۳ پاسخ

سلام
چرا نمیری پیش یه مشاور خوب ؟

من شاد زندگی کردن رو ترجیح میدم...حتی اگر بلد نباشم میرم دنبالش...حداقلش اینه به خودم برسم..کم کمش اینه از همسرم بخوام با بچه بریم تا بیرون حتی تو ماشین یه دوری بزنیم ...اگر خانوادم نزدیکن یسر و شب نشینی پیش اونا بریم یه چایی بزنیم و برگردیم..
اگر حوصلم سر میره بازی فکری بیارم هم به رشد بچم کمک کنم هم خودم سرگرم شم...شعر با دست زدن بخونم .آوا ها رو کار کنم دالی بازی و دنبال بازی کنم هم جسم من خسته شه هم بچم..برای بچم اسباب بازی کوکی یا چراغ دار و محرک بگیرم یکم براش جلب توجه بشه.بدم دستش حتی اگر خراب کنه ولی یه ده دقیقه مشغول اون باشه..جمع کردن خونه اگر امروز نرسیدم برام مهم نباشه.بجاش فردا هم جمع کنم هم جاروبرقی بکشم..بچمم دنبال جاروبرقی بیاد بازی کنه..
برم ببینم واکنش بچم به چه کلیپ و فیلمیه.همونو گاهی براش بذارم...اسباب بازی هایی رو که بازی نمیکنه رو کلا جمع کنم چند روز بعد بیارم.الکی خونه بهم ریخته نباشه..اگر با قبلمه و ابکش و...خوشه حداقلش میذارم با همونا بازی کنه مهم مشغول شدنشه...ر توپ بازی دوست داره باهاش بازی میکنم..و....و....و......

غم و شادی همیشه هست . ما انسانیم گاهی اوقات دلمون میگیره غمگین میشیم اما مهم اینکه تو اون حال بد نمونیم ، همه تو زندگیشون غم و شادی باهم دارن

