۷ پاسخ

خب خب 😆زود بگو دیگه

بعد بعد

خب بعدش چی شد

بعدش رو بگو خیلی قشنگ داری تعریف میکنی مثل یه داستانه

خب بعدش

شش سال بعد 😁

کدوم بیمارستان بودی خصوصی بود؟

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم #پارت دو
من از۳۶هفته این کار هایی که گفتم تو پارت قبلی رو انجام میدادم
ده روز بعد رفتم معاینه گفت دهانه رحم ۲سانت بازه و پیاده روی رو داشته باش که دردات خودشون شروع بشه
من بعد از معاینه پیاده روی رو کم کردم چون هوا سرد بود نتونستم برم زیاد کم‌و بیش پیاده روی میکردم و گل مغربی میگذاشتم و منتظر شروع درد ها ولی خبری نشد چون دو سانت باز بود توقع داشتم زودتر از اینا دردم بگیره
چهارشنبه رفتم یه پیاده روی طولانی
بعد از پیاده روی رفتم حمام آب گرم و شب نزدیکی عمیق که دردام شروع بشه
روز بعد که بیدار شدم پنج شنبه صبح
حس کردم واژنم شدید درد میگیره و ول می‌کنه چند دقیقه یکبار
ولی دل و کمرم درد نمی‌کرد
همینجور تا عصر نامنظم می‌گرفت و ول میکرد
منم با تنفس رد میکردم و عصر رفتم دوتا کمپوت آناناس خوردم که باعث تشدید انقباض ها بشه
و آماده شدم رفتم بیرون چندتا وسیله کم داشتم گرفتم و پیاده هم راه رفته باشم دیگه دردی نداشتم رفتم پیاده روی که درد منظم بشه
موقع برگشتن حس کردم دوباره درد میگیره قابل تحمل و ول می‌کنه ساعت ده شب بود نشستم کنار بخاری کمرم گرم باشه
ساعت یازده به ماما پیام دادم و شرایطم گفتم درد می‌گرفت واژنم و پایین تنه و شکمم سفت میشد هر ده دقیقه یه ربع
گفت تو ۱۵دقیقه سه بار دردت گرفت برو بیمارستان
تایم گرفتم یبار سر پنج دقیقه درد میومد ول میکرد یبار ده دقیقه میشد منظم نبود دقیق
از دوازده شب تا سه ۷دقیقه ای می‌گرفت ول میکرد به شوهرم گفتم کمرم با روغن زیتون ماساژ داد یه ربع
سرما خوردگی داشتم خیلی خوابم میومد گفتم بزار یکساعت بخوابم بعد بریم بیمارستان گفت باشه وسایلم آماده گذاشتم
مامان هاکان مامان هاکان ۲ ماهگی
#پارت دوم
بالاخره من ۴۰ هفته و ۵ روز بستری شدم... من از صبح توی راه ساعت ۹ درد کشیدم تا ساعت ۳ بعداظهر که بستری شدم
اولش درد نداشتم زیاد ی شیفتم اونجا بودن که خیلی مهربون بودن باهام
میگفتن میخندیدن شوهرمم واسم خوراکی و غذا گرفته بود واسم اوردن یکم خوردم بهم میگفتن بخور تازه ک درد نداری منم میخندیدم چون اصلا ب ذهنم خطور هم نمیکرد قراره چه بلایی سرم بیاد.. کلا خیلی خوب بودن ولی تا ساعت پنج بعدش عوض شد ینی اینو بگم من از پرسنل هم شانس نیاوردم
شیفت بعد اصلااااا کاری باهام نداشتن ساعت شیش
منو معاینه کردن همچنان یک سانت بودم با دردای خفیف دیگه گفتن باید با دارو شروع کنیم که اومدن دوتا قرص و توی اب حل کردن و ب خوردم دادن بعد یک ساعت کم کم دردا شدید شد ساعت هفت شب بود که گفتن دوسانت شدی من هر ساعت از ساعت قبل بیشتر درد میکشیدم فکر کنید من از ساعت ۷ شب تا ۵ صبح دوسانت فقط باز شده بودم خییییییلی زجر کشیدم هیچوقت فکرشو نمیکردم اینهمه درد داشته باشم مادرم و مادرشوهرمم پشت بلوک بودن میومدن پشت در و میرفتن من فقط نگاشون میکردم و داااااد میزدم بهم میگفتن باید ب پهلو دراز بکشی ک‌ دستگاه ضربان جنین رو بهت وصل کنیم ولی من ی ساعت ک میموندم نمیتونستم تحمل کنم از تخت پایین میومدم یسره میرفتم سرویس و میومدم پرستار بهم گفت خانم باید بمونی روی تخت تا صدای قبلشو داشته باشیم ولی من انقدر درد داشتم ک‌ هرچی میگفتن گوش نمیدادم فقط میگشتم و درد میکشیدم
مامان محمد حسن💙💙💙 مامان محمد حسن💙💙💙 ۲ ماهگی
مامان زینب سادات مامان زینب سادات ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی قسمت اول
زایمان اولمو بچه هم دختر هستش
نمیدونم ولی قبل از زایمان و حاملگی میخواستم فقط تحت هر شرایطی بچه رو طبیعی بیارم بخاطر همین پیش یکی از دکترایی که خیلی به سختی مگر واقعا جون بچه یا مادر در خطر باشه سزارین میکنه
قبل زایمان دیگه از هفته ۳۴ به بعد یکمی دلهوره و اینا داشتم ولی سعی کردم بهش فک نکنم و ورزشامو پیاده رویام به طور کامل هر شب بعد ۳۶هفته ی کامل انجام میدادم دیگه پزیرفته بودم ولی اصلا ادم تا زایمان نکنه نمیدونه که چجوریه
۳۸ هفته و۴ روزم بود یکمی بعد از ظهرش درد داشتم ولی اصلا درد زایمان نبود مثل درد پریود بود و کمرم درد میکرد یکمم دلم صبحونه رو خیلی دیر خورده بودیم دیگه شام و زود خوردیم ساعت ۶ونیم ۷ بود شام و خوردیم بخاطر دل دردم هنوز سفره رو جمع نکرده بودیم کامل نشستم ۳ ۴ دقیقه ای رفتم به حالت سجده و ۴دستو پا که یکم دلم اروم بگیره یهو یه تپ صدا کرد و کیسه ابم پاره شد و سریع رفتم سمت حموم و پاهامو شستمو استرس شدیدی گرفته بودمو گریه میکردم