بیاین تجربه زایمان براتون بگم
من میخوام خیلی رک بگم اگه استرس میگیرین نخونین مامانای طبیعی
صد البته که بدن با بدن فرق داره و قدرت تحمل درد هم تو همه افراد یکسان نیست

بخاطر قند بارداری قراربود یه هفته زودتر برم برای زایمان طبیعی وبا امپول فشار زایمان کنم من هم تصمیم گرفتم هرطور شده خودمو برای زایمان اماده کنم
هرروز ورزش میکردم و پیاده روی … کلی اسکات میزدم و ورزشایی ک ماماهمراهم گفته بود رو با طب فشاری هوگو انجام میدادم … هفته قبل از زایمان هم سه مرتبه معاینه شدم که صبح سوم تیر لکه بینیم شروع شد و من هم متوجه شدم وقتشه … از عصرش کلی پیاده روی کردم و ورزش شب که شد رفتم زیر دوش اب گرم شصت تا اسکات زدم و وقت خواب باشوهرم رابطه داشتم که دیگه دردام زیادشد بازهم تا سه و نیم صبح چهارتیر دردامو تحمل کردم که دیگه دیدم فاصه دردام هر هفت دقیقه س … لباس پوشیدم رفتم بیمارستان ان اس تی دادم فاصله دردام شده بود پنج دقیقه و سه سانت بودم

۹ پاسخ

پارت چهار
من توفاصله سه تا ده سانت یه بار اپیدپرالمو تجدید کردم … تزریق اپیدورال باعث میشد من تو هشت سانت دردم در حد سه سانت باشه مثلا…
ولی توی ده سانت بااینکه چنددقیقه بیشتر نبود تزریق داشتم دردا برام غیرقابل تحمل شده بود همیشه میرفتم بیمارستان میگفتم چرا خانماجیغ میزنن و اینها اونجا فهمیدم دلیل جیغاشونو
حس میکردم استخونای پایین تنه م داره خورد میشه … بدترش این بود که تو انقباض ها باید زور میزدم،کل بدنم میلرزید و هی کم میاوردم … دکترم گفت به بچه اسیب میرسونی تحمل کن ماماهمراهم از بالای رحمم نگه داشته بود کم ک میارم بچه برنگرده بالا دکترم هم ک دیگ دید توانشو ندارم برش زد ک بچه راحت تر دنیا بیاد که این هم واقعا دردی نداشت تواون شرایط

منم زایمانم سزارین بود و واقعا بجز تزریق بی حسی دردی اونقدر نداشتم واقعا به بدن ادم بستگی داره

و مایی که بیمارستان دولتی بود و اپیدورال نداشتن ببین چه دردی کشیدیم🥹🥲🥲🥲

آمپول لیدوکایین چیه عزیزم ؟!

میگن امپول فشار بزنن و خودشون کیسه آب پاره کنن دردت بیشتره شاید ب خاطر امپول فشار اینجوری بوده

پارت پنجم
من یادمه اخرین زورمو تو اوج ناامیدی زدم کل بدنم میلرزید داشتم جیغ میزدم ک یهو یه کوچولوی لیز رو دکتر از بدنم کشید بیرون و گذاشتنش توبغلم تواون احظه انگاردنیا رو دادن بهم باورم نمیشد دخترمو سالم و سلامت بغل گرفتم مرگو جلو چشام دیده بودم تو لحظه های قبلش و بعد یه دنیا شیرینیو داده بودن بهم
برای بخیه هاهم من کلی ترس داشتم اما اپیدورال سوم رو ک زدن بهم باعث شد ذره ای درد حس نکنم همزمان دکتر باامپول هم بهم لیدوکایین تزریق کرد و تا نه و بیست دقیقه زایمانم تموم شد ❤️
من شخصا دیگه علاقه ای به زایمان ندارم فکربهش بدنمو میلرزونه مگراینکه نخوام کوچولوم تنها بمونه …
البته تنها خوبی طبیعی این بود وقتی رفتم تو بخش دیگه هیچ کشکلی نداشتم اما خانمای سزارینی طفلیا تازه درداشون ازون موقع شروع میشد

