۵ پاسخ

مگه بچت چند هفتش بود به دنیا‌اومد‌؟که رفتnicu؟

شاید شقاق باشه نه بواسیر ،اگه مراقب نباشی و تغزیتو درست نکنی تبدیل به بواسیر میشه

عزیزم خاکشیر ملینه برای معده خوبه ، حلیله سیاه هم خیلی خوبه برای معده از عطاری میتونی بگیری

سعی کن شکمت سفت کار نکنه ملین زیاد بخور

بواسیره گلم

سوال های مرتبط

مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۲ ماهگی
پارت چهارده
اومدم دراز کشیدم گفتن کمپوت گلابی بخور و چیزایی آبکی تا شکمت کار کنه ی چهار پنج ساعتی بود هیچ اتفاقی نیفتاده بود پرستار دیگه اومد گفت چیشد کار نکرد گفتم ن گفت شیاف دادن بهت گفتم ن فقط شربت گفت تا شیاف تزاری کار نمیکنه شکمت ک ی شیاف داد گذاشتم بعد نیم ساعت شکمم کار کرد اجازه دادن غذا بخورم دیگه
ولی وقتی بلند میشدم حس میکردم بخیه هام انگار دارن باز میشن ی درد و سوزش بدی داشتم ب پرستارا گفتم گفتن ن از داخله اینجایی ک تو میگی بخیه نداره
تو این مدت ب هیچ عنوان اجازه اینکه با بچه ارتباط پوستی بگیرم نداده بودن فقط شیر میخورد بچه مادرم می‌برد با کلی فاصله میزاشتی رو تختش می‌خوابید
دکترم اومد منو دید گفت مشکلی ندارد همه چیش عالیه مرخصس بشه فردا
فرداش تاسوعا بود همه جا تعطیل بود
دیگه فردا ساعتهای ده یازده بود گفتن برو کارارو برسم ترخیصی رفتیم کارارو کردیم و با کلی داستان و اذیت ترخیص کردن اومدیم خونه
چهار پنج روز اول خوب بودم بعد چهار پنج روز سر درد هام شروع شد ی سردرد خیلی عجیب و غریب ک تو عمرم تجربه نکرده بودم
با کافئین هرجور بود کنترل کردم
خداروشکر بچم زردی نداشت
همه چی بچه خوب بود خداروشکر
روزای اول دورم شلوغ بود دیگه کم کم همه رفتن من موندم بچه تا دوازدهم خونه مادرم بودم دوازده روزگی با کلی استرس دیگه اومدم خونه خودم کم کم عادت کردم

اینم از تجربه زایمان در دردسر من 😑🤣
مامان سامین مامان سامین ۲ ماهگی
بلاخره تونستم یکم بشینم😅 بیاین بگم چیشد زایمانم😶

