امشب دوباره یکی از فامیلامون بچه اش که تازه به دنیااومده بود از دنیا رفت ،دوباره همه خاطره هام دارن میان توی مغزم ، نمیتونم فشاری که بعد از مرگ دختر کوچولوم داشتم رو توصیف کنم فقط میدونم از اینکه همچین حسی رو تجربه نکردین خداروشکر کنین بچه هاتون هرچقدرم فوضولی کردن دعوا نکنین نمیدونین از دست دادنشون چقدر وحشتناکه ،وقتی به این فکر میکنم جیگرگوشه ام یه جایی دور از من توی یه زمین خاکی بین مرده ها خاک شده آتیش میگیرم هنوزم ازش میخوام برگرده خونه پیشم ، وقتی به این فکرمیکنم دخترم ازم دوره مامانای حساس میفهمن من خیلی حساسم ازاینکه فکرمیکنم دخترکوچولوم ازم دوره وحشت میکنم حتی نمیتونم زیاد برم روی قبرش روزای اول اونقدر غیرت داشتم و عصبی وناراحت بودم که همه رو مجبور کردم قبول کنن برام قبر کناریشو بخرن تا قلبم آروم شه وقتی خاکش کردن عصرش اونقدر گریه کردم که شب نشده قبرش رو سیمان کردن میترسیدم حیوونا برن قبرشو بکنن چون توی قبرستونمون هست ... آخ دلم آتیش میگیره برای مامان اون بچه ای که امروز بچه اش مرد

۱۲ پاسخ

وای که دلم میخواد قلبمو برای هر جمله ت برای هربار قبرستون برای خاک گفتنت پاره پاره کنم الهی هیچکس با بچه امتحان نشه به حق این شب

خدا بهت صبر بده منم تجربه کردم دخترت چند وقته بود

خدا به دلت آرامش بده خیلی ناراحت شدم خواهر عمیقا حرفاتو زندگی کردم و منم خیلی میترسم💔

عزیزم درکت میکنم چون خودمم برا دخترم زجه هایی میزدم بیست روز فقط تو ان آی سی یو داشتم مثل فرشته بود

خدا بهت صبر بده خیلی سخته
چند هفته زابمان کرده بودی؟

خدا بهت صبر بده 🥺

عزیزم خدا صبرت بده .
حس و حالت را کاملا درک می کنم 😭

خدا به قلبت ارامش بده مامان مهربون، جایی شنیدم که نوزادایی که از دنیا میرن اون دنیا شفیع پدر و مادرشونن و هواشونو دارن♥️

آخه عزیزم باز خداروشکر یکی جاش موند
وای من گاهی بچه م تب میکنه همش حس میکنم چیزیش بشه حالم بد میشه یه بار از بس استرس گرفتم بر دنم بیمارستان سرم زدم .خدا بهت صبر بده عزیزم

ای عزیزممم چقد سخته🥲خدا بهت صبر بده

چرا فوت کرده دخترت؟

از خدا میخوام به دلت صبر و ارامش بده عزیزم
خدا عزیزانتو حفظ کنه برات الهی
خیلی غمگینه
کلا مرگ عزیز خیلی سخته
من پدرمو از دست دادم
ولی قطعا غم شما خیلی سخته
خدا کمکت کنه

