۱۷ پاسخ

عزیزم انشالله ک دامادش کنی و تو عروسیش برقصی

اره منم از روزی که دیدم فوت شده داعم تو فکر میرم گریه میکنم به حال اون بچه دلم ب رحم میاد خدا هیچ مادر و فرزندی از هم جدا نکنه سخته واقعا

میدونی اولین ترس هر مادری همینه
نبودنش و تنها شدن بچش
الهی که هیچ بچه ای بدون مادر و هیچ مادری بدون بچش نشه
انشاالله خدا به همه سلامتی بده
دقیقا منم دیدم حالم بد شد یکی از بزرگترین ترسای هر مادری همینه نگران نباش تو تنعا نیستی وقتی مادر که میشی همیشه این نگرانی همراهمت هست

اسم بلاگره چی بود؟؟ جریان چیه؟

کدوم بلاگر ؟

عزیزم یسر به تاپیک های من بزن
❤❤❤❤

چقد حس بدی گرفتم ازینکه شوهرش از مرگ زنش سواستفاده میکنه کم مونده تو دستشویی گوشیشو ببره و گریه هاشو نشون بده وای به اونی که رفت و اون بچه ای که بی مادر شد 😥

این عکس خودته یا اونی که فوت کرده؟

یکی از فامیل های دور ما دزد میاد خونش طلا هاش رو می‌بره وقتی میاد خونه میبینه از فشار اعصاب و...سم میخوره خودش رو می‌کشه دختر سه ساله و دختر۱۴ساله داره دیروز هفتمش بود ببین من از اون روز تو کما هستم انگار این بچه ها رو میبینم اتتتییییش میگیرم بعد میگم بعد من بچم میخواد چی بشه به درگاه خدا التماس کردم تا سر سامون گرفتن بچم عمر بهم بده ناشکریش رو نکنم

وای منم دقیقا دیدم همین حالم 😢😢 اصلا دیونه شدم آستوریای شوهرشو دیدم می‌گفت پاشو نفس شیر میخواد 😭😭
ما مادرا میفهمیم فقط عمق این درود........

تنت همیشه سلامت
سایه شما بالا سر پسرگلتون عزیزم

چقدر منی😭😭😭😭😭😭امروز فقط گفتم خدایا من و از بچم فعلا جدا نکن چون خیلی بچه هست و میترسم بدون من بمونه😭😭😭اون وقت کی نگهش میداره؟اگر بگه مامان کی جوابش و میده؟😭😭😭😭😭😭منم از وقتی اون و دیدم دارم روانی میشم

کدوم بلاگر علت فوت چی بوده

چرا باید به چیزا فکر کنی

منم خیلی ب اینجور چیزا فکر میکنم😩😭چون پسرم ب شدت وابستمه و وقتی حتی حموم یا دستشویی میرم خودشو میکشه انقد صدام میکنه بعد میگم من اگه نباشم چیکار میکنه بدون من😥😥

اتفاقابعدازاون منم حالم بدشدادم اززندگی بقیه خبرنداره ولی حس شوهرشونمیفهمم آدم وقتی عزیزش میمیره ازدنیاکنده شده ست حتی میگی چراماشین هادارن حرکت میکنن حس میکنی همه چیزتموم من سرپدرم حتی ازبچه ۶ماهم کنده بودم اماایشون خیلی راحت داره فالورجمع میکنه.ادم ازچندلحظه بعدش خبرنداره فقط بایدتولحظه زندگی کردپرترین خودت روبذاری برای بچه ت وقتی سرتومیذاری روی بالش عذاب وجدان نداشته باشی ازبرخوردت توبهترینی که خودم ازامروزدارم تمرین میکنم چون دوتاپسرخیلی شیطون وشلوغ دارم

