تجربــهـ زایمان❗
پارت1️⃣
اول از همه اینو جواب بدم؛پرسیده بودین چه کارها و ورزش هایی برای راحتی زایمانم انجام میدادم☺️👇🏻
من از اول بارداریم هر وقت میتونستم سوره انشقاق رو میخوندم،اواخر بارداری از ماه هشت به بعد دیگه ب شدت به خوندنش پایبند بودم و گاهی توی طول روز  چند بار میخوندمش
(حدیث داریم که هرکس سوره انشقاق رو بخونه زایمانش راحت میشه)
از ۲۴ هفته کلاس های بارداری و زایمان رو که توی اکثر بیمارستان‌ها برگزار میشه رو شرکت کردم....
و از همون هفته ورزش های سبک رو انجام می‌دادم برا تقویت عضلات کف لگن،عضلات پا،کمردرد و تنگی نفس و ازین قبیل مشکلاتی که تو بارداری پیش میاد...(همه ورزش هارو تو کلاس بارداری میگفتن)
از ۲۸ هفته پیاده روی میکردم هر چقدر میتونستم ولی اصلاااا خودمو خسته نمیکردم حداااقل سه روز در هفته میرفتم پیاده روی دیگه تایم زیادش نیم ساعت بود
از ۳۷ هفته تقریبا هر روز پیاده روی میکردم روزی نیم ساعت
و ورزش های زایمان رو انجام میدادم هر روز سه تا راند رب ساعته
ورزش هایی مثل اسکات،حرکت گربه،حالت دسشویی ایرانی نشستن و حرکت کردن، سجده و حرکت دادن باسن به چپ و راست،چهار دست و پا رفتن
اینها همه تو روند زایمانم واقعا تاثیر داشت...

۲۳ پاسخ

پارت۲
از هفته ۳۷ انقباض داشتم ولی بدون درد،شاید در روز بیشتر از ۲۰ بار می‌گرفت وول میکرد ولی خبری از درد زایمان نبود،منم موقع انقباضام با اینکه سخت بود ولی ورزش میکردم
از ۳۹ هفته و ۲ روز انقباضام با درد شد ولی اصلا منظم نبود و دردش وقتی میگرفت خیلی شدید بود ولی خداروشکر قابل تحمل بود
۳۹ هفته و ۴ روز بخاطر درد و انقباضام که منظم شده بودن رفتم پیش ماماهمراهم و بعد از معاینه بهم گفت خودتو آماده کن کمتراز۲۴ ساعت دیگه زایمان میکنی😵‍💫😐با این حرفش حس کردم اصلااااا آمادگی ندارم و نزدیک بود پس بیوفتم 😐🤌🏻
رفتم خونه یه دوش گرفتم و وسایلم رو آماده کردم
دردام منظم شده بود ولی با فاصله زیاد تقریبا ۶ دقیقه ای یه بار
همش سعی میکردم موقع درد فعالیت کنم، اسکات و حالت سجده میرفتم
تا شب چند بار تخم شربتی،بذر کتون خوردم
فاصله دردام هی کمتر میشد،تقریبا ساعت ۶ عصر بود یکی از اقواممون اومد خونمون وقتی منو دید که درد دارم ولی زیاد مغلطه بازی درنمیارم😑 گفت اینا درد زایمان نیست و تو زاییدنی نیستی
اون لحظه دلم میخواست بزنم لهش کنم داشتم از درون از درد نصف میشدم و کلا روحیمو باختم و پیش خودم میگفتم اگه اینا دررررررررد نیس پس چیههههههع 😑
ساعت ۹شب بود دردام شده بود هر ۴ دقیقه ای یه بار دیگه وقتی می‌گرفت اشکم درمیومد و وقتی ول میکرد انگار دنیارو بهم دادن،اصلا انگار هیچچچ دردی ندارم،میگفتم،میخندیدم، راه میرفتم و دوباره که می‌گرفت کلا قفل میکردم😵‍💫😬

