من همیشه تا قبل اینکه ازدواج کنم همیشه دوست داشتم اسم بچه هام رو از تو قرآن پیدا کنم تا که ازدواج کردم و باردار شدم و نی نیمون دختر شد بعد ما اسم دخترمونو از تو قرآن پیدا کردیم و پیش خودمون دو تا قطعیش کردیم اما قول دادیم تا وقتی به دنیا نیاد اسمشو به هیچکس نگیم چون ممکن بود با مخالفت اطرافیون مواجه بشیم و دلزده شیم قرار گذاشتیم هر کی ازمون پرسید اسمشو چی قراره بزاریم بگیم که هنوز داریم دنبال اسم میگردیم و اسم مد نظرمونو انتخاب نکردیم خلاصه یه جوری که ناراحت نشن، همین باعث شده بود که همه فکر کنن ما واقعا هنوز اسمی پیدا نکردیم من جمله مامان گلم، مامانم فکر میکرد واقعا نمیتونیم اسم پیدا کنیم تا اینکه یه حرفی که شاید پانزده شانزده سال تو دلش بود رو به زبون بیاره، برامون گفت که زمانی که ما کوچیک بودیم واسه یه کار اداری میره اداره ثبت احوال اونجا منتظر نشسته بود که یه آقا و خانمی میان شناسنامه بگیرن واسه دخترشون بعد طرف ثبت احوال ازشون اسم مدنظرشون رو میپرسه اونام میگن مهسان، بعد میگه خب مهسان یعنی چی؟ میگن یعنی همنشین ماه، همین باعث میشه این اسم به دل مامانم بشینه و این نیت تو دلش بکنه که وقتی هر کدوم از ماها زودتر ازدواج کردیم و زودتر بچه دارشدیم و دختر شد اسمش بزاره مهسان، که این قرعه از بین خواهر و برادرا به اسم من میوفته و من زودتر از خواهرم که ازدواج کرده بچه دار میشم و اونم دختر دار، وقتی این رو شنیدیم دیکه ما حرفی از برنامه و اسم انتخابیمون نگفتیم،
نظر کاربران درباره اسم مهسان