پارت دوم
دوران بارداری خوبی داشتم .البته به جز اون یک هفته ای که شوهرم نبود کمی دلتنگ میشدم.
و از 7 ماهگی هم بخاطر اینکه بند ناف پیچیده بود دور گردن مهدیار مدام میرفتم زایشگاه یه روز درمیان.چون خواهرم ماما بود توهمون زایشگاه دیگه تامیرفتم فوری پذیرش و تخت خالی میکردن ونورا قلب وخلاصه باشوخی خنده میومدم خونه کلا بهم خوش می‌گذشت اصلا نگران بند ناف هم نبودم.
دکتر تاریخ زایمان. و بهم گفته بود19 آذر و دیگه یا اداره هماهنگ کزدم که واسه بزج 7 و8 من بزم سرکار .حوصله نداشتم بمونم خونه تنها باشم حداقل تومدرسه پیش بچه هایودم مشغول بودم

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

علت دیر افتادن بند ناف نوزاد
علت دیر افتادن بند ناف نوزاد و روش‌های تسریع در افتادن بند...
عفونت ناف نوزاد
عفونت ناف نوزاد | از علائم تا روش‌های درمان آن
چگونه بعد از بارداری یک شکم تخت داشته باشیم؟
چگونه بعد از بارداری یک شکم تخت داشته باشیم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟

سوال های مرتبط

مامان کوروش 🫀🫀 مامان کوروش 🫀🫀 ۱۴ ماهگی
یاد پارسال این موقع میفتم ناخودآگاه اشکام سرازیر میشه …
این موقع ها بود با یه صدایی از خواب بیدار شدم …
کلا خیس شده بودم کیسه آبم پاره شده بود …
شوهرم شیفت بود با اسنپ با مامانم رفتیم بیمارستان …
یه حس عجیب غریب هم خوشحال هم نگران …
اخه بند ناف دو دور دور گردن پسرم پیچیده بود …
به لطف خدا ساعت ۹صبح سزارین شدم و فرشته خونمون دنیا اومد 🫀
الهی هزاران بار شکرت 🙏🏻
مشاهده ۵ پاسخ
مامان دختر باباش مامان دختر باباش ۱۵ ماهگی
بند ناف بپیچه دور گردن بچه خطرناکه؟ تو ماه هفتم؟
مشاهده ۲ پاسخ
مامان ماهلین و نیلا مامان ماهلین و نیلا ۱۲ ماهگی
سلام سلااام . بیاید میخوام از تجربه ام تو بیمارستان قائم کرج بگم . البته توجه کنید که هنوز زایمان نکردم . فشارم بالا رفته بود و مشکوک به مسمومیت بارداری بودم یک‌روز تحت نظر بستری کردن .
باید بگم که تو قسمت زایشگاه رسیدگی ماما ها و کمک پرستار عالی بود ، تند تند سر میزدن . برخورد و اخلاقشون عالی بود . چه اونا که جوون بودن و چه اونا که سنشون بیشتر بود . غذای هم خوب بود . اصلا بیمارستان کثیفی نبود . من چون بستری بودم خیلی کارا سریع برام انجام شد ، سونوگرافی و اکوی قلب و آزمایشات و ... بعدم که رفتم بخش ، اتاقم دو تخته بود تنها بودم ، اونجا هم رسیدگی خوب بود .
در کل بخوام بگم
اگر برگردم عقب پارسال هم برای زایمان ماهلین میرفتم قائم ، نه که برم آرام و الکی کلی هزینه کنم ، چون دقیقا همون خدمات رو گرفتم فقط زایمان نکرده بودم😂😂 این عکس هم اتاق تحت نظر بود پره اکلامیسی ،تو زایشگاه .
اینجا فقط تو زایشگاه باید گوشی و طلا و اینا رو بدید به همراهتون ، دلایلی که آوردن برای من قانع کننده بود الته تا حدودی . لباسشون هم قشنگ بود😂
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱۲ ماهگی
تاریخ زایمان مشخص شد 19 آذر ماه.
شوهرمم باخیال راحت گفت بزم سرکار جندروژ بیشترم میمونم که بعدزایمانت کنارت باشم.گفت این دوهفته آخر بزو پیش مامانت خیالم راحت باشه.با اصرار شوهرم رفتم پیشش. خب من 11 آذر رفتن پیش مامانم و همه چی به خوبی گذشت .12 آذر شد وشب خواستم بخوابم خیلی گرمم یود خیلی گفتم پنکه زو بزنيد دارم آتیش میگیرم دکترم گفته بود حق نداری سرما بخوری واسه عملت اصلا خوب نیست.مامانم گفت توروخدا روزای آخر رعایت کن پاشو یه چیزی بخور آروم بشی.عکس شکممو بزای شوهرم فرستادم گفت این چراغ اینجوری شده مهدیار بدنشون کش آورده بود بد جوری .به قول شوهرم شکمت مثل خربزه مشهدی شده .مهدیار اذیت بود ومنم گزم بود. جرات نداشتم پنکه بزنم.یه کمی آب خوردم وارم شدم وخوابیدم.
این شکمم شب آخره خربزه مشهدی شده
مشاهده ۸ پاسخ
مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۲ ماهگی
پارت یک: حاملگی نسبتا بی دردسری داشتم همه چی نرمال بود تا وقتی نرفتم انومالی و جنسیت رو فهمیدیم و خوشحال بودیم یه سری اتفاقات خانوادگی افتاد و یه عزیزی رو از دیت دادیم بعد اون بهم شوک وارد شد همش سر مزار و مسجد.و قبرستان در رفت و آمد بودم چیزی نمیخوردم به شدت وزن کم کردم
دکترم هم یه خانم مین با تجربه ای بود و متاسفانه اون موقع من اطلاع نداشتم زایمان انجام نمیده و فقط تحت نظر میگیره .
خلاصه وزنم خیلی کم شده بود همه میترسیدن مخصوصا شوهرم تصمیم گرفتیم برم پیش یه دکتر دیگه که خیلی اسم دراورده بود تو منطقه مون که اون به شرایطم بهتر رسیدگی کنه
رفتم پیش دکتر یه مطب خیلی تمیز ماما جدا که کنارش کار میکرد همه چی خوب ‌دقیق منم خوشحال از اینکه داره همه چی درست میشه
لیدی میل میخوردم چون همچنان اشتها نداشتم خیلی برام موثر بود وزن بچه از حالت طبیعی هر هفته اش هم بیشتر بود طبق سونو ها
مشاهده ۳ پاسخ
مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۲ ماهگی
پارت دو:همه چی داشت به روال عادی برمیگشت دیگه آخرای ماه ششم بودم که خیلی به فکر نحوه زایمان افتادم توی اینستا زیاد میچرخیدم همه حا تبلیغ زایمان طبیعی بود خداروشکر بابت هزینه سزارین و بیمارستان مشکلی نداشتم چون بیمه تکمیلی داشتم مقدار زیادیش رو میداد. خودم تصمیم گرفتم بدون هیچ اجبار و فشاری که طبیعی زایمان کنم افتادم دنبال اینکه چه کنم چه نکنم ورزش رژیم همه چی
از هفته ۲۸رفتم کلاس آمادگی زایمان شرکت کردم سبکه بهداشت برگزار میکرد هم اطلاعات تغذیه میدادن هم ورزش میکردیم خیلی خوب بود هفته ای یک جلسه بود و مابقی روزها تو‌ خونه تمرین میکردم ،حال خودمم خیلی بهتر شده بود پادرد و کمردردم هم کم شده بود . چکاپ دکتر رو هم ماهی یکبار میرفتم اونم بهم ورزش میداد همه چی خوب بود پیاده‌ روی میکردم کارهای خونه به غیر از جارو‌طی رو‌انجام میدادم و حسابی آماده بودم برای زایمان طبیعی و میخواستم ثابت کنم من میتونم اگه کسی نظرش اینه زایمان وحشتناکی خودش تلاش نکرده وگرنه خیلیم درست و اصولی
مشاهده ۵ پاسخ
مامان ادیان مامان ادیان ۱ سالگی
خدا جونم منم ادم هستمااا منم انسانماا نمیزاری یه اب خوش از گلوم پایین بره چقدر باید سختی بکشم اخه من تا کی این از پدرم این از شوهرمم به بچمم یه مریضی دادی که جلوچشمم باشه و اب شدنشو ببینم
دکتر خانوادمون بهم گفت از دکترش بپرس ببین از طریق بند ناف نمیشه درمانش کرد و امشب زدم داخل اینترنت نوشته بود از طریق بند ناف درمان داره و یه پسر بچه داخل خارج از طریق بند ناف درمان شده خیلی خوشحال شدم و از ته دلم ارزو کردم که شاید یه امیدی باشه برای پسرم دعا کنید برام لطفا شماها دلتون پاکه دعا کنید ایران هم این عمل و انجام بدن