پارت۷
ماماهمراهم گفت دیگه واقعا نمیتونه بیاین بچه رو بگیرین😬
همینجور شروع کردم ب زور زدن ۳ تا زور زدم سر بچه اومد بیرون و همون لحظه دکترمم رسید و سریع اومد بچه رو کشید بیرون
وقتی سر بچه اومد بیرون بقیه بدنش مثل ماهی لیز خورد اومد بیرون 🥺🥺
بچه رو گذاشتن رو شکمم و انگار دنیااااا رو به من دادن😍😁🥺بهترییییین حس دنیا بود😍
من اشک میریختم و پسرمم فقط نگام میکرد😅
بعد از هندی بازی های من دیگه پسری رو برداشتن بردن...
به ماما گفتم هچی بخیه خوردم یه سکوت طولانی کرد که خودم فهمیدم بخیهههههههه خوردم تا کجااااااااا🤌🏻🚶‍♀️بعد گفت ما هیچ برشی ندادیم سر بچه خودش پاره کرد🥲😬
.....
روند زایمانم به لطف خدا خوب بود ولی بعد از زایمان تا ده روز واقعا اذیت شدم🥲💔
از اونجایی که سر بچه بزرگ بود و وزنش زیاد بود خیلیییی بخیه خوردم و خونریزیم بیش از حد بود🥲
مجرا ادرارم از کار افتاده بود و تا سه روز سوند بهم وصل بود و این واقعا خیلی سخت بود خیلیییییی زیاد🥲
بخاطر آمپول اپیدورال که محلش رو پیدا نمیکرد و چندین بار آمپول رو زد تو کمرم تا چند روز کمردرد وحشتناااااااک داشتم درحدی که شبا فقط گریه میکردم🥲
خداروشکر میکنم که گذشت و پسرم الان کنارمه🥺🙃🫀
الحمدالله بخاطر همه روزهایی که فکر میکردم نمیگذره ولی گذشت🫀🙃🤲🏻
الحمدالله که بارداریم به سلامتی تموم شد🫀🥺🤲🏻
الحمدالله رب العالمین🌿🤍
الان که این تاپیک‌رو‌مینویسم پسرم‌داره شیر میخوره میگن زنی که بچه شیر میده بخاطر وجود پاک اون طفل دعاش مستجابه🥺🙃
از ته قلبم از خدا میخوام همه اقدامی ها زودتر دامنشون سبزبشه🤲🏻💚🌱
و همه خانومای باردار زایمان راحتی داشته باشن و جوجه هاشونو صحیح و سالم بغل بگیرن🥺🐣🫂

بماند به یادگار🌱
تاریخ زایمان1403/5/2
ساعت 2:00 بامداد

پارت۴
رفتم جلو در و ب همسرم گفتم بره برا تشکیل پرونده و خودمم همینجور الکی اشک میریختم و از همسرم خداحافظی میکردم،اونم سعی میکرد خودداری کنه و اشک نریزه😅
دیگه خلاصه پرونده تشکیل شد و ماماهمراهمم رسید و منم بستری شدم...
اول دفعه ماماهمراهم سوره انشقاق و مریم و نادعلی و چندتا دعای دیگه که برای آسونی زایمان بود رو به پای چپم بست و بعد یه زیارت عاشورا گذاشت که همینجور با بغض تو دلم همراهش میخوندم و از حضرت زهرا و حضرت معصومه کمک میخواستم🥺🙃
شروع کردم به ورزش کردن و پوزیشن هایی که ماما میگفت رو انجام میدادم
دردام رفته رفته بیشتر می‌شد و منم چون دو روز درد کشیده بودم و درست حسابی نخوابیده بودم حس میکردم خیلی خستم و اصلا توان ندارم..
تقریبا دو ساعت از زمان بستریم گذشته بود و حس میکردم بدنم خالی کرده (دردا رو میتونستم تحمل کنم ولی توان نداشتم و خیلی خسته بودم)
درخواست اپیدورال دادم و دکتر بیهوشی اومد،تقریبا ۱۰دقیقه داشت سعی می‌کرد محل مورد نظرش رو پیدا کنه و هی آمپول رو میکرد تو کمرم،هی درمیادرد..تا آخر به لطف خدا محلش رو پیدا کرد😑

