سلام.
خانوما ببینید حرف من درسته یانه
جای من بودید چکار می‌کردید
سر به دنیا اومدن دخترم هیچ کدوم از برادرشوهرام نیومدن دیدن دخترم با اینکه یکیش دیوار به دیوار و بقیه تو یه خیابون هستیم
فقط جاری هام اومدن درسته شاید روشون نشده ولی بعد ۱۰ روزگی که باید میومدن دیدنش
حتی پدرشوهرم تو یه حیاطیم اصلا نیومد تو خونه بچم ببینه ۴روزم موقع زایمان بیمارستان بودم چون بچم زردی داشت هیچ کدوم نیومدن روزی که اومدم خونه مادرشوهرم فرداش رفت همون شهری که زایمان کردم. اصلا کادویی هم نداد. و بعد ۶ماه که عید نوروز شد رفتیم عید دیدنی خونه عموش اونجا تازه دخترم دید عموش.(توی این ۶ ماه من ۲ باری رفتم خونشون عیادت جاریم تنها بدون بچه)
الان عروس جاریم بچش به دنیا اومده (پسرش تک فرزنده و باهم زندگی میکنن) منم به شوهرم گفتم تو هم نرو من خودم میرم وایستا تو هم عید شد اومدن بچش ببین
شما بودین چکار می‌کردید
حتی همون پسر برادر شوهرمم نیومد.
اگه برم دلم واسه دخترم و خودم میسوزه کسی توجه نکرد بهمون
مگه دخترم چی کم داشت یا من و شوهرم.
الان مادرشوهرم خوشحاله میگه قربونی ببرم بکشم واس بچه میاد از راه
پدرشوهرم همه میرن دیدنش
اون وقت ما دو قدم در های ورودی مون باهم فاصله داشت پدرشوهرم نکرد بیاد تو خونه بگه بچت چه شکلیه.

۱۳ پاسخ

دقیقا مثل خودشون باید رفتار کنی عزیزم اگه ی دفعه هم اونا گله کردن توام بگو ااا من فکر کردم رسمتونه که این مدلی میرید دیدنی این چیزا از شما یاد گرفتم خودتو بچتو کوچیک نکن خواهر

نرو بعد ۲ ماه خودت تنها برو

عزیزم با ادما مثل خودشون باش تا ازت سواستفاده نکنن بعضیا بیشعورن فرق پسر دختر چیه خدا ازشون نگذره دیگه این همه پیشرفت داشتیم تو دنیا یه سریا همچنان عقب موندن

مثل خودشون رفتار کن از هر دستی بدی از همون دست میگیری وقتی اونا اینجوری میکنن تو هم مثل خودشون باش
اخ از دست این اقوام شوهر
که همیشه ی رنجی دارن

من جای شما بودم دقیقا مثل خودشون رفتار میکردم تا یاد بگیرن بچه هر کسی براش عزیزه

ب نظرم یکم سخت میگیری و رو چیزایی ک اهمیتش خیلی پایین خودتو درگیر میکنی ...
چ ارزشی داره اومدن و توجه اونا ک بخای براشون تلافی هم بکنی و بهشون بفهمونی رفتارشون برات مهم بوده

چرا اون موقع با شما اینجوری کردن مشکلی داشتین؟چجوری واقعا برای نوه خودشون اینقدر سرد بودن؟عجیبن چقدر،شما هم نرو همسرتم نزار بره به این زودیا

هرجور رفتار کردن توام همون طور رفتار کن

بهتر برا تو هر ی نرن و بیان بهتر برو بابا خودتون رو عشقه

درست میگی با هر کی دقیقا مثل خودش رفتار کن نه بیشتر

شما هم‌ نرو عزیزم، وقتی اونا نیومدن شوهر شما چرا بره؟ فقط خودتون برید

اصلا نیازی نیست شوهرت بره خودت برو اون خانم هم معذب نمیشه

تازه دخترم ۲ماهه اینا بود
همین‌جاریم که الان نوه اش دنیا اومده و دختر عموی شوهرم هم هست بیمارستان عمل کرده بود
ماهم شهر بودیم شوهرم گفت بیا بریم پیشش منم رفتم
ولی اونا هیچ وقت بعدش نیومدن دیدن دخترم

