متاسفانه به نتایج خوبی اندرباب بچه داری و زندگی ایده ال نرسیدم
در این لحظه با تمام وجودم فهمیدم که هرکی میگه در کنار مادر شدن میتونی پیشرفت کنی میتونی به خودسازی فردی برسی و زندگی ایده ال داشته باشی دروغ محضه،البته اگه بخوای واقعا وظیفه مادریتو به نحو احسن به انجام برسونی،نمونه ش زندگی خودم ..با تمام عشقی که به بچه م دارم و مصمم بودنم در مادر شدن در ۲۹سالگی اگه صادق باشم باید بگم کیفیت زندگیم به شدت افت کرده..نمونه ش شغلم ..با تولد حامی ما از بخش قابل توجهی از درامدمون چشم پوشی کردیم و من و همسرم تایم های کاریمون رو اف کردیم که بتونیم نوبتی پیش حامی باشیم ایشون صبح ها پیش بچه بود من سرکار بودم و بلعکس..شرایط جوری شد که همسرم صبح ها هم باید شیفت میرفت قبلا راجع بهش تاپیک گذاشتم قرار شد پرستار بگیریم یا بزارمش مهد اما وظیفه مادرنمونه بودنم حکم کرد با روانشناس مشورت کنم گفت زیر ۳سال بچه رو از خودتون جدا نکنین نتیجه چی بود یا کارم رو بزارم کنار بشینم خونه که برای من با مدرک دکترا و ۷سال توشرایط سخت درس خوندن فحش محسوب میشد یا عصرا برم سرکار که دومی رو انتخاب کردم که مساوی شد با کنسل کردن کلاس موسیقیم کلاس ورزشم خواب ظهرم و استرس مضاعف تند تند برگشتن شب از کار برای رسوندن خودم به تایم شام حامی و خوابوندنش ساعت ۹ که وظیفه مادرنمونه بودنم میگه تو رشدش اختلالی ایجاد نشه🤦‍♀️حالا صبح هام با حامی چطور میگذره؟؟؟فقط و فقط باید کنارش و مواظبش باشم نه میتونم درست آشپزی کنم نه به کارای خونه برسم چون نهایت یک ربع با خودش سرگرمه و بعدش یا نق میزنه یا سراغ یه کار خطرناک میره😮‍💨خلاصه من رد دادم شما چطور؟

تصویر
۹ پاسخ

عزیزم واسه یه تایم سه چهار ساله تحمل کن وزیاد سخت نگیر یکم بزرگتر بشه باشما همکاری میکنه سلامت وپیروز باشید

به این فکر کن که یکم بزرگ شد میزاریش مهد و میتونی به کارت برسی و موفق بشی هیچ لذتی بالاتر از وقت گذروندن با بچه نیست حتی شغل خوب و درامد خوب

عزیزم خدا بهتون کمک کنه میفهمم چی میگی ایشالا بزرگ میشه و دوباره زندگی اوکی میشه منم همینم

من همیشه میگم بچه مث ی طوفانه زندگی دیگ مثل قبل نمیشه ولی قربانی این وضعیت بیشتر مادرها هستن

عزیزم میشه بپرسم شعلتون چیه

ب نظرم باید ب راحتی شغلت رو برای سه سال بیخیال میشدی دخترعموم فوق تخصص و هییت علمی دانشگاه برای پنج سال کار نکرد نه مطب میرفت نه دانشگاه فقط ب بچش میرسید خودشم راحت تر
کار کردن کنار بچه کوچیک خیلی سخته فقط داری خودتو تحلیل میبری

حیف اون همه درسی که خوندی💔

عزیزم به عنوان یه روانشناس بهتون میگم قرار نبود بخاطر یه مادر نمونه از همه چیزت بزنی میتونستی اینطوری فکر کنی اگه این تایم تنهاش میذارم میرم سرکار بخاطر رفاه خود بچس قراره در اینده به من افتخار کنه من خودم الان درس میخونم بچمم نگه میدارم روزایی که میرم کلاس و نیستم پیش مامانمه
شما نباید میذاشتی بچه انقد وابسته شما بشه الان اگر بچسبه بهت اظطراب جدایی رو طی نمیکنه و بعدا برا مدرسه ومهد هم مشکل ایجاد میشه حتما نباید از همه چیزت بزنی که بشی مادر نمونه

