اسم فارسی دختر با آ

نام معنی نام جزییات
آتشه برق، آذرخش مشاهده
جان نواز آرامش دهنده جان، محبوب مشاهده
رام افزون رام افزا، افزون کننده آرامش مشاهده
شارک سار(پرنده) مشاهده
شکفته باز شده، شاداب، تازه، خندان مشاهده
کاشین نام مکانی در شمال ایلام مشاهده
ماهویه ماهوی مشاهده
خرم دل شاد، شادان، خوش‌دل مشاهده
گل بین نشان دهنده‌ی گل، (مجاز) دارای طبعی لطيف و ظريف مشاهده
آتشک نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار مشاهده
جان آرام آرام کننده جان، باعث آرامش مشاهده
رام بانو بانوی آرام یا بانوی شاد مشاهده
گلراز سِر و راز گل، رنگِ گل، (مجاز) زیبا و لطیف مشاهده
آیینه جسمی شفاف و منعکس کننده صورت اشیا مشاهده
گوهرافشان گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ مشاهده
هوچهر دارای صورت خوب، خوبرو مشاهده
آتشی فروزان، گیرا مشاهده
آزاده خوی دارای خلق وخوی آزاد،بی تکلف،ساده،از شخصیتهای شاهنا... مشاهده
بانوگشسب از شخصیتهای شاهنامه مشاهده
زگما نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما... مشاهده
سحرنوش دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کننده مشاهده
ورنا برنا، جوان مشاهده
مینو فر دارای فر و شکوه بهشتی، دارای شأن بهشتی، (به مجاز)... مشاهده
گلواژه زیباترین سخن مشاهده
آتشیزه کرم شب تاب مشاهده
پری پیکر آنکه اندامی زیبا چون پری دارد مشاهده
خرام رفتاری همراه با ناز و زیبایی مشاهده
شاسپرم ریحان مشاهده
فرحتاج تاج شادی مشاهده
نیک شاد ترکیب دو اسم نیک و شاد (نیکو و شادمان) مشاهده
پری تاج پری(موجودی بسیار زیبا) + تاج ، سرآمد پریان مشاهده
خرامان آن که با ناز و تکبر راه می رود، عشوه کنان مشاهده
شکوه دخت دختر باوقار مشاهده
گلشهر از شخصیتهای شاهنامه مشاهده
گل پیکر کسی که بدنش مانند گل لطیف است مشاهده
ساراب نام دهي در شهر بابك يزد مشاهده
جانبانو بانویی که چون جان عزیز است مشاهده
شکوه ناز آن که دارای شکوه و زیبایی است مشاهده
کامینه كامين، آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا مشاهده
آرام چهر آن‌كه چهره‌اش نشانگر آرامش است مشاهده
ژاله رخ زيبارو مشاهده
گلرخسار گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار مشاهده
بهرامه ابریشم، بیدمشک مشاهده
رامدخت دختر مطیع و آرام مشاهده
شکوهنده با شکوه، دارنده شکوه و جلال مشاهده
فرخ بانو بانوی بزرگوار و فرخنده مشاهده
گلعذار گل چهره، آنکه سیمایی چون گل دارد، زیباروی مشاهده
کامدخت دختری كه معشوق است و مورد آرزوست مشاهده
سیمین عذار سیمین عارض، سپید گونه مشاهده
بهرانه مرکب از بهر (سود، فایده) + انه (پسوند نسبت) مشاهده