دعای دسته‌جمعی برای ایلماه نازنین 🍃

شب که اومدم گهواره، تاپیک فاطمه عزیز چشمم رو گرفت…
از اون لحظه، یه گوشه‌ی دلم گرفته و بی‌قرار مونده…🥹

مامانای مهربون،
یه دختر کوچولوی ناز، یه فرشته‌ی معصوم به اسم ایلماه، این روزا حالش خوب نیست…
نه گریه می‌کنه، نه شکایت… فقط انگار جسم کوچیکش خسته‌ست و دل مامانش پُر از دعا…

خدایا…
ما مادرای این جمع، دل‌هامون به هم وصله…
وقتی یه بچه درد می‌کشه، انگار بچه‌ی همه‌مونه که بی‌قراره…

امشب، توی سکوت شب،
وقتی دست‌مون رو روی قلبمون می‌ذاریم،
بیایید با تمام وجود، برای سلامتی ایلماه عزیز دعا کنیم…

خدایا…
تو که صدای آه بی‌صدا رو هم می‌شنوی،
تو که اشک چشم مادر رو بی‌جواب نمی‌ذاری،
بگیر دست دل این مامانو…
قلب ایلماه کوچولو رو، آرام و پرنور کن…

مامانا… حتی اگه فقط یه لحظه وقت داریم، یه “یا شافی” آروم زیر لب زمزمه کنیم،
یه نیت پاک، یه امید روشن، شاید همون بشه معجزه‌ای که ایلماه نیاز داره…

ایلماه جان… تو تنها نیستی، تمام گهواره با دلاشون بغلت کردن دختر قشنگم 💗💗


💗

۹ پاسخ

بنظرم اين قشنگترين دعا و متني بود كه خوندم 🥲🤩
به اميد شفاي همه ي بچه هاي دنيا ..🥲

یا من اسمه دوا و ذکره شفا 🥹🙏🏻

انشالله بزودی حالش خوب میشه بچه گناه داره واقعا آذیت طفلی😔

مهربونم الهی ک خبر خوب شدنشو بشنویمممم

عزیزم الهی شفاپیداکنه

الله جان شفابده ایلماه جانو🤲🥺

اره منم خیلی ناراحتم براش طفلکی هیجی از بچگیش نفهمید

قضیه مامان ایلماه چیه؟

😔😔😔😔😔😔😔😔

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
امروز دلم گرفت… نه از بچه‌ها، نه از زندگی، که از مادری که باید پناه می‌بود، اما تندی کرد…
توی فروشگاه لوازم‌التحریر، پسر کوچولوی من، با ذوقِ کودکانه‌اش، چشمش به یه پاک کن توپ افتاد. با ذوق گفت: «مامان اینو ببین!میشه بخریمش»
همین‌قدر ساده…کلا اصلا بچه ای نیست که اصرار کنه واسه خرید چیزی و خیلی کم پیش میاد چیزی بخواد
اما یه خانم، با لحنی تند و بی‌مقدمه، رو بهش کرد و گفت: «بچه‌ها همه‌چی که نباید بخوان! بذار مامانت نفس بکشه!»
و بعد هم به دختر خودش توپید که «از این یاد نگیر، نمی‌خرم!»

خشکم زد…
نه فقط از اون لحن، از اینکه یه مادر، درد خودشو سر بچه‌ی من خالی کرد…
پسرم ساکت شد، نگام کرد، نگاهش پر از سوال بود…
چجوری براش توضیح بدم که بعضی زخم‌ها از خستگی‌ان، ولی روی دل بچه‌ها جا می‌مونه؟

من مادر اون بچه نیستم، اما پناه پسر خودمم.
و دلم می‌خواد هیچ مادری، حتی توی سخت‌ترین روزها، پناهِ بچه‌ی دیگه رو خراب نکنه…