پارت۳
از صبح با ماماهمراهم در ارتباط بودم و کاملا از شرایطم باخبر بود و چند بار گفته بود برم زایشگاه یه چک بشم،ولی میگفتم هنوز میتونم تو خونه تحمل کنم و نمی‌رفتم (یکی از دلایلی هم که نمیرفتم این بود که من واژینیسموس دارم و ب شدت موقع معاینه اذیت میشدم و میدونستم برم بیمارستان همش میخواستن معاینه کنن🥲)
ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت یاسمن تو دو روزه داری درد میکشی و ممکنه برا بچه خطرناک باشه همین الان برو زایشگاه یه nst بده( دردایی که این دو روز کشیدم خیلییی پراکنده بودن ولی وقتی میگرفتن یه خورده اذیت میشدم😶‍🌫️😬)
خلاصه همه وسایل رو برداشتیم و با مامانم و همسرم رفتیم ب سمت بیمارستان
ماما اومد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کرد
بعد از چند دقیقه برگشت و گفت ضربان قلبش نرماله،واقعا انقباض داری؟
گفتم آره خیلی زیاد گفت فاصلشون چقدره؟گفتم ۴ دقیقه ای یه بار... برگشت گفت دستگاه هیچ انقباضی برات ثبت نمیکنه احتمالا هنوز به دردا اصلی نرسیدی و اینا ماه درده و باید بری خونه😐🥲مامانم کنارم بود بهش گفتم تروخدا ب شوهرم بگین بره التماس کنه منو ببرن سزارین 😬😐اینا اگه ماه درده و درد زایمان نیست من ب اون دردا برسم میمیرم و همطو اشک میریختم😐💔
بعد همون لحظه که داشت باهام صحبت میکرد یه انقباض ناجور گرفتم و شروع کردم به آه و ناله و اونم شکمم فشار میداد،اصلا باورش نمیشد همچین انقباضایی دارم و دستگاه ثبت نکرده گفت زود پاشو باید معاینه شی
معاینم کرد یهو گفت خااااانم ۴ و نیم سانت بازی😶‍🌫️😶
سریع بگو برات پرونده تشکیل بدن
حقیقتا ایقدر دلم میخواست اون لحظه بزنم تو گوشش😂😬ولی خودم کنترل کردم و چیزی نگفتم

ننننههههه بگردمتتتتتت
ماشاالله ماشاالله
خداقوت دوباره بهتتت
جوجه رو ببوووس♥️♥️

لایک کنید لطفا

پارت۶
اومد معاینم کرد گفت وای ۹ سانتی پاشو چندتا حرکت و پوزیشن داد و ب سختییی انجامشون دادم و بعد چند دقیقه گفت بریم زایشگاه
دیگه بنده رو بردن رو تخت اصلی
دکترم هنوز نرسیده بود و من ب شدددددت حس فشار داشتم و حس میکردم نمیتونم خودم کنترل کنم و حس مدفوع شدیدددد داشتم
ماما میگف ببین اصلا زور نزن دکترت هنوز نرسیده
گفتم یعنیییی چی،من نمیتووووونممممم، شماها مگه چکاره این،
دکتر میخوام چکاااار،تروخدا بچمو بگیرین،همه چیش پا من
شماها خودتون از دکتر بهترین(اینارو میگفتم بیان زایمانم کنن😂)
یعنی یه کارایی میکردم الان بهش فکر میکنم خجالت میکشم🤣💔
ماما گفت ببین ما میتونیم زایمانت کنیم عزیزم ولی دکترت گفته صبر کنین خودم بیام ولی اگه خودت مشکلی نداری باشه زایمانت میکنیم و...
همینجور ماما داشت صحبت میکرد که دیگه دیدم نمیتونم و شروع کردم به زور زدن
ماماهمراهم کنارم وایساده بود و گفت یاسی این همه همکاری کردی اگه میتونی صبر کن دکترت نزدیکه
گفتم بخدا دیگه نمیتونم بچه خودش داره میاد

