۴ پاسخ

زن و شوهر باید خبر داشته باشن از هم. یه مدت هرجایی میری بهش پیام بده بگو. اونم کم کم یاد میگیره هرجا میره بگه. تازشم تو اجازه نمگیری که. فقط اطلاع میدی
اجازه گرفتن ینی زنگ بزنی بگی اجازه میدی من برم فلان جا؟ اونم یا میگه آره یا میگه نه
ولی تو پیام بده بگو دارم میرم خونه خالم. این ینی اطلاع دادن و هم اینکه احترام گذاشتن

تو هم دیگه خیلی گیر دادی بابا بشین زندگیتو بکن یکم باهاش مهربونه باش اگه دون یه بدی داره سریع روبروست وای نستا دنبال راه کار باش مشکلو حل کنی خیلیا ارزشونه زندگی تو رو داشته باشن. اجازه گرفتن که بد نیست من هرجا بخوام برم همیشه به شوهرم میگم بدونه کجام تو این دوره زمونه دیدی که زنا رو هم میدزدن من خونه مادرمم بخوام برم اجازه میگیرم برم یا نه اگه بگه نه نمی‌رم.به هر حال از تو بزرگتره و مرد نسبت به زن مالکیت داره لج بکنی باهاش بدتر میشه سعی یکم مثله موم تو دستت بگیریش زرنگ باش.

عزیزم ولش کن انقدر گیر نده سر این چیزا زندگیتو خراب نکن بازم ک تنها نمیره بابچت میره شاید خونه خواهلش یا داداش مامانش میره زندگیتو خراب نکن گلم بشیت زندگیتو بکن

چیکار کنم الان اون کثافت بهم نمیگه کجا میره انتظار داره من ازش اجاز بگیرم

سوال های مرتبط

مامان کوثرجون مامان کوثرجون ۴ سالگی
سلام مادر های عزیز میخواموشما قضاوت کنیددببین کارمن بد بوده یانه۳روزه دختره خونه مادرشوهرم بود هرروز میبرده خوراکی میخره من امروز رفتم خونه نادرشوهرم دنبالش خاله شوهرم اونجابود من نگهداشت تاپیراشکی باهم بپزیم خولستیم پیرلشکی بمزین دیدن فلفل قارچ نداریم من رفتم بخرم دخترمنم امد باهام عصری یه بحث کوچکی بین من مادرسد گفتم مادز شما کوثر بدباراوردی هرچی میخواد زود میخرین گفت ازپس جیق گریه میکنه دلم میسوزه منم براش خریدم میکنم تا گریه نکنه منم دیگه کل کل حوطله نداشتم تا شب شد رفتم فلفل قارچ بگیرم دخترم بردم وسیلمو گرفتم هیجی برای دخترنخریدم بهش گفتم مامان جون باید یاد بگیر هروقت میریم سوپرمارکت هیچی نخواهی طبق معمول گریه کرد منم اوردم خونه مادرشوهرم دیدم تو راه حیش کرد با لباس بیرون خودم دخترم یک راست رفتیم تو حمام حمام کردیم امدیم بیرون. دخترم ساکت شد گوشی بازی کرد خوابید به مادرشوهرم گفتم دیدی گریه کرد هیچی نشد مادرشوهرم بهم گفت داشت دلم میترکید گریه میکرد نگاه کن توی خواب دل میزنه منم گفتم اشکالی نداره ازاین بهتره که همش بریم تو سوپر مارکت دنبال خوراکی برای کوثر الان من کاربدی کردم براش چیزی نخریدم
مامان دخترای نازم مامان دخترای نازم ۴ سالگی
مامانا واقعا درمونده شوم نمیدونم چکار کنم و کجا برم. الان اومدیم ناهار کوفت کنیم سوپ گذاشتم شوهرم گفت کن نمی‌خورم آبدوغ خیار درست کردم واسه او دخترا هم دیگه سوپ نخورد از غذای شوهرم ریخم براشون که دختر گوچیکم شروع کرد اذیت کاری دستاشو می‌کرد تو کاسه می‌ریخت بیرون بماند شوهر پاشد رفت بیرون از خونه که شد روز قیامت اینقد دختر کوچیکم گریه کرد تمام وسایل داخل بوفه رو ریخت زمین شیشه هاشو میخواست بیاره بندازه زمین که منم از کوره در رفتمو گرفتم ی کتک حسابی بهش زدم.. با همون جیقو گریه شروع کرد در کابینت‌ها رو ب هم زد در حموم و تمام پشیها رو انداخت تو خونه گوشی منو هزار بار زد درو دیوار و..... که زنگ زدم شوهرم اومد دوتا و تو این گرما با متور برد بیرون.. الان نشستیم ب حال خودم گریه میکنم.. آخه این بچه چرا اینقد لجبازه.. خدا شاهده الان همش دعا میکنم ی زنبور نیشش بزنه شاید آروم بشه شاید اینقد بهانه نگیره. واسه بیرون... اصلا از زندگی بیزارم کرده ی بچه لجون ی دنده لجباز..... الان 2سالو نیمشه تا کی اینجوره.. هر چی بیاد جلو دستش پرت میکنه هرچی هم با زبون خوش باهاش حرف میزنم بی فایده.. مجبور میشم بزنمش؟ کسی بچش اینجور بوده تا چند سالگی خوب میشه