خوب بقیش گلم

پارت سه
اپیدورالم که تزریق شد من زیر سرم بودم و امپول فشارهم زده بودن برام تا ساعت هشت چکم میکردن من همچنان سه سانت بودم که ساعت هشت ماماهمراهم اومد گف اگه همراهیم کنی فولت میکنم سریع
دیگه تو انقباضام معاینه تحریکیم میکرد و منم زور میزدم و شدم چهار سانت شش سانت هشت سانت و ده سانت نهایت توی نیم ساعت
ماماهمراهم زنگ زد دکترم نه توبیمارستان بودو قسمت اصلی درد زایمان اینجا بود

پارت دو
دیگه بلافاصله بستریم کردن و ماماهمراهم همون تایم شیفت بیمارستانش بود گفت تا ساعت شش میگم اپیدورالتو تزریق کنن دیگه تا ساعت شش من باان اس تی چک میشدم و ساعت شش یه مامااومد و کیسه ابمو پاره کرد زنگ زد به دکترم اجازه گرفت اپیدورالمو تزریق کنن من شش و نیم اپیدورالم تزریق شد که دردی نداشت فقط یه سوزش ریز بود نترسید ازش چون من شخصا به شدت فوبیای امپول دارم ولی واقعا اپیدورال دردنداشت

