اونایی که تاپیک قبلیمو دیدن راجع به اینکه مادرشوهرم دست میزد به سینه دخترم
منم چند بار با صدای بچگونه گفتم نکن ناحیه خصوصیه و چند بارم جدی گفتم نکنید دارم تربیت جنسی یادش میدم
برای بار هزارم دستشو کرد زیر دو بنده دخترم سینه هاشو کشید دخترمم زد رو دستش مادرشوهرم گفت وای نگاه کن چرا زد
منم شوهرم و پدرشوهرم نشسته بودن
گفتم آخه من هرروز دارم بهش میگم مامان اینجا خصوصیه کسی نباید دست بزنه بعد شما هم هر بار دست می‌زنید
اونم گفت من براي همه بچه هارو دست میزنم
منم گفتم آخه بچه بلوغ زود رس میگیره سینه هاش زود بزرگ میشه اینا تربیت جنسیه پدرشوهرمم معلوم بود تو سکوت داره گوش میده مادرشوهرم بلند شد رفت آشپزخونه دیگه نیومد قیافه گرفت منم بعد چند دقیقه رفتم پیشش و ازش سوالای بیخود پرسیدم که یعنی اصلا متوجه رفتارت نشدم که قهری
ولی بهتون بگم آدمی که هزار بار بهش میگی نکن محترمانه یا صدای بچگونه خودشو زده بخواب نمیشه بیدارش کرد چون فک میکنه من عروسم باید حرصم بده
یه بار تا دیروقت ساعت ۱۲ شب خونشون بودیم بچم دیگه می‌خورد درو دیوار و نق میزد به شوهرم گفتم تایم خوابش گذشته پاشو بریم از اونروز همش تیکه مینداختن چرا بیداره مگه تابم خوابش نگذشته یا زنگ میزدن ببینن بیداره یا خوابه مادرشوهرم رو اسپیکر بود داد میزد چیه می‌آید اینجا زود باید بخوابه چرا الان ۱۱ شبه بیداره درصورتی که من داشتم میخوابوندمش خلاصه شوهر بی زبونم که وابستشونه و حساب میبره ازشون مجبورم یه تنه بجنگم با قو مالظالمین

۹ پاسخ

وا چه غطلا
میگه من مال همه رو دست میزنم🫤 بیخود

من باشم خیلی جدی می گم دست نزنید به سینه .اصلا چرا باید دست بزنه نکنه کرم کون چیزی داره زنیکه

واقعا حشر۷۷یت ریده ب بشریت

من چی بگم که مادر شوهرم فحش یاد بچه میده هرچقدر میگیم انگار ن انگار مادر شوهرا اصولا نفهمن

اصلا کوتاه نیا ها بخاطر دخترت اصلا کوتاه نیا میخواد قهر کنه ،دعوا کنه ، قطع ارتباط کنه ،بزار هر کاری دوست داره بکنه

اخی عزیزم منم گاهی شرایط تو رو دارم و حرص میخورم کاشکی مادرشوهرا کمتر بجنگن با عروسا برای تربیت بچهاشون .قدیم با الان فرق میکنه.مادرا الان آگاهترن و حساستر

عزیزم شما کار خوبی میکنی ک ب بچت یاد دادی و اینکه ب اندازه کافی تذکر هم دادی ب کسی هم ربطی نداره شما چ روشی برای بزرگ کردن بچه تون. دارید ، هر کسی خودش باید حد و حدودش رو بدونه ، حرف کسی برات مهم نباشه اونا مسئول تربیت بچه خودشونن ن شما ، خیلی ناراحت خودشون دست ب کار بشن بچه بیارن ، والا

دقیقا موافقم. خداروشکر من دیگه باهاشون رابطه ای ندارم. تا ۴ ماهگی دخترم که رفت و آمد داشتیم حتی برادرشوهر مجردم درمورد بچم نظر میداد انگار چندتا بچه بزرگ کرده جالب اینجاست هیچی هم حالیشون نبود