اینم عکس شوهرم که دوست داشتید ببینید فقط اینجا من باد کردم زشت شدم😞💔
مشاهده ۰ پاسخ
مامان صدرا✨ مامان صدرا✨ ۱ سالگی
وقتی پسرم دنیااومد،یکی از خواهرشوهرام سریه مسئله ای دقیقا روزی که زایمان کرده بودم،دقیقا همون لحظه ای که بلندشدم بعد عمل راه برم زنگ زد و بهم حرفایی زد که نباید میزد و باعث شد من تاماه ها افسردگی بگیرم
خیلی دلم شکست اونجا(البته جوابشم دادما والان یکساله باهاش حرف نمیزنم)
ولی همونجا از ته دلم دعاکردم خدا لیاقت دوباره مادرشدن رو بهش نده
چون من آزارم به مورچه هم نمیرسه و اون بی دلیل اون حرفارو بهم زد
چندوقت پیش شنیدم که دکترمیره براز بچه‌ی دوم وبچه دار نمیشه
امشب دخترعموی شوهرم بهم خبرداد که دکتربهش گفته حتی با آی وی اف هم دیگه نمیتونی بچه دار بشی
خوشحال نیستم ولی میگم خدایا دمت گرم،من خیلی قلبم شکست اونروز و تو حواست به قلب شکسته من بود🙏🥺
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان نذر امام رضا مامان نذر امام رضا ۱۳ ماهگی
واااای این تاریخ ۸ ابان خیلی برام غم انگیزه دو سال پیش همین موقع رفتم برا زایمان اولم خیلی شوغ داشتم متسفانه حین زایمان بند ناف بچه مو خفه کرد هیچ وقت یادم نمیره اون صحنه رو الانم خدا رو هزار بار شکر که بعد ۶ ماه بردار شدم خدا رستا رو بهم داد
مشاهده ۸ پاسخ
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۱۴ ماهگی
مامانی پارسال همین موقع بود که دیگه کم کم درد هام شروع شده بود و میدونستم که دیگه چندساعت دیگه تو بغلمی🥹
تو ذهنم هزار جور تصورت میکردم و پر از استرس بودم برای اینکه بتونم یه زایمان خوب و اینکه تو رو سالم تو بغلم بگیرم❤️
پروسه زایمان خوب بود همه چی ولی تو یکم مدفوع خورده بودی و یکم داستانمون سخت نوشته شد
یک هفته بستری توnicu بخاطر اینکه مدفوع خورده بودی و چقد حالم بد بود همه مامانا نینی هاشون بغلشون بودن و فقط من و تو بودیم که کنار هم نبودیم
شاید بخاطر همینه که نمیتونم یک ثانیه هم ازت دور باشم🥺
یک هفته سختی رو داشتیم جفتمون،دلم طاقت نمیاورد تو خونه از روز دوم بستری اومدم بیمارستان پیشت و اونجا پیشت موندم
شاید نمیتونسی شیر بخوری،ولی میتونستم دستات و بگیرم که
میتونستم باهات صحبت کنم که اینجوری حس میکردی که کنارتم
یک سال از تموم این داستان ها گذشته
و الان جونم به جونت بنده مامان✨
چقد خوبه که هستی و شدی بهترین رفیقم🥹❤️
مشاهده ۵ پاسخ
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱۲ ماهگی
گرفتم خوابیدم ساعت 1 احساس کردم خودمو خیس کردم آخه چندهفته پیش هم توخواب خودمو خیس کزده بودم گفتم خب حتما بازم خیس کزدم بلند شدم رفتم دسشویی .هرکاری میکردم نمیتونستم جلوشو بگیرم شلوارمو درآوردم دیدم یه چیز سفید تاشلوار افتاده حدس زدم کیسه آب باشه اما اطلاعاتی نداشتم.مامانم بیدارشده بود صداش زدم مامان بیا .جیش کزدم گفتن مامان این چیه تاشلوارم گفت آماده کن خودتو بریم زایشگاه اونا بهتر میدونن میخواست من هول نکنم هیچی نگفت بترسم..داداشمم ساعت1 از مغازه اومده بود میخواست بخوابه گفت پاشو باید ببریمش زایشگاه. اونم هول کزده بود .مامانم ژنگ خواهرم زده بود گوشیش خاموش بود.منم ویواشکی که به شوهرم پیام دادم گفتن من رفتم زایشگاه. دیدم جواب نداد زنگش زدم. خواب خواب بود توماموریت بود گفتن من رفتم زایشگاه وقطع کزدم.شوهرمم بعد بهم گفت من فکر میکردم شوخیه میخوای اذیت کنی یا خوابت نبرده میخوای با من پیامک بازی کنی.گفت تا قطع کردی گرفتم خوابیدم..
اینم شوهرم
مشاهده ۵ پاسخ
مامان وروجک مامان وروجک ۱۶ ماهگی
سلامم خانمااا

