشت ميومد بيرون هيچ دردي نبود اما از اينكه حس ميكردم وحشت كردم و نفسم يكمي تنگ شد ك سريع امپول زدن خوابيدم بيدار شدم تو ريكاوري بودم و دكترم گفت شكمت رو هم ماساژ داديم فقط مي مونه يكيار ك خودم ميام واقعا اون يكبار هم ك حس داشتم اصلا درد نداشت البته دكترمم گفت رحمت تميزه و نياز به فشار زياد نداره
پمپ درد حتما حتما بگيرين اوناييكه ميگن جواب نميده تنظيماتش متفاوته بعضيا بايد يك ثانيه فشار بدي بعضي رو ٣٠ ثانيه من كه فقط يكبار فشار دادم و تا فردا راحت بودم
راه رفتن اول سخت بود واقعا كشيدن سوند هم اصلا هيچي نبود خيلي گنده كرده بودم واسه خودم
بيشترين اذيتي ك اين مدت شدم بيشتر روحي بوده بچم سينمو نميگيره و زردي داره دردا همه سر ٤ روز قطع شد البته كمردرداي ريز و نفخ و دل درد يكمي ادامه داره
در كل ارزش داشت اونهمه بجنگم واسه سزارين شدن