عزیزم ماها به شدت ایمانمون ضعیف شده
پروردگار خیلی خیلی مهربونه، به ما ظلم نمیکنه
وقتی اتفاقی می افته هزاران دلیل داره...
و حتما خداوند به فکر بنده هاش هست
ما نگاهمون سطحیه خیلی سطحی
همه چیزو از ظاهر قضاوت میکنیم و فکر میکنیم اون بچه بدبخت شد...
نه گلم، از کجا معلوم بهترین زندگی و بهترین آینده رو نداشته باشه و ما دلایل پشت کارهای خدارو نمیدونیم🦋🦋🦋

شمام به چیزای منفی فکر نکن و موقع دعا کردن مثبت دعا کن❤️

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱ سالگی
هیچ کس مثل مادر بچه نمیتونه بهش رسیدگی کنه،شاید یکی از دور ببینه ک منه نوعی چقد ب بچم غذا میدم چطور میدم و چ تایمی میدم بگه این ک کاری نداره بابا خودم انجامش میدم ،و امرووووز ک بدترین مریضی برای من عادت شدنه ک قشنگ یروزو نصفی من از زندگیم دور میشم و عاجزم بابتش،سردرد سرگیجه افت فشار کلاب ب روتون اسهال تهوع سرگیجه خونریزی های شدید ک بعد کلی ازمایش و سنو معلوم شده اقا چیزیم نی من فرمم از مجردی این بوده و هس تازه مثلا الان کارم ب بیمارستان نمیکشه جای شکر داره،اما بچم؛من ک نباشم زندگیم رو هواس بچم اذیته و هیچ کس تاکید میکنم هیچکس نمیتونه نگهش داره ،اینقد امروز گریه کرده مامانم و شوهرم بهش غذا دادن ۳بار بالا اورده تازه فهمیدن ا انگار کار مهرنوش ب ظاهر اسونه😏اجازه نداده بشورنش دوساعت ت بغلو رو پاشون بوده و نخوابیده و من مسکن قوی خورده بودم و اون دنیا بودم اخر بعد کلی گریه اومده زیر پتوم دستمو گذاشته رو کمر خودش و خوابیده 😭مادرت بمیرم. خدا هیچ خانواده و هیچ خوته ای رو بی مادر نکنه. ما زنا تا هستیمو رو پاییم کارا وو ارزشمون ب چشم نمیاد ولی زندگی بدون ما زندگی نیس . خدا ب بچه های خالم ک بی مادر شدن صبر بده 😭😭🥺این عکسو شوهرم گرفته ک من با وجد این همه سروصدا تو خوابم و یاسینم اخر اومده پیشم خوابیده و بقیه دست از پا درازتر..‌🥲
مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا عصابم بخاطر بچم خیلی بهم ریخته، حس میکنم اونطوری که باید در حقش مادری نکردم، همش عذاب وجدان دارم، خدا لعنتم کنه چرا نفهمیدم بچم عفونت گرفته، که حالا کارش بجایی برسه که عفونت خونش برسه به ۱۱۶، شاید باورتون نشه از شیش ماهگی تا الان بچم وابستگی شدید به شیر خودم داره، ازشیش ماهگیش تاالان نشده فقط یک شب بتونم دوساعت کامل بخابم، یعنی از ساعت چهار نصف شب بیدار میشه تا خوده ظهر یه کله شیر میخوره، همیشه یه مادر خسته بودم ،کمبود خواب داشتم، ازیطرف خونه رو تمیز کن، از طرفی ناهار شام درست کن ، از طرفی باید به بچه میرسیدم، مریضم که میشد دیگه قوز بالا قوز میشد، از روزی که مادر شدم دیگه حتی خودمو فراموش کردم حتی دو این دوسال یکبار نشد برم آرایشگاه بخودم برسم، اما باهم اینا فکر میکنم اونطور که باید واسه بچم مادری نکردم، از خودم خیلی دلخورم، چرا باید انقد مادر بی فکری می‌بودم که حالا بچم بخاد عفونت بگیره، میخام چندروز دیگه برم هم آزمایش خون