خانوما امروز ماد شوهرم اینا نذری داشتن هر سال دارن یعنی آبمیوه و کیم میدن بعد خواهر شوهرم به من حرف های بد و بیراه زد البته چند ماه پیش که از اون موقع هم کلا رفت امدمو قطع کردم بعد صبح زود همسرم پاشد گفت نمیایین شما گفتم خیر وقتی خواهرت داشت به من تهمت میزد مادرت هم پشتش بود و می‌گفت راست میگه الان برای چی من برم حتی مادر شوهرمم عمل کردن عین یه غریبه رفتم بیمارستان ملاقتش اومدم و اصن نرفتم من عروس بدی نیستم خوب خانوما لطفاً نگین چقدر خودخواه هستی نوشون رو نمی‌بری ببینن ولی این خواهر شوهرم به من گفت که بچه از برادرش نیست و مادرش هم گفت دخترم راست میگه باید ثابت کنه که بچه ما هست و بعد از ثابت کردن من اینا هرچقدر میگن بچه رو بیار ببینیم من نمی‌برم چون واقعاً بدجوری دلم شکسته بعدش من اصن براشون بدی نکردم موقع ازدواج گفتن دستمون خالیه برا طلا گفتم اوک همسرم خودش بعداز خونه رفتنمون برام میگیره مهم نیست موقع عروسی شد گفتن خرج الکی نکنین به همه میگیم رفتین ماه عسل و برگشتین رفتین سر خونه زندگیتون بچه به دنیا اومد اسم پسر فوت شدشون رو گذاشتم چون خواستن مثلا اسم پسرشون زنده بمونه البته این کار رو هم بدون اجازه من کردن بعد الان از صبح مامانم های بهم حرف های میگه که باعث عذاب وجدانم میشه بنظرتون من اشتباه میکنم پسرمو نمیبرم اصم با شوهرم کار ندارم اون میره ها ولی من و بچم نه

۹ پاسخ

منم جای شما همین واکنشم بود...
چقدر وقیهه خواهرشوهرت و معذرت میخوام چقدر بی غیرته شوهرت که نزده تو دهنش....

بهترین کارو میکنی هزارتا بلا سرت آوردن من بودم بیشترم میکردم

نرو اصلا حق باتو

ببخشید عزیزم گفتی بعد از ثابت کردن
ثابت کردی براشون؟

نری از تنهایی ادم بمیره ولی خونه اینجور سگایی پا نزنه .منم پدر شوهرم خیلی خوبه ولی مادرشوهر ب حرف دختراش گوش میده

رفتی آزمایش دادی تا ثابت شد؟به من این تهمت بزنن واقعا نمیرم دیگه

وای چقد بی شعورن. رو چ حسابی این حرفو بهت زدن حق داری

چرا بهت تهمت زده بچه ازتونیست؟

صلاح مملکت خویش خسروان دانند .والا به منم چنین تهمتی میزدن نمی رفتم

سوال های مرتبط

مامان زندگی مادر مامان زندگی مادر ۱۲ ماهگی
خانما شما بیاید قضاوت کنید
پسر من پنج ماهش که بود تشنج کردم ما بردیم بیمارستان اونجا بستری شد بدون تب تشنج کرد یهو
بعد از اون دارو بهش تجویز کردن دکترا
مرخص که شد از بیمارستان سرما خورد چون تو بیمارستان ویروس بود پسر منم گرفت مت گفتم می خوام ببرم مطب خصوصی
شوهرم گفت می بریم دولتی رایگان خوبش می کنیم
مادرم گفت خودم پولشو میدم
بزار بچه رو ببریم دکتر
بماند چقدر من دلم خون شد تو این مدت بااین بچه
بماند
الانم پسرم دوباره سرماخورده از صبح آبریزش و سرفه داره
به شوهرم که گفتم می خوام ببرمش دکتر چون خونه بود شوهرم
گفت نمی خواد ببری گرونه مطب خصوصی
بعد زنگ زدم به مادرشوهرم
اونم برگشته می گه ببرنش بیمارستان دولتی
خصوصیا گرونه
من که ۳۰ سال پیش بچه هامو می بردم مطب خصوصی ارزون روده قدیم
الان گرونه ببرمش دولتی

