۱۲ پاسخ

چندروز تنها بمونی عادت میکنی

آره عزیزم همه اینجوری میشن منم تا یک ماه و نیم اینجوری بودم الان دیگه کامل خوب شدم نگران نباش فقط زیاد به این حس بال و پر نده کم کم که میبینی خودت داری از پس بچه داری و خونه داری و شوهر داری برمیای این حس می‌ره کنار جاش یه حس رضایتمندی خیلی خوب میگیره

منم فک میکردم از پسش برنیام ولی هر چی همه گفتن بیشتر خونه مامانت بمون قبوب نکردم گفتم بالاخره باید یاد بگیرم تنهایی زندگی کنم تا دوهفته حتی جاشو عوض نکرده بودم دختر منم بالا زیاد میاورد ولی همش به پهلو خوابوندمش و کم کم دستم اومد خدا قوتشو بهت میده نترس هرچی دیرتر بری بدتره

دقیقا منم همینطور بودم یعنی خیلییی می ترسیدم میگفتم نکنه ت خونه تنها باشم شیر ب خشکش‌ بپره چکارش کنم و..... ولی وقتی رفتم انگار خدا ب آدم ی قدرتی میده ک هم بیشتر مواظب بچت باشی و هم نترسی(:🌱🤝

کاملا میفهممت منم همین بودم ولی کم کم راه افتادم از دوهفته پیش اینو ته دلت بگو که خدا مراقبشه و کارتو انجام بده

من از اولش تنها بودم و هستم

من عادت کرده بودم به تنهایی خودم و بچه ولی متاسفانه دیروز تا الان بچم به شدت دلدرد داره و شکمش کار نمیکنه و جیغای بدی میزنه اصلا گریه اش بند نمیاد خیلی ترسیدم دیروز تا الان اومدم خونه مامانم ولی امشب باید برگردیم خونه خودمون نمیدونم اگه دوباره گریه کرد چیکار کنم

بنی آدم
بنی عادته عزیزم
خیلی زود به شرایط جدید عادت میکنی و میشی قوی ترین مامان دنیا🤍🎀

منم خیلی میترسیدم ک با راز تنها بشم. الانم همینطورم مخصوصا شبا اما کم کم عادت میکنی. من چون ب مامانم نزدیکم زود ب زود میام. چون واقعا تنهاییی خسته میشم

شرایطی که داری عین من منم شهر دور زندگی میکنم اما تا نری خونه خودت درست نمیشه من اینقدر التماس کردم موقعی میخواستم برم آخرش مامانمم نشوندم تو ماشین بردم چند روز بعد مامانم برگشت روزای اول خیلی می‌ترسیدم حتی شب کنار بچه نمیخوابیدم همش نگاهش میکردم نکنه چیزیش بشه الان جایی رسیدم تنها میبرمش حمام همه کاراش میکنم حتی میزارمش تو تشت خودمم حمام میکنم کنارش نگران نباش دارو هم میدی حالت نشسته بگیر تو بغلت قطره قطره بریز گوشه لپش اصلا تو گلوش نمیپره

عزیزم من از چهل روزگی دیگه مسئولیت بچمو خودم گرفتم ب گردنم و اومدم خونه خودم فکر کن شوهر من راننده هست میره و من هر روز تو این خونه تنهام حتی حمومم خودم میبرم و کاملا عادت کردم

طبیعیه من تا دوماهگی میترسیدم وقتی خاب بود میگفتم اگه بیدار شد چی میشه چیکار باید بکنم

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
خانوما شما به چشم نظر اعتقاد دارین من بچم وحشتناک بهم ریخته الان یه هفتس خواب نداره همش گریه شبا که دیگه وحشتناک
خشک میشه دیگه نفسش می‌ره دیشب مادر شوهرم اینجا بود اون که اومد رفتن بچه وحشتناک باز شروع کرد که فقط پرواز نمی‌کرد از دیشب هم که جلوشون شیر خورد بعد دیگه حتی شیر نمیگرف به بدبختی
خودم می‌دونم مادر شوهرم اینا اینجورن الان دیگه ثابت شد امروز بردم بچم پیش یه خانومی گفته چشم نظر داره و خودمم میدونستم تا میان بعدش دیگه بچه دیوونه میشه فرار کردم اومدم خونه مامانم دیشب اومدن باز بچه اینجور شد
از وقتی وسایل بچه دید
کلا حسودی همش هم شوهرم مقصر نشون داد خدایی یه گهواره کریر چندتا تیکه وسایل ضروری واسه بچم بعد یازده سال خیلی 🥺لعنتیا همه جا هم گفتن حالا اینا چندتان که به شدت حسودن
باید چیکار کنم واسه چشم نظر
چقد هم خودم اذیت می‌کنه همش میگه امنه مقصر هی آمنه فلان اومدم خونه مامانمم باز هم اومد دیشب شوهرمم گیر داد پسفردا برگردیم خونه برم این دیگه ول نمیکنه خونمون یه جا روانی فکر می‌کنه خیلی حالیش