منم قبلش باشگاه وسرکار وتفریح وخرید وخونه داری خیلی خوبی داشتم الان فقط آنه وآنه وآنه چون کمکی ندارم

سوال های مرتبط

مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱ سالگی
یه تجربه از بچه دوم آوردن بهتون بگم؟🥰

این روزا میبینم خیلی ها برای دومین بار باردار شدن
دوست داشتم تجربه های مثبتم رو به اشتراک بزارم باهاتون


من از اون اول بارداریم خیلی برام مهم بود
یونس حس مثبتی داشته باشه به خواهرش
🔺براش کتاب داستان هایی که در مورد خواهر یا برادر دار شدن بود می‌خوندم
روزا صحبت می‌کردیم در مورد نینی توی دلم

🔺بعد که السا به دنیا اومد
همسرم رفت برای یونس یه دوچرخه خرید
گفتیم آبجی واست کادو خریده
خیلی حالش رو خوب کرد این کادو
و هر روز با بابای خودم می‌رفت پارک


🔺بعد چون یونس خیلی بابایی بود
به همسرم گفتم میای خونه سمت السا نیا
اصلا بغلش نکن
فقط با یونس وقت بگذرون
خلاصه که یونس می‌خوابید
همسرم میومد پیش السا


یکی دو ماه گذشت با همه این کارهایی که کردیم
یونس خیلی بهونه گیر شد بود
دائم لجبازی میکرد
البته با مادرم مهد می‌رفت
با باباش هرشب پارک یا خانه بازی
با مشاور صحبت کردم
گفت چون از تو دور شده
یه بچه دیگه رو شیر میدی و بغل می‌کنی ناراحته ناراحتیش رو با لجبازی نشون میده
گفت السا الان فقط به شیر و خواب و پوشک تمیز نیز داره
بیشتر توجه آن رو بزار برای یونس

خلاصه که دیگه مهد هم خودم میبردمش
اون زمان هایی که بیرون بودیم السا پیش مامانم بود

🔺یه نکته مهم هم روتین بچه اول اصلا بهم نخوره
یعنی اگر پارک می‌رفتید
اگر مهد می‌رفت
اگر آخر هفته گردش داشتید
اون روتین رو بعد از به دنیا اومدن بچه هم داشته باشید