هم آزمایش ادرار واسه بچم بگیرم، خدا رو به بزرگیش قسم میدم که اینبارم به کنه مادر رحم کنه بچم جواب آزمایشش خوب بشه، بچمو که بردم اورژانس اونجا گفتن باید بستری بشه وگرنه عفونتش به مغزش آسیب میزنه از اون شب تاالان همش ته دلم خالی میشه، همش نگاه بچم میکنم دلم آتیش میگیره تو رو خدا واسه بچم دعا کنید چیزیش نباشه، من تمام دلخوشیم تمام زندگیم بچمه، جونم به حونش بنده ،انقد که وقتی مریض میشه پا به پاش مریض میشم، الهی که خدا هیچ مادری رو با جیگر گوشش امتحان نکنه الهی که خاری که قراره تو پای بچم بره تو قلب من بره اما بچم چیزیش نشه،تواین دنیا هیچی از خدا نمیخام جز سلامتی بچم
مامان هلنا جان مامان هلنا جان ۲ سالگی
دوستان من بخاطر حرفی که زدم عذر میخوام نباید حرفی میزدم کلا چون خیلی ها بد برداشت کردن و فکر کردن من بچمو دوست ندارم در صورتی که بچم پاره تنم من خیلی سختی کشیدم بخاطرش از زمان تولدش تا به الان هیچ مادری نیس که پاره تنشو نخواد و براش مهم نباشه بچه دوم سوم چهارم هم که بیاریم بازم همه اشونو دوست داریم هر بچه ای یه بوی داره هیچ مادری نیس که بخاطر چند فرزند بین بچه هاش فرق بزاره من اسم بچه دوم اوردم به دلایلی که خودم دارم شاید دلایلم شما رو قانع نکنه ولی هرکی جای من بود همین کارو انجام میداد بجای سرزنش کردنم من فقط ازتون راهنمایی خواستم اما بیشتر شما گفتین اره بجای اوردن به بچه خودت محبت کن برس حالا همین یکی و بزرگ کن یا از اول نباید میدادی به عمه اش و........
اما من چاره ای نداشتم مجبور بودم من از اون مادرایی که برای راحتی خودشون و خوشگذرونیشون بچه اشونو میسپارن دست اینو اون نیستم و یا کارم فقط بچه اوردن نیست من دلایلم خیلی محکمه و هرکی جای من بود اینکارو میکرد ولی نگفتم بچه دوم بیارم بچه اولم مهم نیس و شما ها خیلی راحت قضاوت کردین منو
🙏🏻عذرخواهم
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام خوبید ؟گفتم بیام احوالتون رو بپرسم .منم حسابی درگیر کارای خونه ام هیچوقت خدا تمومی نداره مهراب کوچولوی ناز من ۲۰ماهه شد .چقدر خوشحالم فسقل نازم داره بزرگ میشه کوچولوی مامان همش دوست داره یه کاری بهش بگم انجام بده تو حموم بردمش همیشه میگم با هم خالی کنیم استخر توپ رو خودش میره تو استخر توپ توپاش رو جدا میکنه بعد لگن رو برمی‌داره آباش رو خالی کنه نمیتونه همه رو میریزه رو خودش😂😍غش و ضعف میکنم برای کاراش برای اینکه حرف زدنش داره سعی میکنه بهتر از قبل بشه مهراب همه چیز رو پله پله میره جلو منم خیلی صبورم براش اصلا عجله ندارم برای هیچ چیزش چون مطمئنم همه چیز رو به وقتش انجام میده .کوچولوی مامان چه زود داره میگذره چقدر هیجان دارم که ۴ ماه دیگه تولدته .قبلا فقط هیجان تولد خودم رو داشتم الان وروجک تمام حس بچگی که داشتم رو مهراب زنده کرده و خدارو صد هزار بار شکر میکنم بابت این نعمتی که بهم داده و من لایق مادر بودن شدم .مادر بودن در کنار سختی هاش شیرینی های قشنگی هم داره.