سوال های مرتبط

مامان مَهدیار🩵 مامان مَهدیار🩵 ۱۷ ماهگی
این روزا خیلی متلاشی ام خیلی کم اوردم بچه بزرگ کردن تو غربت تو دوری از خانواده خیلییی سخته شاید اگر مامانم کنارم بود اینقدر اذیت نمیشدم
جسمم و روحم نابود شده ب جایی رسیدم ک حوصله نفس کشیدنم ندارم دایما عصبی پرخاشگرم خیلی خستم از زندگی دلم میخاد چشامو ببندم باز نکنم واقعا دست تنها سخته خیلییی سخت
هر ادمی ی گنجایشی داره من حس میکنم ادم مادرشدن نبودم من تحمل اینهمه سختی فشار ندارم از بس حرص جوش خوردم نابود شدم
خیلی تنهایی سخته 😞دلم میخاد یکم برای خودم باشم یکم استراحت کنم
ب ته زندگی رسیدم بخدا نای ادامه دادن ندارم میدونم خیلی اینجا میام غر میزنم ولی واقعا تنها جایی ک دارم حرفامو بزنم 🥲
احساس غم عصبانیت شدید دارم اصلا ارامشی درونم نیست همش حرص خشم ........
خدا خیر همسایمونو بده خودش بچه نداره هنوز بچه امو خیلی دوس داره میگ هرموقع خاستی بگو بیام بگیرمش استراحت کنی بهش گفتم الان بیاد بچم پیشش تو پذیرایی خوذم تو اتاق هنوز ن ناهاری خوردم ن درس کردم دلم داره ضعف میره اینقدر امروز غر زذ بهونه گریه حس کردم دیگ نمیتونم تحمل کنم .....🫠🥲ازدواج تو غربت ی جوری سخته بچه بزرگ کردن یجور دیگ سخت فقط میدونم خیلی همه چی سخت داره میگذره ...
مامان هونام من مامان هونام من ۱۱ ماهگی
مامان سِدْنا مامان سِدْنا ۱۶ ماهگی
از دلِ‌ یک مامانِ دانشجو👩🏻‍🎓
.
این روزا خیلی بیشتر از توانم خیلی بیشتر از پتانسیل بدنم دارم ازش کار میکشم…
.
این روزایی که فشار زندگی، درس، بی‌خوابی، گردن درد و کمر درد داره من و از هم میپاشه…
.
دارم نهایت سعی‌مو میکنم بهترین ورژن از یه مامان خوب برای دخترم باشم👩🏻‍🍼
نهایت سعی‌مو میکنم که افتی‌ تو درسام نباشه، صرفا فقط گرفتن یه نمره ای برای پاسی اصلا حس خوبی بهم نمیده و من و راضی نمیکنه👷🏻‍♀️
دارم نهایت تلاشمو میکنم که خانمِ خونه دارِ باحوصله و شاد سابق باشم 💃🏻
و در نهایت بیشترین سعی‌م بر اینه همون همسر پرانرژی و بااحساس برای همسرم باشم 🥰
این روزا خسته‌م ولی حضور، دلگرمی، حمایت و همکاری همسر
نمیزاره متلاشی شم
.
بودنش و کمک کردنش
اینکه ساعت ها از کارش میزنه و با بچه تو این کوچه و پس کوچه ها قدم میزنه تا من از خواسته‌‌م از آرزوهام دور نشم
وقتی میام با لبخندای گرمش با یه چیز کوچیکی که با دخترک دستشونه بهم میدن و خسته نباشیدی که میگن، واسم یه دنیا ارزش داره
.
قول میدم واستون جبران کنم این روزارو، قشنگیای زندگیم🤍✨
.
مادر و پدر خوب بودن، همسر فهمیده و همراه بودن؛واقعا شیرین ترین و البته سخت ترین کار دنیاست
خدا به هممون قوت بده✨
مامان یاسین مامان یاسین ۱ سالگی
خدایا نمی‌دونم چمه همش سردرد می‌خوابم سردرد بیدار میشم سردرد کلا خستگی وقتی خوابمم خسته میشم البته پسرم خیلی بدخوابه شاید به این ربط داره قبلا ها مامانم و بابام خیلی بحث و دعوا داشتن حرسم می‌گرفت از دست مامانم ولی خودم الان از مامانمم بدتر شدم به شوهرم همش گیر میدم سرش همش غر میزنم دعوا میکنم تو بچه داری کسی نیست که حتی موقع دسشوییی رفتن بزارم پیشش پسرمم نمی‌دونم ازم چی میخواد کلا به خودم چسبیده شاید باور نکنید بخدا اصلا حتی رو زمین نه میشینه نه دراز می‌کشه رو شکم میخوابونمش که حداقل سینه خیز رفتن رو یاد بگیره همین که میزارمش گریه می‌کنه و جیغ میزنه که برش دارم وقتی میخواد با اسباب بازی هاش یکم بازی کنه هم باید بین پاهام بشینه و بازی کنه وگرنه نمیشینه تا شب بدجور خسته میشم بعدش با شوهرم دعوا میکنم که کمکم نمیکنی اونم باهام دعوام می‌کنه که درکم نمیکنی کارام سنگینه ولی باز وقتایی که بتونم کمکت میکنم منم خسته میشم . اصلا به کمک شوهرم احتیاجم ندارم فقط دلم میخواد که شبا حداقل وقتی خستم و از خستگی بغض کردم بهم یکم آرامش بده بگه می‌دونم خسته می‌دونم تو هم تو این زندگی زحمت می‌کشی ولی بجاش شبا که پسرم خوابه میگه نوازشم کن تا خوابم ببره منم وقتی میگم خسته بهم میگه فلانی میگه زنم هرشب نوازشم می‌کنه تا بخوابم منم شروع میکنم به جیغ داد که من آشغال به درد نخورم برو با هرکی دلت میخواد ازدواج کن و .....