السا که هشت ماهه شد
یکم شیرین بازی هاش شروع شد😍
خداروشکر این دوتا دیگه رفیق شدن


ادامه توی کامنت👇
مامان ‌‌‌ایلیا مامان ‌‌‌ایلیا ۱ سالگی
روی صحبتم بیشتر با ماماناییه که تازه مادر شدن، مادرایی که مثل اون روزهای خودم حس می‌کنن توی یک باتلاق گیر افتادن و قرار نیست هیچ وقت از توش دربیان و هیچ کسی نه درکشون می‌کنه نه می‌تونه کمکی بهشون بکنه، مامانایی که با وجود این که جوری عاشق نوزادشونن که تا قبل از اون عاشق کس دیگه‌ای نبودن ولی خسته‌ن و بی‌نهایت احساس تنهایی می‌کنن، می‌خوام بگم خیلی از ماها این شرایط رو تجربه کردیم، حالا بعضی‌ها کمتر بعضی‌ها بیشتر، من خودم تا سه ماه اول فقططططط نشسته بودم داشتم بچه شیر میدادم چون شیرم کم بود و دائم زیر سینه بود پسرم و واقعا حتی حموم رفتن هم برام سخت بود چه برسه به کارای خونه و آشپزی، این در شرایطی بود که بارداریم هم برنامه ریزی شده نبود و درست تو شرایطی که من درگیر دفاع ارشدم و مقاله و شروع دکترا و این مسائل بودم پیش اومد، با این که هیچ وقت ناشکری نکردم بابتش ولی خییییلی خییییلی سخت گذشت، فکر می‌کردم دنیا دیگه برام تموم شده و همه اهداف و آرزوهامو باید ببوسم بذارم کنار، ولی اگر بخوام منصف باشم هر چی جلوتر رفت بیشتر تونستم به روتین زندگی خودم قبل از به دنیا اومدن بچه نزدیک شم،
ادامه تو کامنت
مامان شکر پنیر مامان شکر پنیر ۱ سالگی
شیر شب هم از چهار ماهگی شروع کردم و از نزدیکترین تایم به وعده شب شروع کردم مثلا پنج ماهگی که غذا خور شد شام می‌دادم بعد نیمساعت شیر و بعد نیمساعت خواب و بعد به ترتیب از نزدیکترین تایم به وعده غذایی شروع به خذف کردم مثلا ده شب رو آب میدادم یک یا دو بامداد رو شیر میدادم بعد کم کم تایم گرفتم از ۱۵ دقیقه شروع کردم و هر سه شب دو سه دقیقه کم کردم تا تایم ۵ صبح که طرفای شش ماهگی بود و واسه دندون و مشورت با متخصص خواب این وعده تا حوالی یازده ماهگی ادامه داشت تا حذف کلی با همون شیوه قبلی شیر روز هم دخترم پنج‌وعده می‌خواد که با بازی و … دو نه دونه حذف کردم البته دخترم خودش تایم شب قبل خواب رو اول حذف کرد چون غذا و آب می‌خواد دیگه شیر تمایل نداشت و کم کم شیر پاستوریزه توی لیوان نی دار بهش دادم تا حس نمیدن درش ارضا بشه و سینه نخواد
البته دختر من یکساله ک شد پنج وعده در ۲۴ ساعت شیر می‌خورد که با آمادگی خودم و دخترم و با توجه به تحقیقات که شیر بعد یکسالگی ارزش غذایی نداره و صرفا یک عادت هست این پنج وعده رو شروع به کم کردن کردیم چون بچه یکساله نهایتا سه وعده شیر باید بخوره و کم کم با پیشنهاد جایگزین مثل میوه های آبدار و خنک و شیر گرم پاستوریزه تو لیوان نی دار و بازی و سرگرم کردنش وعده ها رو کم کردیم و سیزده ماهش که بود خودش کلا دیگه شیر نخورد و الان شیر پاستوریزه می‌خوره
مامان شکر پنیر مامان شکر پنیر ۱ سالگی
سلام عزیزای دل دوستای خوبم مامان های قشنگ

امروز یه پیام گذاشتم که در ادامه اون اومدم تا تجربه خودم رو در مورد از شیر گرفتن بگم

البته اینم بگم که دختر من در کل بچه سختی نیست و خیلی قانونمند هست

من از همون یکی دو ماهگی دخترم اصلا بهش هر دقیقه شیر ندادم طبق برنامه پنجره بیداری متناسب با سنش پیش رفتم مثلا برای یک ماه ۴۵ دقیقه بیداری بود من دخترم رو با روتین می‌خوابوندم بعد که بیدار می‌شد همون اول بهش شیر میدادم اونم فقط در حدی که خودش می‌خورد نه زیادی مثلا اون موقع ها دختر من تهش پنج دقیقه شیر می‌خورد اونم از یک سینه و سیر می‌شد و سینه دوم رو نمی‌خورد کلی هم ای همین گهواره و اطرافیان شنیده بودم که بچه باید بیست دقیقه مک بزنه امت با مشورت و مطالعه با پزشکان و … دیدم اشتباه هست و دختر من با همون پنج دقیقه سیر می‌شد
از طرفی شب ها هم چون دخترم ۳۸ هفته کامل به دنیا اومده بود و نارس نبود خداروشکر و ورن حداقلی رو داشت باز هم به اجبار بیدارش نمی‌کردم و هر وقت خودش می‌خواست بیدار می‌شد دکتر گفت نهایتا ۴ ساعت خودت شیر بده اما دختر من نمی‌خورد و ساعتش رو پیدا کردم دختر من پنج ساعته بود و بهش اجازه دادم هر زمان خودش بیدار شد بخوره این باعث شد که دختر من برای شیر شب و روز روتین و ساعت داشته باشه یعنی سر ساعت شیر می‌خواد و دفعات شیرش مشخص بود بزرگ‌تر که شد دیگه سر هر غر و گریه ای بهش شیر نمی‌دادم چون تایمش مشخص بود برای حذف شیر شب هم از چهار ماهگی شروع کردم و از نزدیکترین تایم به وعده شب شروع کردم