مادری یعنی پناه، یعنی آغوش، یعنی صبوری...
می‌دونم سخته، می‌دونم خستگی و فشار زندگی می‌تونه طاقت آدمو تموم کنه.
ولی گاهی یه جمله، یه نگاه، می‌تونه گوشه‌ی روح یه بچه رو برای همیشه تار کنه.
من اصلا آدمی نیستم که تحمل بی احترامی به پسرم رو داشته باشم اما لال شده بودم،خداروشکر شوهرم اومد و از خجالتش درومد البته جلوی دخترش نه اما چقد بد اجازه میدیم تو همه چی دخالت کنیم.
مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
پسر نازنینم، عزیز دل مامان،..
سه سال گذشت… سه سالی که توی هر ثانیه‌ش بوی شیر و آغوش و خوابای نیمه‌شب بود. تو بودی و صدای گریه‌هات که قشنگ‌ترین موسیقی دنیا شده بودن، تو بودی و شیشه‌شیر و پوشک و اون تخت کوچولویی که تقریبا هزار شب توش برات قصه گفتم.بی خوابی هر لحظه مهمون چشم من و بابا بود🤭تا یک سالگی با صدای سشوار و مداحی میخوابیدیم،آخه اصلا ما اهل مداحی نبودیم اما فقط آرامش تو مهم بود😅تو اولین تجربه ی مادری من بودی و واسه کوچکترین اتفاق جدیدی کلی ذوق کردیم و کلی اشک ریختیم🥹چشم انتظاری هردومون وقتی سرکار بودم هیچی از احساسمون کم نکرد و این دوری چند ساعته ی هر روز شاید بهم نزدیکترمون کرد!
حالا وقتشه… وقتشه بعضی چیزها رو جمع کنم، نه برای اینکه فراموشت کنم،نه!! برای اینکه جا باز کنم… جا برای بزرگ شدنت، برای رویاهای تازه‌ات، برای لباسای مردونه‌تری که کم‌کم جاشون رو می‌گیرن.
شیشه شیرت، دیگه خیلی وقته خالی می‌مونه
پوشک‌هات، مهمون آخرین روزهاشن
و اون تخت کوچیکت، دیگه نمی‌تونه پاهای کشیده‌تو تو خودش جا بده.
ولی بدون پسرم… هیچ‌وقت اون لحظه‌هایی که با اون وسایل کوچولو، دنیامو پر از عشق کردی از خاطرم نمی‌ره. مامان همیشه همون مادریه که یه‌زمانی با دستای لرزون شیشه شیرت رو گرم می‌کرد و شب‌ها با یه ذره تکون دادن تختت،آرومت می‌کرد.
تو داری بزرگ می‌شی… و من با اشک و لبخند، ازت عقب‌تر قدم برمی‌دارم تا از پشت نگاهت کنم، تا همیشه هوات رو داشته باشم.
دوستت دارم پسرم، حالا و برای همیشه ❤️
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
سلام و صبحتون بخیر مامانا
داشتم چای صبحم رو میخوردم که حس کردم باید یه چیزی توی گهواره بگم، راستش اینجا یکم جای تجربه‌های واقعی خالیه. یک سری انگار میان که موفقیتهاشون رو به نمایش بذارن. اینکه دو روزه از پوشک گرفتن، فلان غذا رو پختن، فلان شیرینی و ... از اون طرفم یک سری همش دارن ناله از خانواده شوهر‌میکنند. فکر کنم یادمون رفته اینجا برای چی بوده، برای گفتن از تجربه‌هامون در مورد بچه‌داری و سوال و مشورت و همدردی و ...
گاهی ممکنه حرفهای دیگه هم گفته بشه ولی اصل موضوع بچه‌هان. میدونم خیلی ها درگیر پروسه از پوشک گرفتن بچه‌هاشون هستن، واقعا سخته. من اگه میام از جیش کردن یا نکردن پسرم میگم چون میخوام بدونید این پروسه اینطوریه، هیچ چیز راحتی نیست حداقل برای خیلی‌ها راحت نیست. وقتی ازش حرف میزنم میبینم مشکل خیلیهاست و طبیعیه و من تنها نیستم.
خود من بعد یه هفته میخواستم بذارم از خونه برم! با اینکه پسرم نسبتا خوب راه افتاد.
جای گفتن از این تجربه‌های واقعی توی گهواره خالیه، قرار نیست اینجا بیایم اینجا و فقط پز بچه‌ی حرف گوش کن و تربیت درستمون رو بدیم.
