هزار تا امید و آرزو داشتم برای آمینم... آمین اسمی بود که انتخاب کرده بودیم .... بچه ۲۴۰۰ نارس رو آوردن پیشم ... افت قند گرفت و بدنش پر از عفونت شد ریه های درگیر صددرصد از بغلم بردنش .
بستری شد و من با شکم پاره دست خالی برگشتم خونه ..... توی اتاق حبس کردم خودمو قسم دادم هرکسی که ب فکرم میرسید بعد دوروز برگشتم پیشش دیدم نیست خالیه جاش .... پاهام بی حس شد روی زمین بیمارستان صیاد نشستم و زجه زدم ... گفتن رفته آن ای سیو به علت مشکوک ب تشنج ... یک ماه تمام من سوختم اشک ریختم زجه زدم توی راه رو های بیمارستان صیاد. شبا جلوی دهنم و میگرفتم ک مامانای دیگه بیدار نشم و من اشک می ریختم قسم دادم ب امم رضا امامت سپردم .... بعد یکماه کمکم جون گرفت . چشماش باز شد . عفونت از بین رفت و تموم این ها اشتباهات پزشکی بود ... نه هیدروسفال نه تشنج ...ولی مگه برای من جبران شد ؟؟ مگه کسی فهمید من شبی که زایمان کردم تا صبحش چی گذشت بهم مگه فراموش میشه؟؟. بعد یکماه اومدیم خونه ولی بازم بستری شد ۳ بار عفونت گرفت و...... من دوماه اول زندگی پسرم هیچی نفهمیدم هیچی . همش استرس. وراهی بیمارستان ولی الان گذشت ....بزرگ شده گردن گرفت غلت زد غذا خورد میخنده واسم و البته سالمه سالم . ولی من هیچ وقت آدم سابق نشدم
خدا نگذره ازشون
چقد گریه کردم نصف شبی 😭😭😭
الهی بمیرم واقعا ناراحت شدم برات
اشکمو در اوردی دختر قلبم خون شد خداروشکر خوبه سلامته هیچی نمیتونم بگم واقعا خیلی سخته من که با خوندنش گریم گرفت و سر درد گرفتم تو چقدر صبور و قوی بودی دمت گرم
شاهدم چقد اذیت و ناراحت بودی
پسر منم با وزن ۲۳۵۰دور سرش ۳۴بود اونم مستقیم رفت ان ای سیو اما کادر بیمارستانی که زایمان کردم عالی بودن خدا خیرشون بوده
الهی عزیزم چقدر سختی کشیدی، من درکت میکنم چون پسر منم یهویی بدنیااومد و هنوز هموزه تو شوکم انگار نمیتونم اون اتفاقایی که افتادو قبول کنم انگار اون روزا کوکم کرده بودن که قوی باشم همش با کلی درد و بخیه و بی خپتبی بالاسر پسرم باشم بی حس بودم هیچی نمیفهمیدم فقط دلم میخاست پیششباشم بهش برسم اون گوکولی بودنای بعد زاسمان اناق پر سیسمونی قشنگ ما تبدیل شد به یه گن صورتی و یه دستگاه ومانیتور که همش چشمون بهشه.اللن که گذشته خدارو شکر که بچه هامون پیشمونن وسالمن ولی الان انگار تازه میفهمم چه بلاها و استرسایی سرم اومده انگار تازه ادم میفهمه چقدر سخت بودادم شاید به رو خودش میاره ولی نصف عصبی و بی تحمل بودنامون مال اون روزاس
😭الهی بمیرم براش دلت دختر چی کشیدی
خدا لعنت کنه کادر بیمارستان صیاد
همشون عوضین
منم یه بار گذرم افتاد بهشون
دکتر سونوش بهم گفت عقلت کمه اومدی صیاد
بچه ات رو میکشن
خودم رضایت دادم رفتم
خداروشکر رفتم پیش دکترم گفتن هیچ مشکلی نیست
صیاد بهم گفته بود جفتت کنده شده تو ۲۰ هفته
وای یاد خودم افتادم دقیقا منم آدم سابق نشدم بچه منم دو کیلو چهار صد اومد دنیا باورم نمیشد بچه من باشه چهل هفته ۴ روز شوکه شده بودم بدش بستری شد منم با شکم پاره یه هفته بالا سر تخش خیلی سختی کشیدم خلاصشو گفتم حالا اینکه جچور زایمان کردم چیا سرم اومد با اون دکترا پرستارا بماند هیچ وقت از خاطرم نمیره اون رفتارا لعنتیا بچه بدیمو میرم بیمارستان شخصی اینم اشتبا خودم بود رفتم دولتی درکل خیلی برام رنج داشت چهل هفته ۴ روز بچه نارس باشه عفونت خون زردی بالا داشته باشه چند سال پیر شدم
خداروشکر ک ب خیر گذشت تموم شد .هیچ کسی جز خدا نگه دار نیست .اون ادماهم اون دنیا تقاص پس میدن .اونام زن هستن واقعا حال ی زن دیگرو نمیفهمن .قطعا آدم نیستن.