توی کانال تلگرام کامل گذاشتم خیلی طولانی شد باید چند سری بگذارم

https://t.me/babyfood_momybahare
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
یه سوال
وااااقعا فکر میکنید بچه ها ، بزرگ بشن مسؤلیتی در قبال ما دارن؟
دیدتون فقط از جانت پدر مادر باشه ، کاری یه فرزند بودن خودتون و پدر مادرتون ندارم، فقط خود والدتون رو ببینید و بچتون رو

این که شما خواستید بچه بیارید ، و مسلما وظیفتونه ، لطف نیستا ، وظیفست رسیدگی و مراقبت ازش و هرررررکاریم براش بکنید ، همه و همه از روی لطف و علاقست ، معامله نیست ، زوریم نیست
پس اون بچه حقی در قبال ما نداره ، منه مادر خودم آوردمش توی این دنیا ، خودمم باید ازش مراقبت کنم و زندگی کردن بهش یاد بدم ، این وظیفه منه

انتظار ندارم وقتی پیر شدم و بچم اول جوونیشه، تازه بخواد دردسرای منو داشته باشه یا ازم مراقبت دائم کنه ، یا ببرتم تو خونش با همسرش و هزار تا چیز دیگه

پس ، پدر ها و مادر ها
تااااا میتونید برای پیری و کوری خودتون آماده باشید و برنامه داشته باشید و پس انداز کنید ، چرا که قرار نیست یه بازه زیادی از عمر بچتون صرف نگهداری از شما بشه ، شما نگهداری کردید از اون چون بچتون بود ، خودتون خواستید و همش با عشق بوده ، ولی اون احساسش تماما با عذاب وجدان همراهه ، اون عشقی که پدر مادر داره رو مسلما فرزند اون زمان نداره

این طرز فکر منه برای بچه خودم و خودم
مامان شکوفه گیلاس🍒🌱 مامان شکوفه گیلاس🍒🌱 ۱۸ ماهگی
دو روزه که فست رو رسوندم به ۱۸ ساعت!
و درکمال ناباوری اصلا اذیت نمیشم
چندهفته پیش با ۱۲ ساعت هم اذیت بودم
از شنبه دوباره استارت ورزش رو میزنم🥰
به همسرم گفتم صبح ها هرطور که شده باید یکم دیرتر بره سرکار بمونه پیش دخترمون که من صبح زود برم بدوام و بیام 🏃🏻‍♀️بعد ساعت ۷ بره
که خداروشکر قبول کرده و من خوشحال ترینم😌
سخت شده…استراحتم کم شده، خوابم کمه، رژیم حذف قند دارم و دارم برای نوشابا جون میدم🫠
ولی حالم خوبه
همین که چندتا قدم برای خودم
فقط و فقط برای خودم و سلامتیم برداشتم
روحیه و حالم بهتره🤌🏼
شیر مادر رو کامل قطع کردم و دخترم دیگه فقط موقع خواب یک وعده شیر خشک میخوره.
بهتر میخوابه، غذا خوردنش هم خداروشکر بهتر شده.
خودمم نفس میکشم یکم…
دوباره رانندگی و پشت رل نشستن رو شروع کردم.
خلاصه که اگر خودم دست خودمو نگیرم و بلند نشم و شروع نکنم هیشکی عین خیالش نیست! هیشکی
پس مثل همیشه فقط و فقط باید رو خودم حساب کنم
خودم حال خوب و انرژی مثبت باشم که به دخترم و همسرم هم انتقال بدم🥰
بعد از اینا میرم سراغ پکیج قرتی بازی😄که میام میگم براتان🤌🏼
فعلا هیچی برام مهمتر از سلامتی و زندگی سالم نیست
والا! مگه چندسالمه و چقد زندگی بهم فرصت میده که خودمو از همه چی محروم کنم؟!
پس بسم الله بگو و شروع کن🤝🏻