پارت۵
وقتی اپیدورال زد به  یکباره تمام دردام ناپدید شدن و من اصرار داشتم که بخوابم😅ولی انقباضام به شدت پشت هم شده بود و ماما میگفت باید معاینه بشی
وقتی معاینه کرد یهو گفت ۵ دقه هم نمیتونی بخوابی پاشو ۷و نیم سانتی و اگه دختر خوبی باشی و همکاری کنی من قول میدم کمتر از دو سه ساعت دیگه با بچت بری بخوابی
منم ازبس خسته بودم داشتم چرت و پرت میگفتم
بهش میگفتم بچه بیاد دیگه هیچوقت نمیتونم بخوابم بزار الان ارامش داشته باشم و یه کمی بخوابم 😂😶از من اصرار از ماما انکار
و آخر هم ماما موفق شد و بلندم کرد
شروع کردم ب فعالیت هایی که میگفت
رو تخت سجده میرفتم، حالت دسشویی ایرانی مینشستم و زور میزدم،و...
یهو حس کردم دسشویی دارم
گفتم واااای الان دسشوییم میریزه،تروخدا کمکم کنین برم دسشویی
گفت واقعا؟
گفتم آره
گفت خداروشکر این نشونه خوبیه یعنی بچه داره میاااد
توااام همینجا دسشویی کن😐😶
گفتم اینجا که نمیتونم بزارین برم دسشویی😐
حالا دوباره از اون اصرار از من انکار😂😐
(اون دسته از خانومایی که میگن ما نگرانیم یه وقت اونجا مدفوع کنیم،اصلااااا نگران نباشین...شما با این کار باعث خوشحالی ماماها میشین چون میفهمن زمان زایمانتونه😬🥲😵‍💫)

لایک کن

لایک کنید

👌🏻👌🏻خیلیم عالی

میشه پیامم رو لایک کنی بتونم بخونم مابقی رو

بلایکین بقیه پارتارو بخونم

خیلی قشنگ بود دوجاش بغضم گرفت🥲😂

خانمی الان شما مثل فرشته ها پاکی تروخدا برای منم دعا کن به آرزوم برسم. هم آرزوم و هم نی نی را سلامت بغل کنم و زایمانم راحت باشه ممنونم

منم انشقاق رو از ماه ۸_۹ هر روز خوندم تا زایمانم

سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک
از نوشتن تجربتون ممنونم🌸
لطفا درخواست منو قبول کنید سوال داشتم ازتون

از دیروز تو پارت یک گیر کردی خب بذار دیگه منتظریم

خخخخ خدا خیرت بده حالم بد بود با حرفات کلی خندیم،منظورت از واژینسموس چیه؟اندازه سرش چقد بود؟مگه سونو نگفته بودن کمه؟

دکترت کی بود گلم

بهترین تجربه بود ک خوندم همه چیرو خیلی قشنگ توضیح دادی کلا اومد جلو چشمم ک چیا بهت گذشته ..بعد زایمان خ درد کشیدی تا موقع زایمان..با خوندن پارت آخر اون قسمت آخر واقعا بغضم ترکید ک الان هم چشام پر اشکه. مرسی گلم آن شاالله ماهم بسلامتی زایمان کنیم خودمم واژینسموس دارم از،معاینه و سوند خ میترسم خدا به دادم برسه موقع زایمان. امشب خیلی گریه کردم قبل خوندن تجربت هم .میترسم از پس زایمان برنیام خ کم تحملم 😪😪😪😪😪😪واقعا تحمل دردم خ ضعیفه خیلی خودمو ضعیف و تنها حس میکنم واقعا اعتماد بنفسم زیر صفر 🥺🥺🥺🥺🥺😔😔😔😔😔😔التماس دعا ازتون

عزیزم بسلامتی ان شاءالله حال خودت و نی نی ت خوب باشه😍

اسون بود زایمانت؟

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
من خودم چون از اول طرفدار زایمان طبیعی بودم و شهرمون هم امکانات درست و حسابی نداره و کلاس برگزار نمیشه همش توی گوگل در حال سرچ بودم چ ورزشی انجام بدم و چیکار کنم و فلان

از دکترم پرسیدم گفتم از کی ورزش و میاده روی شروع کنم گفت از هفته ۳۴

و از هفته ۳۴ ب طور جدی شروع کردم ب ورزش و پیاده روی هروز انجام میدم فقط تایمشون رو کم کم زیاد کردم هرچی ب هفته های اخر نزدیک میشدم تایمشون رو هم زیاد کردم

مثلا هفته ۳۴ اسکات ده تا میزدم الان ک هفته ۳۸ هستم روزی ۱۰۰تا اسکات میزنم
پیاده روی از روزی ربع ساعت شروع کردم الان روزی دو ساعت دارم میرم
ورزش هایی ک انجام میدم هم

اسکات
پروانه
قر تو کمر
چهار دست و پا توی خونه میرم
اردکی میرم تو خونه حالتی ک روی سنگی توالت نشستی و راه میری


