مامان معجزه قشنگم مامان معجزه قشنگم هفته بیست‌وچهارم بارداری
مامان مارالیم😍 مامان مارالیم😍 ۳ سالگی
مامان sedna❤️ مامان sedna❤️ ۴ سالگی
چند روز پیش مطب بودم بعد یه آقایی هی نگا میکرد من خب نگا نکرده حس کردم بعد دیدم من سرم پایین باشه بدتر نگا میکنه چشم‌برنمیداره رو بهش کردم برکه چشاشو برداره نه بابا پر رو پر رو داخل چشام داره نگاه میکنه بهش گفتم به چی نگا میکنی نفهمیدم چی گفت یه زمزمه ای کرد گفتم یه بار دیگه زل بزنی بهم حسابتو میرسم گفت برس 😁
همسرم چون داخل مطب همه خانوم بودن رو صندلی ها و فقط همین آقا نشسته بود داخل همون اول گفت من صندلی بیرون میشینم در هم باز بود ..
بعد همین که گفت برس پا شدم همین که پا شدم قرمز شد انگار انتظار یه چکی چیزی داشت رفتم بیرون به همسرم گفتم بیا دیگه جا هست کنارم بشین اصلا بهش نگفتم موضوع رو همسرم اومد کنارم نشست این آقا جوری قرمز و آب شد سریع رفت کنار منشی بعد رفت دیگه برنگشت 😆
انگار فک کرده همسرمو آوردم قرای دعوا که ترسید ..
کسی جلوی این آدما واینسته اینا روز ب روز هیز تر میشن بعد خانومه کنارم در گوشم گفت عجب جرئتی داری به اونم گفتم جلو اینجور پِهِن ها باید اینجوری رفتار بشه حساب کار بیاد دستش تایید کرد بعد بهش گفتم اصلا روح همسرمم خبر نداره 😬
ب من میگه چه سیاستی داری😆
فاطمه فاطمه قصد بارداری
مامان تیام🩵🐣 مامان تیام🩵🐣 ۲ ماهگی