منم به شوهرم گفتم شما خانوادگی گدا گدولین
یعنی انقدر بدم اومده از خودشو خانوادش که یعنی داد می خوام بکشم
خودم مریضم پاهام واریس داره خیلی ببخشید
تو خونه مثل سگ دارم کار می کنم خیلی اذیتم می کنه
تیکه زیاد می ندازه
دیگه امروز گفتم طلاقم بده نمی تونم
مامان آرسام مامان آرسام ۱۰ ماهگی
مامان ایلیاخان👶 مامان ایلیاخان👶 ۱۱ ماهگی
مامانا راهنماییم کنید 🙏🥺شوهرم منو دوس نداره از اول اینجوری بود من نمیدونستم بابام منو به زور داد بعد این منو فقط بخاطره ببخشید رابطه میخاسته و تظاهر به عاشقی میکنه بعد اصلا مهم نیستم براش نه بهم پولی میده نه توی خونه چیزی میخره نه لباس میخره کلا هیچی به زور یه نون خوشک میده بهمون به زور پوشک و دارو دوا میخره بعد من مدام لباس کهنه میپوشم هم خودم هم بچه ها ارایشگاهم که اصلا نمیبره اینترنتم که از ترس بابام میخره بعد از پدرم خیلی نمیترسه من مال افغانستانم این حتی یه عروسی برام نگرفته حتی خریدم نکرده من بعد دوسال باردار شدم این نمیخاست میگفت از نگ روزگاره که قبولش کردم اما الان دخترم ۴سالشه تظاهر به دوست داشتنش میکنه تا بزرگ بشه بعد یه پسر ۸ماه دارم که اینم نمیخاست میخاست سقط کنه که خانوادم نزاشتن و خودم سینه سپر کردم بعد دلش نمیخاد حتی یه کیک بخره این بچه بخوره هیچی نمیخره بدم بخوره بچه بعد من چی کار کنم میخام جدا بشم پسرمو بگیرم دخترم منو نمیخاد ؟؟؟؟
مامان آوین مامان آوین ۱۱ ماهگی
مامانا کیا بچشون از یه طرف چه خانواده خودتتون چه خانواده شوهرتون نوه اول ؟
آوین نوه اوله پدر شوهرم دیونم کرده دلم میخواد خودم بزنم یه دم میگه گرمه یه دم میگه سردش میشه نمیزاره تبش بگیرم میگه گریه می‌کنه میرم خونشون نمیزاره جای ببرمش حتی برا رفتن خونه بابام باهاش مشکل دارم همش میگه نمیخوا بری همین جا بمون کلا خیلی اذیتم میکنن آوین یه عطسه میزنه دونفری با مادر شوهرم میگن سرما خورد خداروشکر میکنم ما ازشون دوریم والا من بدبخت میکردن منم اعصاب ندارم تو هم می‌پیچیدمشون این نه ماه من دیونه کردن هروقت شوهرم میگه بریم سری بزنیم من با استرس میرم هم نوه اول هم پدر شوهرم کلا دختر نداره
من تازه زایمان کرده بودم میومدن تو اتاق کنار بچه من بخیه هام می‌سوخت خودشون که میومدن هیچ برادر شوهرام و کل طایفه شوهرم میمومدن به مامانم گفتم توروخدا نزار من ببرن خونشون ولی دیگه مجبور شدم برم میخواستن براش قربونی کنن اونجا هر شب مهمونی بود منم تازه زایمان کرده بودم یه کوچولو اولی بود داشتم افسردگی می‌گرفتم من که اینقدر با شوهرم خوبم بهش میگفتم من طلاق بده من دیگه تحمل ندارم اونم می‌گفت باشه بزار آوین از آب گل در بیاد 🤣 بیشتر لجم می‌گرفت چون شیر خودمم به اوین میدادم دائم هرچی میگفتن بخور مادر شوهرم شبا پیش ما میخوابید آوین یه کم گریه میکرد میزد به من پاشو شیرش بده آق یاد اون روزا افتادم اعصابم خورد شد اگه میومدم خونه خودم پامشیدن میومدن سرم مجبور بودم اونجا بمونم 😐نه ماه گذشته ولی من هنوز قشنگ یادمه چقدر اذیت شدم اون چهل روز خیلی بد گذشت آوینم رفلاکس داشت الهی بمیرم به بچم همش صورتش جوش میزد بالا میآورد الآنم سرما خورده من کلا آدم مزخرف ترسو ایی هستم تا آوین خوب بشه من داغون میشم