گربه ای
سجده کوتاه (هی حالت سجده میرم زیاد مکث نمیکنم مثلا هر سجده سه ثانیه زمان میبره
سجده طولانی سجده میرم و سی ثانیه تو همون حالت میمونم و باسنمو هم تکون میدن😅

یک هفته ای هم هست شیاف مغربی استفاده میکنم روزی یکی

رابطه هم یک روز در میان
توپ هم ندارم لبه تخت خواب اروم اروم بالا پایین میشم
فعلا اینارو انجام میدم
مامان هدیه خدا 💙👶 مامان هدیه خدا 💙👶 ۲ ماهگی
سلام سلام
تجربه زایمان من و دنیا اومدن پسرم😍
قسمت اول:
اولش بگم که من روز زایمانم طبق انتی ۳۸ هفته و ۳ روز و طبق پریود ۳۸ هفته و ۵ روز بودم، حدودا از ۳۴ هفتگی ورزش هارو از شدت کم و حالت گرم کردن شروع کردم و از ۳۷ هفتگی ورزش های لگنی مرتب انجام دادم و یه آبزن و دمنوش گیاهی دکتر بهم داده بودن که استفاده کردم هرروز و دو هفته آخر هرشب گل مغربی میذاشتم، روز قبل زایمانم رابطه بدون جلوگیری و دوش اب گرم نسبتا طولانی و اسکات زیر دوش داشتم (قبلشم داشتم اینارو ولی روز اخر بیشتر بود) و دو تا ۴۵ دقیقه پیاده روی تو خونه کرده بودم، پیاده روی رو از یک هفته قبل زایمانم به صورت مرتب روزی حداقل نیم ساعت و سه روز آخر روزی یک ساعت داشتم توی خونه. روز زایمانمم دیدم دردام منظم شد قبل رفتن به بیمارستان یه لیوان دم کرده تخم شوید خوردم. تا اخر فقط سرویس ایرانی استفاده کردم. دو شب قبل زایمانم سوره انشقاق رو همسرم نوشت و انداختم گردنم کنار حرزم. از دو روز قبل زایمانم هم حفظ کردم و مرتب تو خونه انشقاق میخوندم.
حالا این که کدوماش و چقدر موثر بوده نمیدونم، البته بدن با بدن هم فرق داره
خب بریم سراغ اصل ماجرا در تاپیک بعدی 😅
فقط چون خواستم با جزئیات بگم که سوالی نمونه شاید طولانی بشه، عذرخواهی میکنم
مامان معین وآرمین🫀 مامان معین وآرمین🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
سلام من بعد ۲۲ روز که حالم بهتر شده اومدم تجربه زایمانم رو بگم.
من بارداری پر استرسی داشتم. ان تی بالا، آمینو سنتز، آبله مرغان، همه اینا رو گذروندم تا به هفته ۳۶ رسیدم، دکتر رفتم گفت وزن بچت ۳۳۰۰ هستش، اگه میخوای طبیعی زایمان کنی مواظب تغذیت باش تا وزن خودت و بچت بالا نره، من وقتی از مطب دکتر اومدم استرس گرفتم که وزنش بالا بشه، نمیتونم طبیعی زایمان کنم، وقتی رسیدم خونه از فرداش ارادمو قوی کردم و مرتب شروع به ورزش کردم، قبلش ورزش میکردم ولی مرتب نه و اینکه زودم خسته میشدم.
یک ترک یک ساعته ورزشی دانلود کردم و هر روز تو خونه میزاشتم و یک ساعت بدون توقف پیاده روی تند میکردم، خیلی خسته میشدم ولی برای اینکه بچه بیاد پایین و دردم بگیره ادامه میدادم تا زایمان راحتی داشته باشم.
از هفته ۳۷ که تموم شد. وارد ۳۸ هفته شدم هر روز شربت خاکشیر گلاب زعفرون میخوردم، هر شب شیاف گل مغربی میذاشتم، پله های خونمونو صدتا میشموردم میرفتم بالا و پایین. واقعا خسته شده بودم، همش هم استرس نشتی کیسه آب و تکون های بچه رو داشتم.
ولی توکلم به خدا بود، از اول بارداریم هر شب زیارت عاشورا ، حدیث کسا رو می‌خوندم. ماه آخر هم هرشب یه دور تسبیح سوره قدر رو می‌خوندم و می‌خوابیدم و همیشه از خدا میخواستم که با یک یا علی زایمان کنم.
ادامه پارت بعدی