نام | معنی نام | جزییات |
---|---|---|
هوروش | درخشان و زیبا چون خورشید | مشاهده |
پرنگ | برق شمشیر، فروغ و جلا | مشاهده |
ماهداد | داده ماه | مشاهده |
رازقی | گلی سفید و کوچک و خوش بو که از آن عطر میگیرند، نو... | مشاهده |
هوریار | یار و دوست خورشید | مشاهده |
خاور | مشرق | مشاهده |
آرین دخت | دختر آریایی، دختر ایرانی | مشاهده |
فرتاش | وجودی که در برابر عدم است | مشاهده |
گلچین | منتخب، برگزیده، آنكه گل میچيند | مشاهده |
گلدیس | به رنگ گل، مانند گل | مشاهده |
خجسته | مبارک، سعادتمند، خوشبخت، گل همیشه بهار | مشاهده |
ماهناز | ناز و زیبا مانند ماه، ماهروی زیبا | مشاهده |
فرجاد | فاضل، دانشمند، حکیم | مشاهده |
بهاوند | دارنده نیکی | مشاهده |
آریوراد | ایرانی و جوانمرد | مشاهده |
رام | مأنوس، موافق، سازگار، شاد و خوشحال، نام روز بيست و... | مشاهده |
زرینه | زرین، از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته | مشاهده |
جانمهر | دوستدار جان | مشاهده |
گلشا | گلشاد، گل شاد و خندان، (به مجاز) زيبا و با طراوت،... | مشاهده |
نرسا | در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان | مشاهده |
جانانه | معشوق، محبوب، درست و حسابی، سخت و کامل | مشاهده |
بهرو | خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره | مشاهده |
رامیاد | مطیع، بنده و دوستدار اهورامزدا | مشاهده |
سرگل | اولین گل، بهترین از هر چیز | مشاهده |
شید | نور، روشنایی، آفتاب، خورشید | مشاهده |
اختر | ستاره، بخت، پرچم، نام نوعی گیاه گلدار | مشاهده |
هیراب | نام فرشته باد | مشاهده |
خزر | زیبا و با طراوت مثل دریا | مشاهده |
بهفر | شکوهمند و با جلال و جبروت | مشاهده |
کاناز | چوب ریشه خوشه خرما | مشاهده |
خشایارشا | شاه دلیر نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی | مشاهده |
کاکو | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در... | مشاهده |
مهرنسا | خورشید زنان، (به مجاز) زن زیباروی | مشاهده |
گوهرتاج | تاجی از گوهر | مشاهده |
آشور | گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنجگاه، رب... | مشاهده |
گوهر شاد | ترکیب دو اسم گوهر و شاد (سنگهای قیمتی و خوشحال) | مشاهده |
شیرین دخت | دختر شیرین و زیبا | مشاهده |
یادگار | خاطره، ماندگار، اثر، نشان، به جا مانده از کسی | مشاهده |
جهان مهر | آن که در جهان چون خورشید می درخشد، زیبا | مشاهده |
آفریده | مخلوق، بشر، انسان، آدمی | مشاهده |
انگیزه | آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث | مشاهده |
شاهوش | آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است | مشاهده |
زیور | زینت، آرایش، پیرایه | مشاهده |
خوشین | خوش و زیبا | مشاهده |
شاهک | شاه کوچک، از شخصیتهای شاهنامه | مشاهده |
وهنیا | بهنیا، کسی که از نسل خوبان است | مشاهده |
فرمان | حکم، امر، دستور | مشاهده |
شاوران | بزرگ و بلند مرتبه | مشاهده |
فرمین | فرمان | مشاهده |
اهورا مزدا | اهورامزد، هرمزد ، اورمزد ، هرمز، معنی اصلی این کلم... | مشاهده |
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.