تجربه بیمارستان امیرالمومنین:

۱.ساختمان قدیمی داره و رفتن ب بخش نوزاد و زنان، یکم اذیت کننده است
۲.اتاق خصوصی تو بخش زنان، کلا دوتاست، پس باید ازقبل رزرو کنید ک پر نباشه
۴.همراه تو اتاق هرتعدادی بخاید راه میدن اما اقایون از ۹شب تا ۸صبح نباید باشن، حتی شوهرتون. شوهر و برادرم تا ساعت ۹ تو اتاق بودن و بعد بیرون رفتن
۳۔پرسنل بیمارستان هم خیلی خوب داشت و هم بد، شب اول پرستارشیفت خیلی خوب بود و همه جوره کمک میکرد، حتی واسه شوهرم ک ممکن بود من نیاز بهش داشته باشم تو بخش اقایون جا پیداکرد ک بره استراحت کنه.
اما برعکس پرستارشیفت بعدی رو راضی نبودم چون بداخلاق بود، حتی سوند رو ک خاست دربیاره با خشن ترین حالت ممکنه وسط شلنگ رو کشید و پرت کرد
تو بخش نوزادان هم همینطور، بچه ام از شنبه تا ۴شنبه بستری بود، یسری پرستارا خیلی دلسوز، اما یسری دیگه انقد بیخیال و بی رحم ک شب اخر من با یکیشون بحثم شد
پس ب شانستون بستگی داره ک کی اون موقع شیفته

۴ پاسخ

دقیقا من زایمان اولم اونجا بودم دقیقا همین حالتی بود که گفتین اتاق های عمومی که اصلا خوب نیستن

ممنون از راهنماییتون

مرسی که تجربتو گفتی.سزارین بودی یا طبیعی؟ هزینش چقدر میشه؟ هزینه اتاق وی‌ای پیش‌ چقدره؟ ان ای سیو داره برا نوزاد؟محیطش تمیزه؟

