مامان علی اصغر مامان علی اصغر هفته ششم بارداری
مامان آریا،آریسا مامان آریا،آریسا ۳ سالگی
کیامثل منن
مثلا چندسال پیش یه اتفاقی افتاد تاندون های دام پاره شدن اولین نفر که پدر شوهرم بودرودیدم گریم گرفت و قشنگ توی بغلش گریه میکردم😂دفعه بعد زمانی بود که پسرم بدنیااومد وقتی توی بخش همسرم اومد زدم زیرگریه حتی مامانم اومده بود پیشم جفتمون زدیم زیرگریه حالاوقت زایمانم هم قبل وهم بعداززایمان خیلی اذیت شدم یه بار دیگه زمانی بودبراجراحی صفرا رفته بودم همسرم اومد پیشم یهوگریم گرفته هرکاری میکردم نمی‌تونستم کنترلش کنم همه همراه مریض هامیگفتن مگه چی شده که اینجوری گریه می‌کنی😂 مثلا دست بابام شکسته بود خونریزی میکرد توی بیمارستان دیدم زدم زیرگریه یامثلا یباربامامانم رفتم دکتر برایه جراحی سرپایی زمانی که دیدم دکترداره کارشوانجام میده فقط یه با مامانم گفت آه منومیگی گریم گرفته بوددکترمیگفت بخدا چیزی نیس گریه نکن حالامنومیگی هرکاری میکردم فقط تندتنداشکام می‌ریخت آخرین بارم همین چندروز پیش بود که همسرم ازسرکاراومد خونه همین که دیدم سروصورتش خونی دیدم سرش شکسته اشکام می‌ریخت هرچی همسرم می‌گفت بخدا خوبم گریه نکن ولی من نمی‌تونستم
نمیدونی چرااینجوری شدم خیلییی دوست دارم این اخلاقم عوض بشه چون خودم خیلی اذیت میشم