الهی دورت بگردم چ لحظهای سختی کشیدی درکت میکنم چون همچین حرفی رومنم ازدکترشنیدم وتواتاق عمل تامرزسکته قلبی پیش رفتم. خدالعنت کنه اون خیرندیدهارو ک تواون وضع اینطوربهت شوک واردکردن کاش هیچوقت بیمارستان صیادنمیرفتی .من خودم ازاول بارداری ب شوهرم گفتم بمیرمم اون بیمارستان نمیرم
قلبم درد گرفت اشکمم اومد خدا لعنتشون کنه با این جور رفتارو حرکتشون
میدونم که خیلی سخت گذشته
ولی سعی کن بهش فکر نکنی
خداروشکر که هم خودت هم بچه سالم هستید
کادر پزشکی خیلی بیشعورن نود درصد
دکترای خودخواه پرستارای خسته و از زیر کار در رو....
منم خاطره بدی از زایمانم دارم نمیبخشمشون
چ سخته خواهر چیاکشیدی، فقط خدا ب دلت نگاه کنه و آروم بشی
خدا لعنتشون کنه من رفته بودم با محیط بیمارستان اشنا بشم دکتر گفت تست حرکت هم بگیر که بعد از پنج دقیقه به منم گفتن بچه حرکت نداده ضربان قلبش پایینه در عرض ده دقیقه شریفات سزارین شدم هیچ حسی نداشتم همش ترس حال بد میگفتم خدایا الان من چی یگم بگم بعد ۸ سال نتونستم نگهش دارم چطور من مادری هستم که متوجه نشدم بچم تکوناش کمه آخه بچه اولم بود وای که نگم همش استرس خدایا شکرت که بخیر گذشت ولی پسرم صدای قلب داره گفتن چند تا مویرگ اضافه داره تو قلبش کسی بجز خودم نمیدونه خدایا دارم اتیش میگیرم انگار ی تیکه اتیش دادن تو دستم و هیچ کاری ازم بر نمیاد دعا کنین ماه آینده میبرمش اکو درست شده باشه
شکر خدا
کاملا درکت میکنم عزیزم دلارزم چهارروز ان آی سیو بستری بود شب اول واقعا مشکل داشت بچم ولی بقیه شبا مطمعن بودم بخاطر پول بچمو نگه داشتن تازه بچه من هیچیش نبود و من مطمعن بودم با این حال بخاطر دوری از بچم آب شدم روزدوم افسردگی شدید گرفته بودم طوری که بچمو دوس نداشتم دیگه ازمادرشدن پشیمون شده بودم خیلی حال گ*وهی بود پرازتناقض بود
الههییی بگرردممم
بمیرم خداروشکر تنش همیشه سلامت ♥️
پسر من با دور سز ۳۶ بدنیا اومد
دختر منم با وزن 2300 دور سرش 34 بود
الهی عزیزم
خدا ببخشه بهت
ان شالا دامادش کنی عزیزم
خدا لعنتشون کنه چطور دلشون اومد
دور سر۳۴ که هیدروسفال نیست چرا همچین حرفی زده
هیدرو سفال چیه؟
خدالعنتشون کنه دل یه مادردرد میارن
الهی بمیرم برای دلت خدا لعنتشون کنه 🥲
چ پرسنل و دکتر نفهمی
منم سر زایمانم ک طبیعی بودم
داشتم میمردم از درد کثافت دکتره داشت با گوشی بازی میکرد
میگفتم ترو خدا فشار رومه درد دارم کمکم کن ب دادم برس
میگف چیزی نیس طبیعیه بچه ب دنیا بیاد خوب میشی 😒
عزیزم قلبم یه لحظه وایساد🥲🥲 چه دکتر بیشعوری
الهی بمیرم برا دلت میدونم چی کشیدی
منم کشیدم خواهر و میدونم میدونم وایی امان ولی الان دیگه فکر نکن خواهر عزیرم هر موقع یادت افتاد فقط بگو خدایا شکرت خدایا شکر ت خدایا شکرت
الهی خدا لعنتشون کنه قلبم آتیش گرفت برات خدایا
منم پسرم ۳۴ بود دور سرش
شوهرم میگه انیشتین میشن بااین سراشون😂😂
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.