هووووف خدا منم دارم ازین همین مدلهای زبون نفهم ک خودشون عالم دهر میدونن🥴

سوال های مرتبط

مامان ❀بنـد انگشتے❀ مامان ❀بنـد انگشتے❀ ۲ سالگی
من وقتی به مادرشوهرم گفتم بچم دختره حالش بد شد ازم پسر میخواست بماند تو حاملگی چقد استرس بهم وارد کرد وقتی دخترم بدنيا اومد اولین نوه اش هست عزیز شد بماند یه گل یا قربونی نه خودش نه شوهرم نگرفتن زنه به شوهرمم یاد نداد زنت اولین بچتو بدنيا آورده براش گل بخر خلاصه الان تو یه محلیم میگه چرا نمیذاری بدون تو بیاد خونه ما ازت ناراحتیم چرا به خودت وابسته کردیش چرا نمیذاری به منو شوهرم وابسته بشه
انقدر توی تربیتم دخالت میکنن که حد نداره وقتی هم بهشون میگم نکنید قهر و دعوا میکنن
مثلا اونروز دخترم رفت اتاق عموی مجردش درم بستن من دیدم جیغ میزنه رفتم با آرامش آوردمش بیرون دیدم پدر شوهرم خودش دست بچمو گرفت برد توی اتاق دیگه پیش خودش از لج من
یا مادرشوهرم هزار بار گفتم دست به سینه بچم نزن دوباره میزنه و قهر میکنه که تو حساسی
اونروزم قایمکی به بچم میگفت تو دختر باباتی یا دختر منی دخترمم بهش گفت دختر مامانم
بعد همش تلاش میکنه به اونم بگه مامان
کلا سعی میکنه منو به عنوان مادر نادیده بگیره و بهم بفهمونه تو کسی نیستی برای بچه ،
یه بار دخترم عصبی بود داشت مادرشوهرم میخواست ببوستش دخترم هلش داد مادرشوهرم گفت مامانتو بزن دخترمم منو زد قشنگ معلوم بود دخترم تو عصبانیت گیج شده و ناراحته منو رده منن گفتم نه مامان ما کسیو نمی‌زنیم
مادرشوهرم وقتی میریم خونشون میخوایم بیایم خونه خودمون بچمو میگیره نمیده و تا جلوی در میاره میگه بغل من باشه نه تو بعدشم در گوشش میگه مامانت رفت تو بمون نرو ببین مامانت رفتش
موهای سرم سفید شده از دستش
تولد دخترم نزدیکه از الان استرس دارم چون نمیذاره واسه خودمون باشیم میخواد بگه باید با ما تولد بگیرید برای شوهرمم اینجوریه نمیذاره من براش تولد بگیرم
مامان 🏵️🧚👨‍👩‍👧 مامان 🏵️🧚👨‍👩‍👧 ۲ سالگی
چرا بعضی آدمای دور اطرافیان اینقدر بی شعور هستن
طرف سرما خورده ویروس گرفته بعد آمد از دست دختر من بوس کرد گفت ببخشید یکم سرما خوردم بخاطر اون از صورتش بوس نکردم منم فوری بردم دستش شستم (نصبت خاله همسر)
داشت شیرینی میخورد دختر منم گریه کرد خاله هم مهربونم شد داد شیرینش داد دست دخترم نصفش هم خورد بود من فوری از دخترم گرفتم گفتم نه نمیتونه نهار بخوره گفت بچه اشکال نداره گفتم بد یاد میگیره می‌ره از دست همه وسایلشون میگیره گفت من خالم فرق میکنم من میدونستم سرما خوردگی داره از اون طرف مامانم داد زد اشکال ندارد بذار بخوره الکی حساسی
بخدا اونا خونشون دارن کیف میکنن بچه من زیر سرم آمپول کباب شد حتی الان بقدری دست پاهاش درد می‌کنه که نمیتونه بخواب
ی چرت میزنه با داد فریاد بیدار میشه
مامان زنگ زده آره بچه بردی شهربازی مریض کردی😭😭
دوشب نخوابیدم داشتم مطب دکتر که بچم برده بودیم غش میکردم ب قدری سر گیجه داشتم شوهر بی مسئولیتم که فقط غر غر میکرد سرم از پله ها ب زور آمدم پایین اصلا دستم هم نگرفت فقط داد میزد
مگه من چقدر سن دارم اینقدر فشار روم تحمل کنم
مامان 🩵کیانم🩵 مامان 🩵کیانم🩵 ۲ سالگی
خواهرا دلم خیلی واسه پسرم میسوزه
من چند وقت پیش با مادرشوهرم که بالای خونش میشینیم دعوا کردم دیگه هم نرفتم خونشون پسرمم نمیزارم بره
چون خیلی تو تربیت بچم فضولی میکنه و منو دعوا میکنه که چرا فلان میکنی و فلان نمیکنی
پسر منم هر روز بیشتر وقتا پایینه چون ما تو روستاییم و تنهایه و حوصلش سر میره حالا بعضی وقتا من میبردمش یا شوهرم می‌برد
با مادرشوهرم دعوا کردم پدرشوهرم گفت بچرو درست تربیت نکردی😑
آخه بچه ای که ۲سالش نشده رو چجور باید تربیت کرد
بعدش هم مداااام بچم اونجا بوده و دو تربیتی شده
منم از وقتی اومدم بالا دیگه نمیزارم بچم بره
خودش بلده در رو باز کنه قفل میکنم که نره پله هامون هم خطرناکه خیالم جمع نیست
بعضی وقتا میره پشت در که شیشه ایه میبینه اینا میان و میرن بهونه میگیره و نق میزنه
دلم خیلی واسش میسوزه امشب دیگه باهاش گریه کردم