من دو روز پیش یه وویس گوش میدادم از یه دکتر که میگفت باید قبول کنیم زور بچه‌ها از ما بیشتره. واقعنم راست میگه، اگه بچه نخواد برای دستشویی کردن با شما همکاری کنه هرچقدرم اصرار کنید بیفایده ست و این تقصیر من و شما نیست.
تربیت بچه واقعا سخته، واقعا زمانبر و انرژی بره. بیاید همش به جای گفتن از اینکه چی پختم و خریدم و بردم و خوردم، یکمم از مشکلات واقعیمون بگیم که بتونیم با همدیگه همدردی کنیم.
مامان نینی مامان نینی ۳ سالگی
بعضی از آدما خیلی بیشعورن
من پسر اولم ۳ سالشه خودم ذخیره تخمکم کم بود و صلاحدید پزشک و تصمیم بین خودم و همسرم باردار شدم که الان یه ماهه زایمان کردم
از روزی که متوچه شدیم بچه دومم هم پسره دیگه حرف و حدیثی نمونده که رو دلم نذاشته باشن
خدا میدونه چیکار باهام کردن جالب اینجاست که همه حرفا هم از سمت خونواده همسرم بوده
مادربزرگ همسرم علنا بهم گفت به چه دردت میخوره؟ حالا باز اگه دختر بود یه چیزی پسر به درد نمیخوره
در صورتی که من و همسرمم فقط گفتیم خدایا سالم بده
مسلما ماهم اگر دومی دختر میشد از لینکه هر دو جنسیت رو خدا بهمون داده بود خوشحال تر بودیم ولی الانم چیزی از عشقمون به بچمون کم نمیشه
امروز کسی اومد منزل ما که به محض رسیدن گفت بعرس رو برو تعیین جنسیت بلکه دختر بشه دخترا بهترن
مادرشوهرمم گفت اره باید بره چند سال دیگه
اخه به شما چه ربطی داره مگه تاثیری تو زندگیتون داره؟
مگه بچه ها برده دست ما هستن؟
من خالم ۳ تا پسر داره
بخدا پسراش از منی که دختر هستم بیشتر به درد مامانشون میخورن
بخدا هیببچ فرقی نیست اینقدر دل مامانا رو نشکنید
حالا اگه من دوتا دختر هم داشتم همین داستان بوداااا
مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
سلام عشقا خوبید؟؟ روز گل پسرای گهواره مبارک تنشون سالم و لبشون خندون باشه ، شاهد موفقیتاشون باشید🥰😍
هفته پیش که پست گذاشتم چند ساعت بعدش یه تصادف وحشتناک داشتیم خودم که حسابی داغون شدم 🫠 فقط خدا آرتا رو برامون مثل گل نگهداشت خدایا شکرت 😍 من و همسرم از ناحیه کمر صدمه دیدیم سر من ضربه بدی خورد که تا دیروز درگیر دکتر بودم خداروشکر بهترم ولی دست راستم تاندومش کشیده شد و درد خیلی بدی دارم🥲 و مقصر هم ۲۰۶ بود که از سمت راست یهو با یه سرعتی پیچید جلوی ما که از دوربرگردون دور بزنه ، یه آقای مسن و بشدت عصبی بود که به همسرم میگفت بزار پسرام بیان تو رو قیمه قیمه کنن، نمیدونم تو حالت درد و خونریزی سرم یهو سرش فریاد کشیدم😐( خودم از حرکتم ناراحتم) فقط بهش گفتم اگه بچم چیزیش شده باشه زنده ت نمیزارم که ایشون ساکت شد، بعد دوتا پسراش زودتر از مامور و آمبولانس رسیدن، که پسرش کلی امد عذرخواهی کرد و با پدرشون بحث که این چه کاری بود چرا اینجوری رانندگی میکنی، به هرحال ما رفتیم بیمارستان هفته ای پر از درد و تنهایی رو گذروندیم🌹 ،ولی  عقب افتادم از برنامه ریزیام حتی نتونستم یک صفحه کتاب بخونم و تمام کلاسام عقب افتاد این هفته هم باید استراحت کنم ، آرتا رو هم نتونستم کلاس ببرم بچم هی بی تابی میکنه، قدر سلامتیتون رو بدونید خوشگلای من، همیشه شاد باشید 🥰🌹😍