سوال های مرتبط

مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
اشک هام رو که بی وقفه میریزن پاک میکنم
و دست میزارم رو قلبم که تا به امروز این میزان از غم رو تجربه نکرده بود
هربار که میای سمتم و میگی شیر بند بند تنم پاره میشه
میگم نه
و تو ناامید میشی از من
از من که مادرتم
از من که تا به امروز به همه ی سازهات رقصیدم و از نگاه بقیه محکوم شدم به لوس بار آوردن تو
چه اهمیتی داره حرف های مردم
اینها همین آدم هایی هستن که استدلال میارن وقتی مادری به بچه ش شیر خودش رو نده یه سری از عواطف رو تجربه نمیکنه
آخ کاش میشد ضربان نامنظم قلبم
این حجم از اندوهی که رو شونه هام سنگینی می‌کنه رو نشونشون میدادم
می‌دونی مامان من دلم لک زده برای تست تنظیم دمای شیر روی دستم
دلم لک زده برای صدای خروج آب از فلاکس
دلم لک زده مامان
و دروغ چرا
برای همین وعده های خوابت رو حذف نمیکنم
میخام اون دو تا وعده رو حفظش کنم
نمی‌دونم تا کی
حداقل تا جایی که هردومون کمی کنار بیایم با این موضوع
در حال حاضر من و تو غمگین ترین مادر و پسر جهانیم مامان
مامان سامیار مامان سامیار ۱ سالگی
❣️❣️❣️
نمیدونم چرا نمیتونم احساسم و کلا همه چی مو با بچه دیگه ای جز پسرم تقسیم کنم. میخوام همه توانم و همه دوست داشتنم برای اون باشه. به بارداری دوم هیچوقت نمیتونم و نمیخوام فکر کنم. اینجا وقتی خبر بارداری دوباره مامانا رو میبینم نمیتونم خودمو جاشون تصور کنم. البته نظر من اینه. اون حس قشنگ مادر شدن و خاطره ای که اولین بار باردار بودم میخوام فقط همون یه بار که تجربه گردم بمونه برام 🥹 پسر من نارس ۳۴ هفته دنیا اومد. از همون هفته ۲۰ موقعیتش سفالیک بود و سرش رو به پایین و دکتر گفت مواظب باش و تحرک کم داشته باش اما من رعایت نکردم و تا یک روز مونده به تولد پسرم سرکار میرفتم اونجا هم همش تو رفت و آمد بودم یک حا بند نبودم این شد که کیسه ابم پاره شد و پسرم با اینکه سالم به دنیا اومد و فقط گفتن در حد یک شب لازمه بمونه بخش نوزادان نمیدونم‌ تو بخش نوزادان چه سهل انگاری کردن که پسرم ایست قلبی کرد و احیا شد 😔 خدا اونو دوباره به من برگردوند واسه همین احساس دین میکنم بهش اگه مواطب بودم زود دنیا نمی اومد. واسه همین میخوام تا آخر عمرم مواظبش باشم و با بچه دیگه تقسیم نکنمش ❣️
مامان 🫀Maneli🧿 مامان 🫀Maneli🧿 ۱ سالگی
از روزی که تورو توی بغلم گذاشتن ۱۸ماه گذشت….
کوچولوی چشم درشتی که اصلا گریه نمیکرد و با چشمای باز توی بغلم به من نگاه میکرد
گرمای بدنت و تعجب و ترس توی نگاهت رو هیچوقت یادم نمیره
من شروع کردم به خوندن آهنگی که همیشه برات تو بارداری میخوندم 😉
انگار خیالت راحت شد که جات توی بغلم اَمنه
نگاهت آرامش گرفت ولی بازم گریه نمیکردی
و سوال من از دکتر و ماما های بالا سرم فقط این بود که« چرا گریه نمیکنه»🥺
بردنت برای چک کردن وزن و قد و بابایی اومد برای دیدنت 👨🏻‍🍼🧑🏻اونم همیشه میگه که نگاهت رو توی اون بامدادِ دوشنبه ی ۲۴اردیبهشت یادش نمیره….
حدود نیم ساعت بعدش نشسته بودم توی تختم و منتظرت تا لباساتو بپوشونن و بیارنت پیشم و نگرانیم از بین رفته بود چون توی اون سالن بزرررگ و خالی و توی اون هوای بارونی فقط صدای گریه ی تو بود که میومد 🥺🥹
اومدی….👶🏻👼🏻
اومدی و دلم برات رفت جان مادر….🩷
پرستار گفت بهش شیر بده و من در شگفتی از اینکه تو چجوری با اون فک کوچولوت بلد بودی اونجوری محکم میک بزنی؛بهت شیر دادم….
آرامش و خیال راحت و سبکی بدنم
با دراز کشیدن و خواب کوتاهی که بعد از شیر خوردنت داشتم؛ هیچوقت توی زندگیم نچشیده بودم….
فشارمو چک کردن برای بردنمون توی بخش
بالا بود گفتن میخوان منو ببرن ICU
بهشون گفتم من گشنمه یه چیزی بخورم خوب میشم زنگ زدم بابایی برام یه لیوان آب هویج و یه کیک و یه شاخه گل فرستاد بالا👩‍❤️‍👨
خداروشکر بعد خوردنش فشارم درست شد و باهمدیگه رفتیم توی بخش😊😍
«تیکه ای از خاطره ی روز دنیا اومدنش»

خداروشکر که مال من شدی 👧🏻👼🏻
خداروشکر که صدات توی خونمون میپیچه
خداروشکر برای لقب مادر که با تو به من داده شد….😍🥰
به تاریخ ۲۴/آبان/۱۴۰۴
۱۸ماهگی قند و نباتم🤱🏻🐣
مامان اَبرا جون☁️ مامان اَبرا جون☁️ ۱ سالگی
تجریه:
امروز برای یک لحظه از ته قلبم از خدا کمک خواستم .
امروز عصر وقتی از بیرون داشتم میومدم تو خونه در خونه رو که باز کردم کلید رو جا گذاشتم تو‌خونه و دخترم در رو از روی خودش بست
تنها شانسی که اوردم قسمت بالایی قفل در شیشه ای بود ولی دخترم پشتش ایستاده و داشت گریه میکرد
خدا خودش یک مرد خوب رو سر راهم گذاشت تا رفت شیشه بر رو پیدا کنه بیاره خیلی طول میکشید با این حال رفت و دخترم پشت در درحال هلاک شدن بود از بس ترسیده بود منم تنها کاری که تونستم بگم از ته قلبم از خدا کمک خواستم و پایین شیشه رو شکوندم و در رو باز کردم
وقتی بچم رو بغل گرفتم از شدت ترس و گریه میلرزید سریع شیرش دادم تا اروم بشه
۱۰دقیقه بعد که اون مرد همراه شیشه بر اومدن .تعجب کرده بودن چطوری اون شیشه نشکن رو‌شکونده بودم .اقای شیشه بر وقتی با چکش میزد تو شیشه نمیشکست .گفت فقط بگو چطوری شکوندی گفتم مادر نیستی
وقتی بچم داشت جلو چشمم هلاک میشد تمام زورم اومد تو مشتم
اگه این در حتی اهنی هم بود اهنو از جا میکندم