بخدا از دست اینا خسته شدم کم نکشیدم از دستشون .چیکار کنم بنظرتون.
مادرشوهرم هم حرفای بدی زد و توهین کرد وگرنه اینجوری قهر نمیکردم.
مامان دلانا🩷 مامان دلانا🩷 ۲ سالگی
خانما یه نظری بهم میدین بگین که شما جای من بودین چیکار میکردین
دخترم یک ماه دیگه میشه دو سالش یدفعه غذا هارو از تو بشقاب چنگ میزنه یا بشقابو چپه میکنه دعواش کردم فاییده نداشت به خوبی گفتم فاییده نداشت
بازم با صحبت و حرف میگم اینکارو نمیکنه ولی دعواش که میکنن دوباره تکرار میکنه
امشب خونه مادر شوهرم بودیم دخترم بشقاب پدر شوهرمو چپه کرد توش پست تخمه بود گفت چرا اینکار کردی فلان گفت شما هیچی بهش نمیگین من یودم دوتا میزدم پشت دستش دو یواش زد پشت دستش
دوباره سر سفره شام ابگوشت داشتن تموم کرده بودن دخترم دوتا لقمه ته ظرف خودش بود پرتش کرد پدر شوهرم دعواش کرد دلانا دعواش کنی بدتر لج میکنه
دوباره رفت یه کاسه رو پرت کرد توشم یدونه سیب بود با یکم اب
پدرشوهرم سه تا محکم زد رو دست دخترم تق تق صدا میداد
بچم گریه شد اینقدر گریهههههه کرد
منم هیچی نگفتم فقط دلم طاقت نیاورد گریم گرفت 😔😔
چیکار کنم میدونم کارش اشتباه بود ولی بچه اینقدر رو که نمیزننن
مامان نیکی🌱 مامان نیکی🌱 ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن شب اول🫩
دیشب بدترین شب زندگیم بود
ساعت ۱۰ و نیم خوابوندمش یک و نیم بیدار شد کلی نق زد و بی قراری کرد با اینک بهش پروفن هم داده بودم باز بیدار شد رو پا گذاشتمش بهش آب دادم کلی رو پام تکونش دادم بلند شدم بغلم راه بردمش نمیخوابید دیگه گفت قصه بگو تا ساعت چهار و نیم یکسره تکونش دادم و قصه گفتم دهنم خشک شده بود تا وایمستادم اعتراض میکرد پاهام بی حس شده بود تند تند تکونش میدادم انگار ن انگار
دیگه ساعت چهار و نیم دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم سینه هامو حسابی با صابون شستم ولی باز تلخ بود و تلخیش نمیرفت دیگ گفتم اشکال نداره تو خوابه متوجه نمیشه آرووم گذاشتم دهنش پاشد با ذوق گفت عه جیجی و...دو تا سینه رو کامل خالی کرد یهو سینه رو دراورد و با شدت بالا آورد بعد گفت نون بده یمقدار بهش دادم دستش گرفت خورد و خوابید باز تا ساعت ۸ چند بار بیدار شد گفت رو پا بذار گذاشتمش و خوابید و ۸ بیدار شد و تا چند ساعت نق نق داشت
خیییلی خسته کننده بود
همسرمم هرزگاهی بیدار میشد میگفت بهش بده بابا چیزی نمیشه🫤🫤من میگفتم هیچی نگو سکوت کن فقط🤫🤫
الان مثل چیز میترسم دوباره شب بشه و همون بساط رو داشته باشیم دیروز بردمش مینی پارک کلی بازی کرد بعدش رفت خونه پدرشوهرم کلی بازی کرد و قشنگ سیر بود وقتی خوابوندمش
حالا همه چی ب کنار چرا تلخی سینه هام نمیره😂😂😂😂😂
و در نهایت آدم سنگ باشه مادر نباشه😓
مامان مَهزاد و نی نی مامان مَهزاد و نی نی ۱ سالگی
خانوما بیایین اینجا
یکی از فامیلا که نزدیک هم هستش و خیلی مشتاق رفت آمد با ما هستن یه پسر ۷ ساله دارن که این پسر بچه به شدت بی ادب و بد دهن هستش خیلی ام شلوغه ینی میاد خونه ما همه وسایلای دخترمو دست میزنه خراب می‌کنه خیلی‌ها شون رو مشکنه و مادر بچه اصلا بهش نمیگه نکن یا بگه بچه بیا بشین، این کارشون هم روی اعصاب منه،
از هر راهی رفتم که قطع رابطه کنن نشد که نشد، دو شب پیش خونه ما بودن بچه سوار چرخ دخترم شد گفتم نشین تو بزرگی این می‌شکنه از چرخ اومد پایین برداشت بلند کرد محکم کوبید زمین فرمون چرخ شکست، یا توپ بزرگ رو میکوبید به تلویزیون گفتم نکن گریه کرد که این نمیزاره من بازی کنم، حالا خیلی از اخلاق های اونو دخترم تکرار می‌کنه چون همبازی نداره اون میاد با اون بازی می‌کنه مثل الگو شده برای دخترم،


تصمیم داشتم به مامان بچه به صورت تیکه یا طعنه بگم ادب هنوز رایگانه به بچت یاد بده، ( آخه مامانش خیلی آدم خسیسی هستش برای پسرش اسباب بازی نمیخره که بچه یاد بگیره با اسباب بازی چطوری بازی کنه)
یا چطوری بهش بگم نمیخام رفت آمد کنم باهاتون؟؟ واقعا رفتار بدی دارن اصلا دلم نمی‌خواد بچم اون کارا رو یاد بگیره،