۱۷ پاسخ

من یکی واقعا بهت تعجب کردم چرا اینقدر خودتو خار میکنی کوچیک میکنی واقعا مونده و. دوس داشتن همچین ادمییی... تو بایس اگ ب پات بیوفتن راضی نشی دوست داشتنی ک از رو. جبر باشه هم نباشع بهتره ادما چیزای گرونو گدایی نمیکنن ولش کن بزا بره گمشع توام زندگی جدیدت شروع کن. من یکی شخصا اگ یه باز بگن نمیخامت دور طرف خط میکشم مهرشم از دلم میرع چرا اخه همش بهت توهین بی احترامی میکنه بازمنتظری بیاد اشتی یه آش دهن سوزی هم باشه خوبه

با این قیافه ی عنش تو باید طاقچه بالا بزاری‌ والا نه هرکی هرچی بگه بگی باشه

کدوم احمدآبادی جای روستای جیلو یانه

پس بدون ک چشماش هرز میده وقتی ب خواهرت پیشنهاد داده بدون الانم کسی ریره پاش نشسته شک نکن الانم کسیو داره

یه آدم چقد میتونه کثافط باشه

نمیدونم چرا از تایپکات و حرف های قبلتر و اینکه ازقبل میشناسمت فکر میکنم باز بهم برمیگردین
ولی اگه برگردی بزرگترین اشتباههه
انگار خودت دوست داری برگردی ....ولی برگردی بدترین ظلم و به خودت واون بچه کردی ....ازقبل ترازاین هم یادمه شوهرت ساز نبود باهات یا سرکار بود یا خواب یا رفیق بازی.....ادمی که میخواد صبح بره شب از خونه بندازش بیروننن برای خودت ارزش قائل باششششش

کاش بتونی یه دعای محکم بگیری براش آدمش بکنی ،ولی از یه لحاظم وقتی کسی لاشی باشه آدم بشو نیست اینقد حیون ک وقتی با تو زندگی میکرده ب خواهرتم رحم نکرده بعد خدافقط از بقیه خبر داره

تا .قرون آخر سهمتو بگیر نزار نفس بکشه ببین معتاد اینا نیست ک حضانت بچه مال خودت بشه کلا بگرد دنبال کار اگه شده موقت تو مهدکودک اینا سر بزن ک رفتی دادگاه بگی من میتونم از پس خرج خودمو بچه بیام ولی نفقه هم میخام برا بچه

قشنگ تابلوعه که زیر سرش بلند شده خدا نگذره از اون زن که باعث خراب شدن زندگی یه زن دیگه شده ،نظر من اینه که مهرتو تا قرون آخر بگیر این بعد آزادی از سمت تو فوری میره سمت کسی دیگه مطمعن باش بچهرو نمیتونن نیگع دارن بخاطر بچه از مهرت نگذر

خدا لعنتش کنه
این مرد مرد زندگی نیست بذار بره هر کار میخواد بکنه جداشو حق و حقوقتم تا قرون آخر بگیر تا حالش جا بیاد

ببین اصلا بااین مرد نموم خودتو اینده بچت خراب نکن
مطمعن باش این دلش جای دیگس
مهریت رو بگیر
بچه رو اصلا قبول نکن منم مادرم خیلی سخته
ولی اگع قبول کنی اون دیگه تو هرکثافت کاری راحت میره
وتو میمونی و ی بچه و ایندش
این مردی نیس ک بخوای روش حساب کنی
پس واسه خودت باز ی دلواپسی دیگه درست نکن

وقتی مهریه و نفقه داد حالش جا میداد

سختیش میدونی چیه اینکه یه بچه وسط هست تکلیف اون بچه چی میشه مادرشوهر خواهر شوهر هیچ کدوم به اندازه یه مادر دلسوز بچه نیستن 😭😭اون بچه گناه داره

ب خاهرت پیشنهاد داده !؟😐
خب خاهرت چرا تا الان چیزی نگفته !؟
ب نظر من با همچین آدمی سازش نکنی بهتره!
بگو منم تو رو نمیخام .
زودتر بفرستش بیرون از زندگیت

قبل ازدواج با تو بهش پیشنهاد دوستی داده بوده؟؟

خدا لعنتش کنه

چقد بیشعوره به خاطر این مردگریه نکن

سوال های مرتبط

مامان پرهام مامان پرهام ۳ سالگی
مامان سانای مامان سانای ۳ سالگی
الان یهو یادم افتاد جای من بودین چیکار میکردین من الان 6ساله ازدواج کردم یه دختر سه ساله دارم از همون روز اول شوهرم پیشم نمبخابید حتی بغلمم نمیکرد حتی بوسیدن نه، 5ماه طول کشید تا تونستم رابطه برقرار کنم چون خودم ترس داشتم اینم یه ادم بی احساس فک کن به راست میرفت خشک خشک نمیشد، بعدا فهمیدم اصلا من پرده بکارتم ارتجاعی بوده سخت نبوده، شوهرم یه مرد عوضی که به خودش زحمت یه معاشقه هم نمیداد، یعنی من یه زجری کشیدم تو اون مدت از بچه دار شدنمون نگم که باز این خدا لعنتش کنه واریکوسل داشت عمل کرد دکتر گفته بود باید یک دو میان رابطه داشته باشین ولی شوهرم رعایت نمیکرد اینم باز 6ماه اسیر شدم فقط بخاطر بچه، بعدش که بچه دار شدم دیگ خودمم سرد سرد شدم یعنی نسبت به شوهرم سرد شدم شاید اگ ی ادم دیگ بود اینجوری نمیشدم، الان به نظرتون دیگ چه فایده داره پیشم بخابه یا رابطه داشته باشیم دیگ روزای گذشته مگه جبران میشه منم عادت کردم به اینکه نیاز به محبت نداشته باشم، شما تو موقیت من بودین چیکار میکردین طلاق میگرفتین؟ یا چطوری زندگی میکردین
مامان گیلاس مامان گیلاس ۳ سالگی
مامان ❤  hana ❤ مامان ❤ hana ❤ ۳ سالگی
دیشب یه جایی بودم یه خانمی یه جریانی رو تعریف کرد برا ۳۰ سال پیش بود

گفت تو روستا بودیم پسرم کلاس دوم بود از مدرسه اومد گفت منم مرغ میخام بخورم دوستم مامانش مرغ درست کرده رفتم کتابم از خونشون بیارم سفره پهن کردن دیگه منم اومدم خونه حالا منم مرغ میخام

میگه بچم نیم ساعت جیغ و گریه ول کنم نبود ک یالا منم مرغ میخام
خانمه میگه شوهرم نبودش منم هیچی تو خونه نداشتم

میگه بخاطر بچم پاشدم رفتم در خونشون (فامیل هم بودن باهم )
میگه بهشون گفتم یه تیکه مرغ پخته یا خام بهم بده واسه بچم خونتون دیده گریه میکنه شوهرم بیاد بخرم حتما پسش میارم
میگه دختره گفت باشه رفت بیاره مادره چشم غره رفت اومد گفت ب جون این پسرم نداریم
میگه برگشتم بچم تا عصری هرچی دادم نخورد و فقط گریه ...
خلاصه میگه پسری ک جونشون قسم خورده بود تب کرده تب بالا یه هفته شد ۱۰ روز شد یه ماه شد تب این بچه قطع نشد ک نشد دکتر و دوا و بیمارستان و دعا و بستری هم فایده نداشت تب بچه ۴۰ درجه همراه با تشنج بود و بی دلیل همه ازمایشات سالم سالم..