من هر موقع میرفتم خونه پدر شوهرم باید زنگ میزدن دعوت میکردن اصلا ۵ساله عروسشونم یه بار بدون دعوتی خونشون نرفتم سر خود

الان از شنبه هفته پیش خونشون بودم دیگ ن بهم زنگ زدن ن دعوت بنظرتون خودم برم یا ن
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱۲ ماهگی
خب منم رفتم بخش اورژانس تا دیدنم گفتن بابا ول کن زایشگاه گفتم شما ما رو ول کنید بابا ومیخندیدن واذیت میکردن بهشون گفتم جیشم بند نمیاد .پد گذاشتم خیسه حالا همه میدونستن کیسه آب پاره شده و.مدام دارن زنگ خواهرم میزنن وخواهرم خاموشه یه عالمه پیامک فحش فرستاده بودن برای خواهرم مامان بدبخت منم پاها خراب کمر نابود رفته بود پرونده تشکیل بده سواد هم نداشت نمیدونست چیکار کنه تا یکی از دوستای خواهرم مامانمو دیده بود گفت جی شده گفت دخترمو آوردم فکر کنم کیسه آبش پاره شده توروخدا کمکش کنید بچش خفه نشه نمیره این بچه نور امیدشونه خیلی روش سختی کشیدن خلاصه دوست خواهرم رفته بود پرونده تشکیل داده بودو منم گفتن باید معاینه بشم
تا اون موقع اصلا معاینه نشده بودم خلاصه سفارشی معاینه شدم گفتن سه سانت بازم و کیسه آب پاره شده .فوری لباس دادن و همه همکارای زایشگاه اومدن دورم وکمک.کردن ازشانس اون شب تنها من بودم توزایشگاه زایمانی نداشتن. ماما ها زنگ زده بودن دکترم که بیا که مریضت کیسه آبش پاره شده وسه سانت هستش چیکار کنیم دستور داد نوار قلب بکیرن
مشاهده ۲ پاسخ
مامان پاشا مامان پاشا ۱۲ ماهگی
دوستان واکسن یک سالکی دخترم 7 اذر بود مهمون بودم تبریز من کرج زندکی مکینم شنبه برم بزنن اشکال نداره ۱۵ روز اینا گذشته از وقتش
مشاهده ۴ پاسخ
مامان نیکان💛 مامان نیکان💛 ۱ سالگی
سلام خانوما یه سوال داشتم یک ساله زایمان کردم بعد اولین پریودی بعد زایمانم بعد 11 ماه بود 7 روز پریود بودم بعد موعدم که شد پریود نشدم الان 8 روزه دیر شده چیکار کنم ممنکنه دوباره باردار باشم؟
مشاهده ۴ پاسخ