ممنون از تجربه ت دکترتون کی بود؟

سوال های مرتبط

مامان محمدحسن💙زینب🩷 مامان محمدحسن💙زینب🩷 ۳ ماهگی
مامان سوفی و دیا مامان سوفی و دیا روزهای ابتدایی تولد
خب بریم سراغ تجربه زایمان سزارین در بیمارستان نیکان غرب با خانم دکتر ملیحه پورزمانی
من تو ۳۹ هفته تمام وقت سزارین داشتم و صبح زود رفتیم بیمارستان، قبلش نیاز نیست برید برای تشکیل پرونده
مدارک و سونوها و آزمایشات و دوتا کپی از صفحه اول و دوم شناسنامه پدر و مادر و همون اول هم ۱۵ میلیون دریافت کردن
بیمه مون تکمیلی بود و چون سزارین دوم بودم و دکترم هم نامه داده بود که با تکمیلی ما کار میکنه از بیمه مون استفاده شد
کل هزینه زایمان حدود ۶۰ تومن شد بعلاوه ۴۵۰۰ هزینه فیلمبرداری اتاق عمل
من اتاق خصوصی هم میخواستم که گفتن بعد عملت به بخش زایمان بگو ولی بعد عمل رفتیم داخل بخش و بردنم تو اتاق دو تخته و گفتن خصوصی نداریم فعلا پره ولی از شانس خوب من اون یکی خانومه چندساعت بعد مرخص شد و من کلا تو اتاق خصوصی بودم😅
خب برگردیم سر زایمان
بعد از تشکیل پرونده ساعت حدودای ۸ونیم من رفتم بلوک زایمان و اونجا قرار بود عملم ساعت ۹ باشه.. اومدن سوند و آنژیوکت وصل کردن و گفتم لطفا سوند رو بعد بی حسی وصل کنین اما گفتن دکترت خواسته اینجا وصل کنیم سوند رو چون تو اتاق عمل آقا زیاده. دیگه پذیرفتم و حس بدش رو تحمل کردم، یه حس سوزش داشت که تا وقتی بی حسی رو بزنن همینجور باهام بود. ولی آنژیوکت رو خیلی عالی زدن و درد نداشت و جای خوبی هم زد کنار انگشت شصتم
بقیه پست بعد
مامان جوجولات🍬🍫 مامان جوجولات🍬🍫 ۳ ماهگی
چشامو ک باز کردم نزدیک ۱۱بود
یکم ک فک کردم دیدم تو اتاق عمل نیستم و از ناله های تخت کناریم ک یه اقا بود متوجه شدم تو ریکاوریم
پرسیدم پسرم کو ک یه خانم پرستا از پشت میز اومد بیرون و گفت اینجاست یه تخت نوزاد پایین پام از تکون خورد پتو متوجه میشدم ک پسرم بیداره و یکی دوبارم گریه کرد آوردش یکم شیرش دادم البته همه کارو خودش کرد بعدم منو بردن بیرون و از روی تخت جا به جام کردن و رفتیم بیرون میلرزیدم همراهیامو دیدم محمدم ک بازم بغض داشت و تو گوشم گفت مامان یزدان من مرسی😍
دیگه رفتیم تو بخش و از همسرجان خواستن کمک کنه بازم جا ب جایی تخت و بعدم پرستار بخش اومد با یزدان و آموزش شیردهی و چقد پرسنل عالی بودن همه مهربون همه صبور واقعا از بیمارستان ناجا همچین انتظاری نداشتم و نگران بودم تو انتخاب بیمارستان از همون اول ک رفتم برای تشکیل پرونده چقد باهام حرف زدن شوخی کردن تا لحظه ای ک مرخص شدم فقط دونفر اون وسط اعصاب نداشتن🤣ک از اونجایی ک منم پاچه گیرم پاچه ی اونارو گرفتم و دیگه کاری ب کارم نداشتن🤣
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان مهدیار مامان مهدیار ۲ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش پنج
درمورد بیمارستان قدس: کادر و پرسنلشون درمجموع خوبن تجربه‌ی بالایی دارن و اکثرشون خیییلی مهربون و مسئولیت پذیرن خدا خیرشون بده. پرسنل بخش زایمان(همونجایی که زایمان کردم) خیلی خیلی باتجربه و مهربون بودن. بخش خصوصی هم که عااالی بودن اما برای کورتاژم که بخش عمومی بستری شدم پرسنلش به اندازه ‌ی اون یکی بخش ها باحوصله و صبور و مهربون نبودن اما خب بازم در مجموع رضایت بخش بود
درمورد بیمه: ما بیمه نیرومسلح داشتیم با بیمه تکمیلی کوثر. کل هزینه‌ی زایمان با یک شب بستری اتاق خصوصی شد ۴۲ میلیون که ما کلاً ۳میلیون و نهصد دادیم.
درمورد دکترم: دکتر عظیمی نژاد دکتر خوبیه خیلی باتجربه‌س خیلی هم صبوره اگه به حرفش گوش کنید خیلی باحوصله‌ست اما تاکید زیادی روی اپیدورال داره اگه اپیدورال نگیرید هم خودتون خیلی اذیت میشید هم اینکه دکتر زیاد باهاتون راه نمیاد.
درمورد خود زایمان: زایمان من ۳۰ ساعت طول کشید و واقعا دیگه آخراش خسته کننده بود برام. تصورم این بود که چندساعته زایمان میکنم و تموم میشه اما خب خیلی طولانی شد. اما با وجود همه‌ی سختیا و بدبختیایی که کشیدم🥴 بازم ترجیحم برای زایمان های بعدیم طبیعیه چون دوره‌ی نقاهت کوتاه‌تری داره و بلافاصله بعداز زایمان هم بچه‌م رو دیدم و بهش شیر دادم و اینجور چیزا دیگه. در کل هر نوع زایمانی سختی خودش رو داره بستگی به این داره که اولویتتون چی باشه یکی سزارین دوست داره و یکی طبیعی🤍