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
مامان مهیار مامان مهیار ۳ سالگی
خانما یه مشورت میخام ازتون
پایین خونه مادرشوهرم اینا یه زن و شوهر افغان اومدن جدیدا اجاره کردن که یه دختر تقریبا دوساله دارن (شوهره چندساله اینجاست کارگره میشناسیمش)آدمای خوبی هم هستن
پسرم چندبار داخل کوچه مون با دخترشون بازی کرده
امروز من خونه مادرشوهرم داشتم نهار درست میکردم یه لحظه پسرم از پله ها رفت پایین و رفت خونشون من خواستم برم بیارمش چندبار صداش کردم دیدم خانمه میگه بزار باشه بازی کنه گفتم اذیتتون میکنه گفت نه کاری نداره داره بازی میکنه
من تقریبا یه ربع صبر کردم بعد رفتم دنبالش بیارمش دیدم مامانش یه پفک بزرگ باز کرده جلوشون گذاشته پسرم با چه حرص و ولعی داره پفک میخوره(من زیاد چیپس و پفک به پسرم نمیدم مخصوصا نزدیک ناهار)خودشم داشته داخل حمام لباس میشسته
خونشون تقریبا تمیز بود ولی من متاسفانه خیلی بددلم نمیدونم چرا از اون شرایط خوشم نیومد
پسرمو بسختی راضیش کردم بیارم خونه خانمه خیلی مهربون بود به پسرم گفت حالا یه بوس به خاله بده برو خودش صورت پسرمو بوسید
خلاصه من پسرمو آوردم بالا چون پفک زیاد خورده بود اصلا نهار نخورد ..اینم بگم این بنده خداها اصلا غذا درست نمیکنن یعنی من اصلا ندیدم فقط چیپس و پفک‌و کیک و کلوچه مغازه رو میخرن
پسرم بعد نهار باز میخاست بره خونشون من بلند گفتم پس خونه نرو فقط تو حیاط با نینی بازی کن فکر کنم از اینکه گفتم خونه نرو خانمه یه کوچولو ناراحت شد
حالا سوالم اینه شما جای من بودین میزاشتین بچتون بره خونشون باهاشون بازی کنه یا نه؟؟
اینم بگم دختره اینقدر خوشگل و بامزست که همه ازش خوششون میاد و باهاش بازی میکنن
فقط بگین من اجازه بدم پسرم بره یا نه
چون اینا تازه اومدن فعلا هم هستن دوست ندارم پسرم عادت کنه
اصلا خیلی درگیرم نمیدونم چیکار کنم
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
نمیدونم من حساس شدم یا بچه بزرگ کردن واقعا این مشکلات رو داره.
چند هفته پیش مهراد رو چند جلسه بردم مهد. بعد از چند جلسه مربیش گفت مهراد چهاربار سطل آشغال رو خالی کرده. گفت به نظرم ببرید پیش روانشناس ببینید باید با چه تکنیکی باهاش کار کنیم هم شما از خونه و هم ماز از مهد. گفتم باشه.
جلسه بعدی که بردمش مهد گفت نمیخوام برم و اونجا هم که رفتیم، نموند اصلا! روانشناس گفت اگه سرکار نمیری الان هنوز زوده برای مهد بردن و در مورد زفتارای پسرمم که گفتم گفت باید ببری متخصص مغز و اعصاب. شاید بیش فعالی داره.
رفتیم پیش متخصص و اون روز مهراد داشت مطب رو به هم میریخت به همه چیز دست زد حتی رفت کامپیوتر دکتر رو از برق کشید و خلاصه دکتر گفت لازمه دارو بخوره چون بچه‌های اینطوری حرف زیاد می‌شنون و لراشون خوب نیست. اسیب می‌بینند. اینطوری خودشونم راحتترن.
حالا دوهفته‌ای هست دارو میخوره. دیروز رفتم دیدن مادرم که از کربلا اومده، مهراد بازم شیطونی میکرد و مامانم به شوخی گفت داروها رو‌اشتباهی شاید داره میخوره!
من ناراحت شدم واقعا. وقتی بچه دارو نمیخورد یک سره میگفتن چرا اینطوری میکنه، چرا فلان، خونه هم همینقدر اذیت میکنه؟! و کلا هبچکس حوصله نداشت حالا هم که دارو دارم میدم و واقعا روش تاثیر داشته باید بازم حرف بشنوم.
کاش میشد بچه‌مونو ببریم یه گوشه بزرگ کنیم دور از همه.
شما مادرید شما درک میکنید واقعا از این شرایط خسته شدم.
چند وقت پیشم نزدیک بود پسرم تلویزیون خونه مادرشوهرم رو بندازه، پدرشوهرم یه قشقرقی به پا کرد!