سوال های مرتبط

مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۳ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۱ ماهگی
مامان سپهر💙 مامان سپهر💙 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
من واسه دومین بار زایمان طبیعی تجربه کردم البته پسر اولم ۳۱ هفته با وزن ۱۳۵۰ دنیا اومد واسه همین ماما بهم گفت خودتو شکم اول بدون نه دوم چون اولی کوچیک بود😁
من کل بارداری بخاطر زایمان زودرس قبلی استراحت نسبی بودم سرکار نرفتم پونزده هفته سرکلاژ کردم دکتر ۳۷ هفته سرکلاژو باز کرد من پیاده روی ورزش شروع کردم ۳۸ رفتم ویزیت گفت دهانه رحمت ۳ سانت بازه ولی سر بچه نیومده تو لگن دوره زایمان راحت خانم ابادی شرکت کردم یکی دو جلسه ام حضوری کلاس ورزش رفتم دیگ خودم حرکاتو تو خونه انجام میدادم
دوشنبه یکم اردیبهشت از صبح دردام شروع شد اولش منظم بود هر ده دقیقه یه بار ولی بعد دو ساعت کلا نامنظم شد دیگ همون روز رفتم کلی پیاده روی ورزش کردم زیر دوش صدتا اسکات زدم ولی همچنان دردام نا منظم بود دیگ شب تا صبح بخاطر درد نتونستم بخوابم شیش صبح با ماماهمراهم تماس گرفتم گفت برو بیمارستان معاینه بشی منم خودمو میرسونم با همسرم اومدیم بیمارستان معاینه کرد گفت همون سه سانتی ولی دهانه رحمت خیلی نرمه بچه هم اومده تو لگن ولی هنوز سرش کامل فیکس نیست دیگ بستری شدم و ماماهمراهم اومد خودش معاینه کرد واسه اینکه سرش بهتر بیاد تو لگن یه معاینه کرد که دردناک بود و چهارسانت شده بودم با کمک همسرم و ماماهمراهم ورزشارو شروع کردم و طب فشاری واسم تو انقباضات انجام میداد چون ریتم دردا جالب نبود امپول فشار با دوز کم بهم زدن کم کم دردا شدیدتر شدن و با فاصله کوتاه بین دردا سعی میکردم تنفس بگیرم ماما ماساژم میداد...
مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 روزهای ابتدایی تولد
تا الان چند بار اومدم تجربه زایمان بگم ،وسط نوشتن یهو درگیر بچه شدم وقت نشد 🫡
پس بریم برای خواندن یه تجربه دیگه:
پارت ۱:زایمان طبیعی فیزیولوژیک:۳۹ هفته وشش روز
اول بگم من توی رویاهام همیشه ۳۷ هفته و پنج روز زایمان کرده بودم و همیشه اماده این تاریخ بودم😬
از قضا ۳۷ هفته و پنج روز رفتم معاینه لگن و دکتر گفت دهانه رحمت یک سانت بازه و کیسه آبت بمبه شده،با یه انگشت معاینه تحریکی کرد و گفت با این وضعیت اگر بیشتر ورزش کنی احتمالا تا آخر هفته زایمان میکنی،منم با تعجب و خوشحالی که اوو چه پیشرفتی قرار داشته باشم ورزش ها و پیاده روی هارو با شدت بیشتر شروع کردم.
البته بگم من همون شب دردام منظم شد و تا صبح درد داشتم و موکوس دفع کردم و فکر میکردم همین امروز فردا زایمان میکنم.اما صبح روز بعد دردام کامل قطع شد ولی خب من انرژی گرفته بود و روزانه یه ساعت نیم ورزش القایی و یه ساعت و نیم پیاده روی رو انجام میدادم.
اما خب روزهای هفته میگذشت و من دردی نداشتم دیگه با دکترم‌ تماس گرفتمو شرایط گفتم و گفت اگر دردت نگرفت بیا مطب.
مامان Diar مامان Diar ۲ ماهگی
خب بریم سراغ تجربه زایمان
من کرمانشاهم و برای زایمان بیمارستان حضرت معصومه رو انتخاب کردم
چون انتخابم زایمان طبیعی بود ماماهمراه گرفتم
اول بگم که هم از ماماهمراهم هم از ماماها و پرستارای بیمارستان از محیط زایشگاه و بیمارستان بیش از حد راضی بودم مطلقا هیچکس باهام تلخ صحبت نکرد هیچکس سر به سرم نزاشت زورم نکرد در ارامش معاینه میشدم و خلاصه بهترین رفتار باهام صورت گرفت
ماماهمراهمم از هیچ کاری برای دریغ نکرد و همه جوره هوامو داشت اما بخت باهام یار نبود که طبیعی زایمان کنم
من طول بارداری به خاطر داشتن پساری و سرکلاژ استراحت مطلق بودم از اونجایی که خورد و خوراکم خوب بود و خودمم موقع دنیا اومدن درشت بودم از همون سونوهای اول وزن بچه و تناسب بدنش بیشتر از سن بارداری بود ماشاءلله ! اما من همیشه میگم بالاخره سونو خطا زیاد داره
هفته ۲۹ که سرکلاژم خود به خود باز شد رفتم پساری گذاشتم هفته ۳۶ پساری رو خارج کردم و ورزش و پیاده روی رو شروع کردم
اسکات میزدم پیاده روی میکردم شبا ورزشایی که ماماهمراهم گفته بود انجام میدادم ۳۸ هفته رفتم مرکز مامایی معاینه شدم ۳ سانت بودم دردام خیلی کم بود اصلانمیشد روش حساب کردم
مامان 😍دیا🩷 مامان 😍دیا🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما میخوام تجربه زایمانم رو براتون بگم
من تا اخرین روز هیچ دردی نداشتم با اینکه روزی ۱ساعت پیاده روی میکردم
روز اخر رفتم حموم دوش گرفتم فقط یکم کمردرد داشتم تا بعدازظهرش هیچ درد دیگه ای نداشتم
چون روزاخرم بود که هفته چهلم تموم بشه بعدازظهرش رفتم بیمارستان برای معاینه و ان اس تی
گفتن دهانه رحمم اصلا برای زایمان طبیعی خوب نیست و خوب بازنشده و سربچه رو هواست😐 دوبار معاینه شدم اخرم گفتن تو باید سزارین بشی بارضایت خودم از بیمارستان اومدم بیرون بعداز معاینه یکم لکه بینی و درد داشتم رفتم یه بیمارستان دیگه اونجا با یه خانومی اشنا شدم شماره یه خانوم دکتری رو بهم داد که منو قشنگ راهنمایی کرد
گفت سزارین لازم نیست شب برو سه چهارساعت پیاده روی کن رابطه بدون جلوگیری داشته باش دوش آبگرم بگیر روغن کرچک بخور اسکات بزن
تاصبح دردات شروع شدن بیا بیمارستان
کلا دوساعت پیاده روی کردم رابطه داشتم دردام بیشتر شد انقباضام شدیدتر شد طوریکه هر یک دیقه انقباض داشتم از درد نمیتونستم بخوابم
ساعت ۳صبح بود دردام شدیدترشد متوجه شدم خونریزی دارم
یک ساعت بعدش خودمو رسوندم بیمارستان با خونریزی شدید
معاینه شدم ۶_۷سانت دهانه رحمم بازشده بود بردنم اتاق زایمان تقریبا یک ساعتی روی تخت درد کشیدم دکتر گفت همزمان با دردات زور بزن
دهانه رحمم که ۱۰سانت شد با یکم فشار بچه ام خیلی راحت بدنیا اومد
فقط اینو بهتون بگم اگه درد ندارین یا هنوز شدید نشده بیمارستان نرید
درداتون رو تو خونه تحمل کنید بهتره
مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