مامان رستا جون😍 مامان رستا جون😍 ۱ ماهگی
سلام مامانا
منم زایمان کردم
پنجشنبه شب نصفه شب بود ساعت ۲ خواستم تو حالت دراز کشیده یکم خودمو جابجا کنم ک احساس کردم یه چیزی توی شکم و واژنم ترکید
و بعد شروع ب آب ریزی و خیس شدن کردم
فوری خودمون رو ب بیمارستان رسوندیم و اونجا چون بچه بریچ بود چند بار معاینه کردن و سونو گرفتن ک مطمئن بشن بریچ هست
بعد رفتیم اتاق عمل و سزارین و ساعت ۴و۱۳ دقیقه صبح ۳۰خرداد۴۰۴ رستاجون پاهای کوچولوش رو گذاشت ب زندگیمون
از عمل ک چیزی نفهمیدم و بی حس و بیهوش بودم
یبار تو اتاق عمل ماساژ شکمی ک خیلی زیاد ازش میترسیدم رو گرفتم ک نفهمیدم
ولی بعدشم دوبار دیگه تو بخش ماساژ گرفتم ک مردم و زنده شدم..پمپ درد نداشتم و خیلی برام سخت بود همون یکی دو ثانیه
ولی چندبار شیاف و تزریق مسکن داشتم
خلاصه که انشالا خدا ب همه اونایی ک زایمانشون نزدیکه قوت و توانش رو میده حتما
من دراون لحظه های پراسترس فقط ذکر خدایا حضور داشته باش رو میگفتم
انشالا که دامن همه چشم انتظارا سبز بشه و براحتی فارق بشن
پرحرفی شد خواستم باهاتون درمیون بذارم
مامان آراز کوچولو مامان آراز کوچولو ۳ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی
سمت راست دقیق موازی با صورتم تخت بچه رو گذاشته بودن و یه خانومی پسرمو تمیز میکرد و وزن و قدش رو محاسبه میکرد منم تو اون لحظه ها نفس های سنگینی می‌کشیدم با کمک ماسک تنفس و اشکم میومد و پسرمو تماشا می‌کردم و با حال بد انگشت های دست و پاهاش رو میشماردم
بعد ک‌ ‌پسرمو بردن چند لحظه منم کارم تموم شده بود و منو جاربجا کردن رو یه تخت دیگه با پرسنل اتاق عمل خدافظی کردم و همه میگفتن پسرت چقدر خوشگله
بعد هم منو پسرمو بردن اتاق ریکاوری
میلرزیدم از سرما و نفس هام بهتر میشد
پرستار اومد و سینمو خودش درآورد و به آرازم شیر داد و بهترین حس دنیا بود
بعدم هم منو پسرمو بردن تو راه مادرم و دیدم و پرسیدم ک‌پسرم قشنگه و مامانمم خیلی تعریف کرد و گفت ک همسرم دیده و رفته دنبال مادرش اینارو بیاره
بعد هم داخل بخش شدم بی حسی ک متوسط شد تا دم ظهر اومدن برای ماساژ رحمی خیلی درد داشتم بهم مسکن و شیاف دادن ک بهتر شدم
اون شب پسرم خیلی گریه کرد چون گرسنه بود و شیرم کافی نبود
به همه پیشنهاد میکنم برای ساک بیمارستان شیر خشک ببرن
و اینه فرداش هم مرخص شدیم و اومدیم خونه
بهترین تجربه عمرم بود با تمام درد و سختی هاش شیرین و لذت بخش
امید وارم بدردتون خورده باشه...
❤️❤️❤️💙💙💙🧿🧿🧿
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۲ ماهگی
سلام خانوما میخام تجربه زایمان زود رسمو واستون بگم ک توی ۳۳ هفته اتفاق افتاد☹️سوم خرداد با شوهرم و مادرم تا همدان رفتیم و برگشتیم شبش ک خابیدم صبح ساعت ۵ صبح حس کردم شلوارم داره خیس میشه منم ک بیخیال بودم فکر کردم ترشحه تا ساعت ۶ونیم یهو دیدم شدتش بیشتر شده پاشدم دیدم بله کلا خیس شدم کیسه ابم سوراخ شده بود فورا خودمو رسوندم بیمارستان فکر نمیکردم بستریم کنن منو گذاشتن توی اتاق زایشگاه طبیعی فقط امپول فشار واسم میزدن و معاینه میکردن و قرص میزاشتن داخل واژنم ک رحمم باز شه بچم طبیعی بیاد با اینکه اب دور بچم ۱۸ بود فورا ختم بارداری زدن بی وژدانا از ۴ خرداد ک من بستری بودم تا ۷ خرداد ساعت ۹ شب فقط واسه من امپول و قرص میزاشتن اما دهانه رحمم بیشتر از ۱ باز نمیشد تا اخرش خودشون ساعت ۹ شب ۷ خرداد کیسه ابمو پاره کردن فرستادن واسه اتاق عمل انقد منو اذیت کرده بودن توی اتاق عمل خونریزی کردم و یهو بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم توی ریکاوری بودم با چندتا پتو روم بود ک داشتم میلرزیدم دکتر ب خونوادم گفته بود از بس خونریزی کرده امیدی بهش نبوده یعنی خدا منو از اول پس داده بخدا☹️♥️بعدش ک پسرمم ۵ روز توی nicu بستری بود منم کلا بیمارستان بودم ک دو ساعت یکبار شیرش بدم ب لطف خدا هم پسرم مشکلی پیدا نکرد هم خودم♥️