همه سر تکون دادن از قدرت یک مادر
واقعا تجربه سختتتتتی بود وقتی بچم جلوم زجر میکشید و نمی‌دونستم بغلش کنم تمام تنم داشت تیکه تیکه میشد و ریشه جیگرم داشت کنده میشد
خدایا شکرت که به سلامتی و خوشی تموم شد 🤍🌺
مامان محمد مهدی✨ مامان محمد مهدی✨ ۲ سالگی
امروز رفتیم برای محمد مهدی آزمایش خون بدیم بعد یکی از فاکتورهایی که دکتر براش نوشته بود رو هر آزمایشگاهی نداشت و با کلی سوال بالاخره یکی رو توی کرج پیدا کردیم. ۴ ساعت ناشتایی احتیاج بود. از گرسنگی بچه که بگذریم این بچه متاسفانه مثل خودم تقریبا بد رگه بعد چون به خاطر جراحی هاش برای قبلا آنژوکت زدن متوجه شد که قراره چکار کنند و کل اونجا رو گرفت روی سرش...🫠
بعد نمیدونم واقعا بلد نبودن یا بچه من بد رگ بود حدود پنج تا نقطه رو سوراخ کردن تا بالاخره تونستن ظرف ها رو پر کنند🤦 همسر من خیلی صبوره و کلا دیر عصبانی میشه ولی امروز یه جوری بهم ریخته بود که برگشت به ظرف گفت ما قبلا مجبور شدیم برای یه آزمایش پسرمون رو بردیم بیمارستان ازش آزمایش گرفتن و طرف هم به دختر جوون تازه کار بوده، اینقدر اذیت نشد که شما اذیتش کردید
بعد جالبه نمیزاشتن ماهم بریم جلو حتما خودشون باید دستشو میگرفتن😑
بعد از آزمایش که گفتن بیا بغلش کن به جوری بچم پرید بغلم و آروم شد که دلم ریش شد🥲
پ.ن: این عکس هم از آزمایشگاه کوفتیشون گرفتم فقط چون رنگ صندلی هاشون با لباس محمد مهدی ست بود😂
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
خب ادامه بحث دوتا تاپیک قبلیم درمورد تغذیه بچه ها و وزنگیری و رشد قدشون
(فقط دوستان من یه موردی دوباره ذکر کنم من متخصص تغذیه نیستم این مواردی که میگم چیزایی هست که یا سرچ کردم یا از دکتر تغذیه پرسیدم یا تجربه کردم برای همین ادعایی ندارم درمورد صحبتهام صرفا جنبه کمک کردن داره به دوستانی که بچه بدغذا دارن مثل پسر من)

۳. یکی از مواردی که به تپل شدن و رشد قد بچه ها کمک زیادی میکنه حبوبات هست خصوصا نخود. ولی پختن نخود بخاطر دیرپز بودنش هر روز خب کار راحتی نیست از طرفی هم ممکنه خیلیاتون مثل من غذاهایی که با نخود هست کم باشه تو روتین زندگیتون. پس بهترین کار درست کردن سویق حبوبات هست.
اول مقدار زیادی حبوبات مثل نخود و لوبیا و ماش و عدس رو خیس کنین به مدت بیست و چهار ساعت آبش رو هی خالی کنین که نفخش بره بعد روی یه پارچه تمیز بریزین تا خشک بشن کامل وقتی آبشون بعد از چندساعت گرفته شد توی تابه تفت بدید تا ترد و شکننده بشن حواستون باشه توی حبوبات آب باقی نمونه چون موقع آسیاب کردن خمیر میشه وقتی حسابی ترد شدن بذارین خنک بشن و بعد آسیاب کنین و پودر حبوبات شما آمادست حالا میتونین تو تمام خورش ها و غذاهاشون حین پخت یه قاشق بریزین. نه طعم غذاشون عوض میشه نه بافت غذا عوض میشه فقط خاصیت عالی داره که برای رشد قد بچه ها عالیه.
مقدار اضافش رو بذارین تو فریزر.
یه نکته تکمیلی هم بگم. عدس خیلی زود میسوزه بهتره جدا از بقیه حبوبات تفت داده بشه. مورد بعدی اینکه این پودر حبوبات نیاز به چند دقیقه پخت رو داره پس نمیشه خام توی ماست بهشون داد نیاز هست بپزه.
موارد اینجوری زیاد دارم برای گفتن ولی میترسم تاپیکام طولانی شه.
تیکه تیکه بهتون میگم امیدوارم البته مفید باشن.