اینم عکس قبل بارداری که به زودی دوباره بهش میرسم🤙🏽
مامان هلی سه قلو ها مامان هلی سه قلو ها ۱ سالگی
خیلی خب مامان های عزیزی که بچه تون همسن بچه های من هستش لطفا بخونین ❤️

وقتی من میگم دارم با بچه م تمرین میکنم جیش گفتن رو دلیل بر این نیس که شما بری به زور بچه رو از پوشک بگیری بچه شب ادراری بگیره استرس بگیره تمرکز و یادگیریش و از دست بده یا کم‌کاری کنه شما اعصابت به هم بریزه سر بچه داد بزنی یا کثیف کاری کنه کتکش بزنی

بچه ی شما توی ۱۸ ماهگی هنوز آماده از پوشک گرفتن نیس نمیدونم دختر خالم ۱۴ ماهگی گرفت دختر همسایه مون ۱۶ ماهگی گرفت منم باید بگیرم نداریم بچه ها با هم فرق دارن اون فقط به بچه ش ظلم کرده همین 👌
فقط برای راحتی خودش و جیب شوهرش به زور بچه رو از پوشک گرفته

تا روزی که بچه شما با زبون خودش جیش نگفته به زور از پوشک نگیر


هلمای من ۲ سال و نیمه بود از پوشک گرفتمش همه میگفتن شوهر کردنی شده پوشک داره ولی بچه من اذیت میشد زودتر از اون و حرف مردم ارزشی نداره 🙏


حالا بعضیا بهم گفتن من از شیر هم گرفتمش مثلا تو ذهن خودشون مسابقه میدن با بقیه😃

من ترجیح میدم تا پایان دو سال در کنار شیر حیوانی بچه ها شیر خشک رو بخورن چون شیر خشک غنی شده هستش و موادی که به شیر خشک اضافه شده تو شیر گاو یا گاومیش و یا بز وجود نداره بعد اون هم باز شیر رو ترک نمیکنیم فقط شیر خشک رو حذف میکنیم به جاش شیر حیوانی میدم
مامان ساره مامان ساره ۱ سالگی
مامانا بلاخره با یه هفته تاخیر ما هم واکسن18ماهگی امروز زدیم.
تو مرکز بهداشت از بس گریه کرد تمام صداش کیپ شد منتها تو ماشین دیگه با مامانم یکم بازی کرد تا رسیدیم خونه خوابش میومد خیلی چون قبل بردن به بهداشت ساعت7/30بیدارش کردم بعد تا8بهش شربت پاراکید دادم بجای قطره اونم5سی سی بخاطر همون بیدار شدن و تاثیر دارو خسته بود دیگه یه نیم ساعت بزور با اسب اینا سرگرمش کردم که یکم راه بره بعد اون خودش رفت سمت نانوش که لالا کنم اما چون خیلی بد واکسن بود تا الان که تجربه داشتیم دیگه وسایلاش برداشتیم از صبح مستقیم اومدیم خونه مامانم اینا با اینکه دوتا خیابون فاصله داریم اما مامانم گفت بیا اینجا من حواسم به بچه باشه خونه نمون دیگه چون سریای قبل هم کلا تایم واکسن خودش کنارم بود با همه این توضیحا لطفا دعا کنید که سبک ترین حالت براش بگذره چون تازه وزنش رسیده10کیلو ولی ماشاالله قدش84بهم گفت اما من همیشه یکی دوستانت خطا در نظر میگیرم که شاید کوتاه تر باشه قد بچه اونا تند تند اندازه میگیرن