اهرای هفته ۳۸ بودم که یهو کم کم کل بدنم دون دون شد و شروع کرد خاریدن
دکتر ک رفتم گفت به جفت حساسیت نشون دادم و ختم بارداری
حالا من چند سانت بودم؟ یک سانت
از قبلم کلی کلاس ورزش و امادگی برای زایمان و همه اینا رفته بودم
با اعتماد ب نفس بالا ک میتونم مدیریت کنم و بلدم همچی و قبول کردم بدون درد برم بیمارستان
معاینه تحریکی شدم و قرار شد فرداش برم بستری بشم
خلاصه فردا ک رفتم بیمارستان باز همون یک سانت بودم هیچ پیشرفتی نداشتم اصلا
خوراکی هایی ک ماما گفته بود و چیزایی ک یادم داده بودو اماده کردم و رفتم
اولش ک رفتم یه خانومه ای ۷سانت بود داشت زایمان میکرد به قدری دااااد میزد منم ک خدای اعتماد ب نفس ب خودم میگفتم ن من اینجوری نمیشم و ادم روش نمیشه اینقدر داد و بیداد کنه جلو کسی
امپول فشار و زدن ب سروم و علی علی شروع شد
کم کم درد داشتم تا دیگه نمیتونستم تحمل کنم بیشتر اون خانمه سر و صدا کردم ک دیگه گلوم زخم شده بود😐
نتونستم زره ای چیزی بخورم اصلا
اینمه کار ب عیچی انگار فقط خوابیده بودم رو تخت و سر و صدا میکردم
درد میگرفت ول میکرد تا میومدم نفس بگیرم دوباره دردم میگرفت
از ۱۱ صبح تا ۷.۸شب درد کشیدم تا شدم ۷ سانت
۷سانت ک شدم اسپاینال کردم و خلااااص دیگه بی حس شدم و هیچی از درد نفهمیدم فقط ی دردای خیلی خیلی کمی داشتم ک بهم میگفتن زور بزن سر بچه بیاد
دیگه ۸:۴۸دقیقه پسرم ب دنیا اومد وای هیچی از بیرون اومدن سر و بخیه نفهمیدم
تکمیلی اینم بگم ک از داخل نمیدونم ولی بیرون ۲۰تا بخیه خوردم ک همشووون پاره شدن😪
و الان بعد ۲۶روز تونستم بشینم یخورده😅
اینم نحربه من از زایمان طبیعی🫠
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۸ ماهگی
دیگه وقتی امپول بی حسی رو ک زدن من یه حس بدی داشتم انگار لصلا هواسم اونجا نبود یجوری شده بودم بعد ک دکتز اومد و شکممو پاره کرد حس میکردم داره میبره یا بدنم تکون میخورد ولی اینکه هیچ دردی نداشتم
فقط اینکه مامانای ک میخواین سزارین شین حتما شام سبک بخورین من اشتباه کردم سبک نخوردم ولی من شاممو خیلی زود خوردم ک هضم شه ولی نمیدونم چرا هضم نشده بود و کلا داشتم شام دیشبو بالا میاوردم دیکع عملم توی نیم ساعت تموم شدو دیدم ک پرستارا یه دختر کوچولو ک خیلیم کثیف بودو اوردن گذاشتن روی سینم نگم براتون ک چه حالی داشتم اون موقع انگار دنیا برای من بود همه حال بدیام یادم رفت بعد ک برش داشتن تا تمیزش کنن من همون جوری هم کلا چشمم دنبالش بود نمیتونستم ازش چشم بردارم دیگه کارم تموم شدو من گذاشتن روی تخت دیگع و بردم ریکاوری دیدم ک بچمم اوردن کنارم دارن لباس تنش میکنن ولی بهم گفتن بچتو میبریم ان ای سیو چون وزنش خیلی کمه دیگع تا یک ساعت اونجا بودم دیدم دکتر بیهوشی اومد گفت پمپ درد میخوای ولی من نمیدونستم چیه ک گفتم به شوهرم بگین من نمیدونم اونم شماره شوهرمو از پروندم برداشته بودو بهش زنگ زده بود ک اونم گفته بود میخوایم دیگه منو وقتی میبردن بخش دیدم ک شوهرمو مامانم جلوی در اتاق عمل منتظر منن وقتی بردنم اتاقم شوهرم و پرستارا گذاشتنم روی تخت اتاقم بعد مامانمو شوهرم کلی بوسم کردنو باهم حرف میزدن ولی من توی یه حال دیگه بودم بعد دکتر اومدو برام پمپ دردو وصل کرد توصیه میکنم حتما پمپ دردو وصل کنین واقعا تاثیر داره و دردتو کم میکنه دیگه وقای یکم حالم بهتر شد همش به مامانم میگفتم چرا بچم بردن ان ای سیو من بچمو میخوام
مامان andiya👼🏻 مامان andiya👼🏻 ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
😥😑
من دقیقا دوماه پیش زایمان کردم ۳۹هفته ۶ روز کل بارداریم استرس پارگی کیسه اب توهمات دیگه داشتم اخرشم کیسه آبم پاره شد و بدون هیچ دردی بستری شدم با اینکه دوسانت بودم برای خانومای ک میگن درد نداریم من تا ۴ سانت دردی حس نمیکردم خلاصه ۱۲ شب کیسه آبم پاره شد ۶ صبح ۴ سانت دردام شروع شد و ۱۱ نیم زایمان کردم دردام قابل تحمل بود و بچمم با وزن ۳۲۰۰با ۳ تا زور ب دنیا اومد حالا ازینجا داستان شروع شد بچه ب دنیا اومد ولی جفتم نیومد با کلی زور تنفس فشار دادن بعد ۱۰ دقیقه اومد و بعدش بخیه خوردم ک خیلی درد داشت من ی خوتریزی معمولی داشتم ولی هرچی پیش میرفت بیش تر میشد تا ۴۰ روز هعی گفتن عادیه تا دیدم نخیر قصد قط شدن نداره رفتم دکتر سونو دادم دیدم بعله ۴ سانت از جفتم مونده و شدید چسبیده ب رحم و با دارو هم دفع نشد برا همینم جفتم موقع زایمان گیر کرده بود خلاصه گفتن باید کورتاژ کنی اما چون چسبندگیش بالاست امکان داره باز ی تیکش بمونه و مجبور ب دوتا کورتاژ بشی برو یه شهر دیگه هیدروسکوپی کن خب منم با ی بچه کوچیک مجبور شدم چندبار برم شهر دیگه تا نوبت عمل دکتر گیرم بیاد و بتونه جوری بیهوشم کنه ک ب بچم شیر بدم ک شیر خشک نمیخوره و دیروز عمل شدم الانم خداروشکر خوبیم ولی بچم چند ساعت بی شیری کشید و نزدیک ۲۰ میلیون هزینه کردم واسه سهل انگاری دکترم
😐