من باید داستان زندگیمو رمان کنم بنویسم از ۱۸ سالگی ک کنکور دادم دانشگاه رفتم و همزمان سرکار رفتم تاااااا بعدش ک ازدواج کردمو رفتموسره خونه زندگیم تا الان ک در آستانه ۳۵ سالگی ام توی کل این ۱۶ سال و خورده ای آنقدر زندگی من در هرمرحله چالش داشته و تمومی ام نداره. اسم کتابو میزارم سرنوشت نامعلوم یا سرنوشت مبهم نمیدونم واقعا
این بعد ۱۰ روز ک خونه مادرم هستم فقط و فقط بخاطر دخترم میخوام برگردم پای رفتن ندارم دیگ مجبورم ‌بسکه میکنن تو گوشم بچت دختره پدر احتیاج داره. واقعا خستم خدایا نگاهی ب دل خسته بندت کن . لطفا برام صلوات بفرستین تا زندگیم درست شه

عزیز دلم امیدوارم از امروز زندگی مطابق میلت پیش بره ، خدا به خاطر فرشته بی گناهت زندگیت رو زیبا کنه

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ،، الهی خوشبخت بشی عزیزم 🌹

اگه از طریق رفتن و ترک خونه میخوای نتیجه بگیری اینو بدون انقد رفتی و خودت برگشتی دیگه عادی ترین شده براش شاید یکسالم بری عین خیالش نباش دنبال ی راه حل ریشه دارباش برا درست شدن زندگیت

انشالله

این چرتو پرتارو ول کن طلاقتوبگیر بچتم راحت شه

عزیزم همدردیم سریع بیا درخواست دوستی دادم

خدابهت کمک کنه غزیزم😢💔

انشاالله که درست میشه
منم بخوام داستان زندگیم بگم همش غمگینه نمیدونم چرا آخه هر چی بهم میده با زجر میده
خیلی کار خوبی کردی رفتی
مشکل شوهرت چیه

هی منم خستم

فرستادم گلم
اما مگه قرار نبود خونه جدا بگیره